در جامعه ما پدران و مادرانی وجود دارند که به دلیل فقر و جهل ، کودکان خود را وسیله امرار معاش یا تأمین زندگانی خود می دانند و از سن کودکی یعنی زیر 7 سال آنان را وادار به گدایی یا هر کار دیگری که در خور سن او نیست می نمایند، در مقابل برخی از والدین هم هستند که با توجه بیش از حد به فرزند خود تصور می کنند بهترین نوع تربیتی را نسبت به فرزندان خود دارند و حتی از نزدیکان خود انتظار شنیدن اعتراض یا نقد شرایط جاری تربیتی نسبت به آنان را ندارند.
امروز دیگر زمان گذشته نیست که شاغلین بهترین و امن ترین دامن تربیتی برای فرزندان خود را، آغوش پُر مهر و سوز مادربزرگ و پدربزرگ بدانند. عروس و دامادهای امروزی این روند را سنتی و غیر پاسخگو به نیازهای فرزند باهوش خود برای جامعه پذیری می دانند. اما از سوی دیگر با وجود فرستادن کودک 2- 5 ساله خود به مهد کودک یا دوره پیش دبستانی برای اجتماعی شدن سریع و مناسب ، باز تربیت فردگرایانه در جامعه ما مرسوم می باشد. چرا؟
تک فرزند بودن اکثر خانواده های امروزی و کانون توجه قرار گرفتن کودک علیرغم نیت والدین از مهد کودک گذاشتن فرزند که اجتماعی شدن سریع و درست اوست و همچنین انتقال تجربه والدین به فرزندان در تعقیب تلاش فردی برای حصول به موفقیت ، از دلایل ترویج و تقویت فردگرایی است.
برخی از والدین به طور عمد یا غیر عمد انتقال میراث فرا گرفته خود را به فرزندان بهترین و موجه ترین طریق می دانند. برای درست کردن کاردستی او را تشویق به همکاری یا همراهی هم سن و سالان خود نمی نمایند. حتی حضور دیگران را در مسیر تلاش فرزند خود مانع موفقیت یا خلاقیت فردی او می انگارند. گاه او را در مقابل دیگران جهت دفاع از خود به چگونه گارد گرفتن یا حمله کردن آموزش می دهند. کودک همه تلاش والدین خود را در زندگی ، فقط برای مراقبت یا دفاع و کسب بهترین ها برای خودش دانسته و تجربه می کند . برخی از والدین تقابل صد درصدی خود به فرزندان را تلقین می کنند.
چون ما به او نگفتیم که داشته هایت را با دیگران سهیم شو. یاد گرفته هایت را به دیگران آموزش بده . آرزوهایت را با دیگران ترسیم کن. دست گیر و توانایی را تجربه کن. تا جایی که تمیز نگه داشتن یا تمیز کردن کلاس را دون شأن منزلت خود می دانند در حالی که در کشور ژاپن کودکان و نوجوانان به تمیز کردن کلاس و مدرسه خود می پردازد. اما ما او را در تمیز نگه داشتن فقط جلوی منزل یا آپارتمان خود مسئول بار می آوریم و در تمیزی شهر و جاده و فضای سبز متعهدش نمی سازیم . افعال ما برای این کودک در خمیرمایه فعل نهی یا امر بوده و برای همین افق بینش کودک ما فراتر از خود را نمی بیند. کودک ما آنچه را که ما می پسندیم می اندیشد برای همین خلاقیت و عقلانیت در انجام امور حاکم نمی باشد.
برخی از والدین با روش تربیتی همه چیز خوب برای فرزند من، انزوای احساسی و ادراکی کودک خود را رقم می زنند. خودپسندی و خود رأیی او را تثبیت می کنند. والدین باید بدانند که این کودک فردا وارد اجتماع بزرگتر خواهد شد و برای بقا و تدوام زندگی خود به پیوند عاطفی و انسانی با دیگر همنوعانش نیازمند است.
