حقیقت یـک چیز بـا واقعیت آن تفاوت بسیاری دارد، سوره ی علق که سر آغاز قــرآن کـریم است از میـان تمامی صفات پاک الهی ابتدا صفت «ربّ» را به کـارمـی برد که آدمی در سایه ی تربیت او از نازلترین مرحله ی ناتوانی و پستی چنان اوج می گیـرد و به کمـال مـی رسدکه مقرّبان بارگاه خداوندی را یـارای رسیدن به آن مقام نیست ؛چنان که سعـدی شیریـن سخن ،معلـم بزگ ایـران زمین ،این مفهوم چه زیبا آن رابه تصویر کشیده است و می سراید:
کند نطفه ای را به شکل پری که کرده است بر آب صورتگری؟
مسلّما اگر خداوند صفتی برتر و والاتر از«ربّ» را مدّنظر می داشت از آن یاد می نمود و این نشان از ارزش و مقام والای معلم و مربی از دیدگاه قرآن دارد.حـال «رب» کیست و چه مفهومی دارد؟ «رب» همـان خـدای معلّم است.همان «رب الارباب» عالمیان است.«رب »همان مربّی و پرورش دهنده است که بعد از خدا و پیامـبران که همان معلّمان راستین جامعه ی جهل زده ی بشریّت هستند کسی امین تر،شرافتمندتر و معتمدتر ازمعلّم نیست.معلّمی وظیفه ی مقدس الهی است،معلـم مبدا فیاض و چشمه ی همیشه زلال معرفت در وادی جهل زده ی حیات انسان هاست است.
اگر قبول کنیم چیزی از تزکیه و تعلیم بـرتـر و بـالاتر نیست یقینا خواهیم پذیـرفت که از شغل معلّمی، شغلی برتر و مقدس تر وجود ندارد!
آری ،ایـن نکته را همگان می پسندند ولـی ایـن واقعیت را نبایدنادیده بگیریم که از شغل معلمی پرمسئولیت تر در جهان و بی قدر و منزلت تر در جامعه ی ایران وجودندارد. معلـم درجـامعه ای کـه مسئولیـن تعلیم و تربیت آن از فداکاری،دلسـوزی،رنج بردن ،تعهّـد و... بـی خـبر هستند چـه جـایگاهی می تواند داشته باشد ؟!
معلمـان همان اسوه های اخلاق و فداکاری هستندکه فـرزندان این مرز و بوم را به عنـوان امـانت پذیرفته اند.امانتی که تا در دست آنهـاست صـادق،درستکار، راستگـو و... هستند ولی زمانی که از آن محیط فاصله گرفتند و وارد جامعه شدند دست کجی ها،کج خلقی ها و نابرابری ها که واقعیت های موجود در جامعه هستند،متاسفانه به صورت ارزش درآمده و با آموزه های معلم مطابقت ندارند، برحسن خلق آنها می چربد و غالب آنها را به بیراهه می کشاند...
بیان شوق چه حاجت که سوزآتش دل توان شناخت زسوزی که درسخن باشد
آری، معلمین همان باغبانان معماری هستندکه دلسوزانه –نه از روی ریا وشعار-به آبادکردن زمین سخت، بی آب و سنگلاخ ذهن و روان دانش آمـوزهمت مـی گمـارند و با چه حرص و ولعی کارمی کنند، دفع آفت می نمایند و صبوری ها به خرج می دهند تا از دل این زمین بخیل و خشک زار آب بیرون بکشند؛ سینه ی زمین را می شکافند و او را برای شخم آماده می کنند،معلم سالها خون دل می خورد، مهرورزی هـا می کند، قد نازنینش زیر بار مصائب روزگار خـم می شود و عمرگـران مایه و بـی بدلش را برسر این مـی گـذارد «کـه تـا روزی بر او گـل باربیند»
آری ،مدت هاست که این گل هابه بار آمده و به ثمر نشسته؛ ولی افسوس که همین گـلهای دیروز که در گلستان معلّـم می خرامیدند امروز بـراثر همنشینی باخار تعلّقات و دوستی جاه و جلال دنیوی به این معماران معرفت دهن کجی می کنند و با فراموش کردن گذشته ی لجنی و جهل زده ی خود شاهدیم که قدرشناسی ها را چگونه تاوان می دهند.
آری،
چون رسیدی به حدّ انگوری می خوری نیش های زنبوری
بله،چه توان کرد که خدای طینت آدمی را بسیار ستم پیشه و ناسپاس آفـرید؛ چه اگر درحق کسی فداکـاری نمود یا و طبق طینت خـود با تـو رفتار مـی نمـایـد:«انَّ الاِنسانَ لِـربّهِ لَکَنود» و یا چه زیبا گفته اندکه: «اِتّقِ شرّمَن اَحسَنتَ اِلیه»!
خوانندگان دل آگاه می دانندکه مخاطبین معلمین چـه کسانی هستند و روی سخن شان با چه مسئولین قدر ناشناسی است! معلمان همـان سـرافرازان عـالمند و وارستگـان بشریت.و از اینکـه سر هر صاحب مقام قدرشناسی را در نهایت ادب و فروتنی در برابرخود به زانو درآورده اند از وجد نالانند و به خود می بالند:
بید مجنون در تمام عمرسر بالا نکرد حاصل بی حاصلی نبود به جز شرمندگی
مسئولین محترم عرصه ی تعلیم وتربیت، بدانید که هرکسی پنج روزه نوبت اوست؛ چند لحظه ای فارغ از خویشتن خویش با خود واقعی تان خلوت نمایید و گذشته ی خویش را به دور از تنگناهای مادی و وسوسه های نفسانی بکاوید و به ایـن حقیقت پی ببریدکه هر آنچه از مال و مقام و...دارید همه از معلم دارید به گفته ی مولانا به جز «چارق و پوستینت» همه عطای معلـم است وبس :(داستانش طولانی است)
...چارقت نطفه است وخونت پوستین باقی ای خواجه عطای اوست بین
خدا نکند که دوستی جاه و مقام شماها را چنان از راه برده باشد که بیش از این نسبت به این قشرآگاه و فداکار همچنان بی توجه بمانید و با وعده های سرخـرمـن و پـوشالی همیشگی خود،شایستگی های آنـان را نادیده بگیرید و همچنان ناسپاس باشید و خود را صدرنشین بدانید که با اظهار تاسف درچند ساله ی اخیر هرگاه این خداوندان علم و معرفت جهت ابراز مشکلات قانونی و دغدغه های معیشتی خود با مسئولین مواجه شده اند با بی مهری و بی اعتنایی تمام مشمول مفهوم این بیت شده اند که:
چون به کرسی برنشینیدپشت میز هان که «الرّحمن علی العرش استوی!»
حال بـا وجود تمام بدعهدی ها و بی مهری های مسئولین درحق معلمین،گـواه صداقت ها و امانت داری های ما را همین بس کـه هنوز معتمدتـریـن های جـامعه هستند.آنـانند کـه هنوز ارزش هـای اخـلاقی را چنان که باید ارج مـی نهند،کـرامت را درصـداقت مـی بینند، صـداقتی جبلّی و عمـلی –نـه شعارگـونـه-امـانت داری را در خـدمت بـه فـرزندان شما به نمایش گـذاشته اند...
اما متاسفانه در طول این چندین سال مسئولین کار را به جایی کشانیده انـد کـه خواسته های به حق و محرومیت های چندین ساله را درخیابان ها،جلوی ادارات و سازمان ها با تحصن و اعتراض به نمایش بگذارند که این باید مایه ی شرمساری مسئولین باشد تا آنجا که معلمان ما از آن همه کرامت های انسانی اعم از فضل و علم و صدق و...اظهارنـدامت نمایـد و همنوا با شاعـر درد چشیده ی قـرن ششم ،مسعود سعدسلمان،کـه بـی گناه در زندان شروان شاهان سالها پوسید شماها را از آینده ی تاریکی که فراروی حیات جوانان صادق و پاک نهاد ما مجسم کـرده اید بیاگـاهانم.