در نظام آموزش رسمی خویش نیز محور تعلیم و تربیت مان انفرادی است. پژوهش،مقاله ، کاردستی،پرسش شفاهی و کتبی و .......از جمله فعالیت های فردگرایانه ما در مدارس است. چون نمره و امتیاز هم فردی داده می شود و هدف سیستم آموزشی ما یادگیری در تنهایی است نه پیوند با دیگری یا جمع.
این فرآیند تا جایی در جامعه ما نفوذ دارد که هنگام ازدواج ، هر دو زوج اغلب در تعقیب تربیت فردگرایانه در" منِ " خویش باقی می مانند و به دلیل ما نشدن ، در زندگی با بحران های جدی رفتاری یا اخلاقی برخورد می کنند.
فردگرایی زائیده چنین روال تربیتی است . همه چیز برای کودک من . کودک من برترین و بهترین است. فردگرا همه چیز را حق خود در رسیدن به آزادی و استعدادهای نفس خویش می داند. فردگرا منافع و حقوق خود را نسبت به گروه یا جمع برتر می داند و برای رسیدن به این اهداف از هیچ چیز دریغ نمی کند. فردگرایی را میتوان نوعی جهانبینی تصور کرد که فرد در مرکز آن قرار دارد. تعقیب اهدافِ فردی، ویژگیهای منحصر به فرد، فرمان راندن بر خویشتن، کنترلِ شخصی در عین احترام به فردیت دیگران و توجه به مسایلِ اجتماعی از خصوصیاتِ این نوع جهانبینی است .
در مقابل ، جمع گرایی را میتوان وجود یک سری تعهدات گروهی و متقابل میان اعضای گروه دانست که افراد موظف به اجرای آنها هستند و خواسته های جمع در مرکز آن قرار دارد. جمع گرایی نقطه مقابل فردگرایی میباشد. جمع گرایی بر جامعه و گروه متمرکز میشود در حالی که فردگرایی بر فرد و خواستههای شخصی اش استوار است. جمع گرا هویت خود را از جمع تشکیل دهنده می گیرد اما هویت فردگرا ماهیت فردی اوست.
عدم مشورت کردن با دیگران خصوصا در بین مدیران زائیده چنین تربیتی است. انسانهای فردگرا ، فوبیای جمع و گروه دارند. جمع را لایق ابراز وجود نمی یابند. در نظر و باور آنان جمع قابلیت اعتماد و همفکری برای انجام امور را ندارد.
آنان از کودکی در انجام هر فعلی تنها بوده اند. گاه حتی غذایشان را به تنهایی خورده اند چون والدینی شاغل داشته اند. تنها بازی کرده اند. تنها کاردستی درست کرده اند. تنها تلویزیون نگاه کرده اند. تنها درس خوانده اند. والدین او برای حفاظت فرزند خود از هر نوع حادثه یا افراد بدکردار موجود در جامعه او را در پیله ابریشمی مستتر ساخته اند . او همه کارهایش را با دستورات پدر و مادر خود انجام می دهد . دنیای متفاوت از آنچه که برای او ساخته شده است وجود ندارد. او ماورای ملموسات القایی والدین ، قادر به تجربه یا درک و باور هیچ واقعیت دیگری نیست. البته هر کودک در هر خانواده ای با هر چند تعداد ، می تواند تربیت فردگرایانه داشته باشد و صرفا تک فرزندها چنین عمل نمی نمایند.
و امروز آن کودک دیروز برای خود کسی شده است . او شاغل است و موقعیت اجتماعی دارد. خانواده و منبع درآمدی دارد. با همکاران خود هر روز در ارتباط است. حال شما شرایط همکاری یا همفکری و مشورت او را برای انجام وظایف شغلی اش با جمع را تصور کنید!!