این شاعرآزرده خاطر خطاب به«سعادت»! فرزند دلبند خویش می گوید: «فضایلی که آموختم و صداقتی که در عمل نشاندم همه مایه ی عذاب مـن شدند.اکنون دانستم که علـم و فضل به دردنمی خورد از این رو پسرخویش ،سعادت، را به شغل جولاهگی گماشته ام.»
بــدو نوشتم و پیغـام دادم و گفتـم که ای سعادت در فضل هیچ رنج مبر
اگر سعادت خواهی چو نام خویش همی بسوی نقص گرای و طریق جهل سپر
ما چنان نمی پنداریم که مخاطبین ما فاقد احساس و عاطفه هستند ولی همین قدر می دانیم که اگر در این چندین سالاین همه معضلات را که گریبانگیر جامعه ی آموزش و پرورش و معلمین شده با کوه درمیان می نهادیم همان صداها را می شنیدیم:
آری،
با که گویم آنچه از او پربود دلم زیرا که جواب گفته ی ما نیست جز صدا
معلم ازعهده ی هرنوع قانون شکنی –چنانکه دیگران از اعمال حق و قانون رویگردانند-برنمی آیـد.بی تفاوتی های مسئولین درحق آنها خیانت به کـل جـامعـه است و حتی نسـل هـای آینـده را هـم دربرخـواهـد گرفت.شغل مقدس معلمی درخور هرکسی نیست و نباید بگذارند معلمین بیش از این بازیچه ی افکارعمومی قراربگیرند. مهمترین گناه آنـان صـداقت است بس. مجریان امور هم رگ حساس آنها را می شناسند،تعریف و تمجیدکردن شان درهفته ی معلم و حتی تا زمان بازنشستگی با عناوینی چون :مقدس نمایی شغـل، مـربـی اجتمـاع بـودن، پیامبرگونگی و معنویت مداری و...ازهمین حرف های دهن پرکنی. ولی مسئولین مابدانند دیگر فریب بس است و خیانت کافی ،له کردن ارزش هـای انسانـی هم حـدّی دارد بـه خود آیید و به جای خواندن مقالات مدیحه ای در وصف معلم و به اصطلاح «مورچه راپیل کردن» شعارهای تکراری و پوشالی و لاف وگزاف هـای ادعـاگـونـه و نابه جا، به نابه سامانی های زندگانی پیام آوران علم و معرفت و ناجیان بشریت غرق درجهالت بپردازند. معلم مدح و تمجید نمـی خـواهـد و از ثنا لذت نمی برد؛ چراکه گفته اند:«احمق راستایش خوش آید» و معلم ، معلـم است و او را همـان ثنـای خـدابس است و همان ارج قـرآنـی کـفایت مـی کند و مهمتر از همه دلـی بیدار و وجدانی هشیاردارد و خود،خود رامـی شناسد و از کسی که او را مدح می گوید رنج مـی بـرد و مـودبانه از زبان حافظ، این معلم همیشه زنده ی دوران ها،-که عَلَم مبارزه ی او با ریـاکـاران ،رشـوه خواران و متعدّیان به جان و مال مردم همیشه درجنب و جوش است-می گوید:
به مامنی رو و فرصت شمرغنیمت عمر که در کمین گه عمرند قاطعان طریق
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام ببین که تا چه حدّم همی کندتحمیق
مسئولین محترم،صدای بوق و کرنای پیشرفت های علمی –فن آوری ایران درگوش آسمان ها پیچیده است و ازطرف دیگر حرکات آسمانیان را درکرات دوردست با مهارت هرچه تمام تر رصد می نمایید و بر عالمیان فخرمی فروشید و از گرسنگی کودکی در دورترین نقطه آفریقا اطلاع دارید ولی هزاران عجب!!!!که از وضعیت نابه سامان و افکار پریشان معلمین فداکار که طبیبان روح و روان وقلب تپنده ی جامعه هستند خودتان را به تجاهل می زنید و حاضر نیستید که نیم نگاهی به وضعیت معلمان درکشورهای همجوار بیندازید و تفاوت ها و صدرنشینی های آنان را بر سایر مشاغل درک و ملاحظه نمایید!
معلمین ما هم ازجهانی دیگر پابـه این کـره ی خـاکی ننهاده اند، افلاکی که نیستند؛ بدانید که اگرشما را خواب غفلت و بی تفاوتی فرا گرفته حق نخوابیده است:
حق نخفته است بنگری روزی کــه حق تــو تمـام بگــذارد
مجلس نشینان محترم،جناب آقای فانی و مسئولین مربوطه:
بیایید،بیش ازاین ازسیاسی کردن آموزش وپرورش دست برداریم، پرورش افراد را در راس تمامی امور بنشانیم تا شاهد تکرار تجارب تلخ چندین ساله ی اخیر نباشیم و خدای ناکرده به قول مولوی چنان نباشدکه: «کـزدیـو و دد ملـول بـاشیم و آرزوی انسان رادرسر بپرورانیم » بیایید از کـارهـای تصادفی،کلیشه ای ،بخشنامه ای محض ،گفتارهای دهن پـرکنی دست بـرداریم، افکارمان راهـم سو کنیم ،تمرکـزگـرایـی را جانشین تمرکززدایی کنیم.دردها راببینیم و درپی درمـان بـرآییم چنانکه شایسته ی مردم ماست،داستان بیمارجالینوس و مداوای ریشـه ای او راهمگان شنیده ایم،واقعیت درمانی کنیم نه جهت تسکین آلام استخوان سـوزمـرهم گـذرا و موقتی بر روی آنها بگذاریم وگرنه روزی بـه سان خوره سربرخواهد آورد و هستی هستان را تهدیدخواهدکرد.
نمایندگان محترم، وزیر آموزش وپرورش یک نفر است شما که ازخردجمعی برخوردارید و اگـر نعـل واژگـونه نـزنید،بـه خـوبی واقفیدکـه آقای فانی ازعهده ی امور چنانکه باید برنمی آید،پس چرا ازاستیضاح ایشان روی گردانید؟
بدانید ،مسائل آموزش وپرورش ما سیر قهقرایی خود را طی می کندو به قول دکترمحمدعلی اسلامی ندوشن حکم «کله قند»را دارد که دراین چندساله اخیر تابالاتر آمده نازک ترشده، ما نباید از گذشته ی پربار خویش فاصله بـگیریـم و از طرف دیگر پیوند خود را با دنیای اطراف و مسائل روز بگسلانیم پس هر از گاهی بـا جولان فـکر و اندیشه در فضای فرهنگ طلایی و دانش وسیع گـذشته ی ایـران بنگریـم و ببینیم که چـرا بـه ایـن روز افتادیم؟
ما همان بازماندگان و شاگردان مکتب غزالی ها،خواجه نصیرها،سعدی هـا و...هستیم چرا آن زمـان ایران سردمدار علم ومعرفت درجهان بود و در مقابل به قول یکـی ازبـزرگان «اروپایی ها حتی حمام کردن هم بلدنبودند» ولی از یمن اَقدام مسئولین پیکره ی نیمه جان آموزش وپرورش ما دارد نفس های آخرخودرامی زند: «هرکس آمد عمارتی نو ساخت»
آری !
هرکسی که بر مسند وزارت درآمـوزش و پـرورش تکیه زد بنـای چندیـن ساله دیگری را ویران نمود و از نو طرحی دیگر درانداخت، دیگری هم همچنین و اشتباه هر کدام از این وزرای محترم عقب ماندگی و نهایتا نابودی نسلی را در پی داشت.