برای همین افرادی که در چنین حصار بیمارگونه بسته بزرگ می شوند قدرت انجام کارهای خلاقانه یا اثرگذار را ندارند. در مسیر فعالیت شغلی خود نیز منفعت فردی را بر مصالح جمعی اُولی تر می دانند. سوء استفاده از قدرت یا موقعیت شغلی یکی از دلایل تربیت فرگرایانه است. تا فرصتی به دست می آورد اولین حرکت مدیریتی او سوء استفاده از دستان نامرئی قدرت شغلی خود است. مثل مدرک سازی جعلی یا وادار ساختن دیگران برای نوشتن تز تحصیلی . این وادارسازی با رو در واسی قرار دادن است. چون از نظر او فقط او کفایت پیشرفت را دارد و برای همین دیگران نردبان ترقی او هستند. شما تصور کنید که فردی با چنین شیوه تربیتی یا باور عقلانی چگونه می تواند پاسخگوی دیگران باشد یا در قبال گروهی احساس مسئولیت نماید؟ او چگونه می تواند منافع فردی خود را فدای منافع جمعی بنماید که سرپرستی آنها را برعهده دارد؟
اگر دقت کنید برای فرد مفید و لایق بودن در جامعه ، آن هم در سطح مدیریت های کلان ، صِرف تحصیلات یا تجارب شغلی برای انجام خدمات ارزنده ، کافی و وافی نیست. ما در انتخاب ها و انتصاب های مدیریتی خود آنقدر که به ظواهر امر یعنی مدرک تحصیلی یا ظاهر متدین داشتن می اندیشیم یا به گفته های شفاهی جاری او در محافل سیاسی و اجتماعی بها می دهیم به شخصیت فردی افراد و توانایی های اجتماعی یا ذاتی او اهمیتی قائل نمی شویم. ما این شرایط مهم را محک نزده ، خیلی راحت افراد را به اداره امور حساس می گماریم و این کاستی جبران ناپذیری است .
در جامعه ای که نیمی از شاغلین آن بر اساس زد و بند سیاسی یا اعتقادی یا وابستگی خانوادگی و پارتی بازی شغل یافته اند ،آیا حضور افراد دلسوز جمع گرای حلّال مشکلات مردم ، قابل تصور است؟ یا فقط برای انتخاب معلم باید حتی به قد و بیماری های رایج عمومی که او نیز ممکن است داشته باشد، ترحم نکرد که مبادا طی سال تحصیلی به علت بیماری غایب گردد و آموزش بخوابد، در تمامی کشورهای برتر آموزشی معلمین جایگزین وجود دارند که حداقل کلاس بی معلم نماند. یا باید تعداد دندانهایش را شمرد و گویش او را هم زیر ذره بین گذاشت؟ پس این همه افراد شاغل نالایق که صرفا به پیشبرد اهداف فردی خویش می اندیشند و محور فعالیت شان اول خود و خانواده شان است ،هیچ ضرری به جامعه و منافع آن نمی زنند؟
به نظر شما اختلاس کنندگان یا رشوه بگیران واقعا افراد زیرک یا ژن برتری بوده اند یا همین افراد فردگرای خودخواهی که بجز منفعت خویش هیچ ندیده اند؟
به نظر شما امروز چرا آنانی که به عنوان فرد مسئول انجام وظیفه می نمایند در پاسخگویی به خواسته ها و نیازهای جمع ناتوانند؟
به نظر شما چرا برای استخدام تمامی نیروهای شاغل در کشور ما صرفا باید به توانایی های فردی توجه کنیم و آنان را نسبت به موقعیت های جمعی نسنجیم؟
مآخذ بسیاری از بی کفایتی های امروز نتیجه قصور و بی توجهی ما در اندیشۀ جمع گرایانه می باشد که خودخواهی های افراد را روز به روز می افزاید. ترکیب توجه به مهارت ها و استعدادهای فردی و قابلیت های کارکردی جمعی می تواند نقصان هویت انسان گرایی را در فرهنگ عمومی جامعه جبران سازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
از لطف شما ممنونم.
از لطف شما ممنونم.