بیایید،نگرش های خود را تغییر بدهیم ،تنها معلولیت ما نگرش ماست.آموزش وپرورش ما بیشتر از آنکه با فقر مالی همراه باشد به فقر اندیشه و تفکر مبتلاست،برای رسیدن به اندیشه ی نیک و بنای کاخی استوار و خلل ناپذیر باید ارتباط خود را با واقعیت های موجود در جامعه بیشتر کنیم،حجاب ها را برداریم،تک روی هـا را کنـار بـگذاریـم نگـرش هـای مـادی گرایانه را اساس قرارندهیم –چنان که افکار رایج و نادرست مسئولین است- چرا که تحول اقتصادی و پیشرفت دراین زمینه هـرگـز بـدون تحـول فـرهنگی ممکـن نیست و اگـر هـم بـه زعم بعضی ها امکان داشته باشد چیزی معادل بر روی دریا خشت زدن و یا طلب روشنایی از دود نمودن است!
ما غالبا ازحقایق گریزانیم و به جـای واقعیت درمـانی درپـی تـوجیه غیـرمنطقـی قضایا برمی آییم و جالب تر از همه کردارهای ناصواب و اندیشه های ویرانگر خود را نادیده می گیریم و گناه را پای استعمار و...می اندازیم.
بیایید،نقدها را درحوزه ی مسائل آموزشی ارج بنهیم،علم را مزدور زر و زور و تزویـر نـکنیم، صاحبان علم را در صـدر بنشانیم،بگذاریم هدف نهایی مسائل حیاتی آموزش و پرورش را دانـایان تعیین بکنند نه متملّقان و صاحبان قدرت و ثروت.عالمان همـان به که ناقد بمانند نـه اینکـه اجیر صاحبان قدرت و اسیر پست و مقام گردند؛ چنانکه هیتلر در جنگ جهانی پانصد دانشمند را اجیرکـرده بـودکه هر چه را مطرح نماید ایشان توجیه علمی کنند...
شایسته ها را در راس بنشانیم، اراده ی جمعـی را تقـویت کنیم و بـاجرات قـدم در راه تـغییر و تحول بگذاریم و «نبایدها» را دفن نماییم. انجمن های صنفی معلمین را کـم از سایرصنوف ننگریـم :
همای گوم فکن سایه ی دولت هرگز در آن دیارکه طوطی کم از زغن باشد
تـرس هـا و پیش داوری هـا را در موردآنـان بـا اقـدام هـای صـادقـانـه، دلسـوزانـه و مهمتر از همه عمل گرایانه ی مسئولین حذف نماییم گـام هایـی استوار بـرای نیـل به اهداف والا برداریم ، از وانمود کردن کارها پرهیز کنیم ،از مرز گفتار فراتر رویم و انجام کارها را در نظرداشته باشیم نه فقط وانمود کردن آنها را.
بپذیریم که روحی ترسو، مسئولینی منفعـل و فـاقـداستقلال علمی-اجرایی بر نظام آموزشی ما حاکم است. نباید مسئولین ما چشم به راه وقوع اتفاقـی خاص یـا وزش بـادی موافق در فضای آموزشـی بـاشند تا کشتی شکسته ی آموزش وپرورش را به ساحل امیدهای بر بادرفته برساند؛بلکـه ،آستین هـا را بالا زنند و با همّت و اراده ای قاطع پا پیش گذارند و آینده ی روشـن ایـن مـرز و بووم را با تکیه بـر ستـون هـای محکـم و نفـوذ ناپذیر نظام آموزش و پرورشی راستین استوار سازند.
مجریان محترم عرصه ی آموزش، اشتباهات مربوط به آموزش و پرورش کل جامعه را در بر می گیرد؛ همان گونه که ما بازتاب مخرّب آن را می بینیم.بیایید از تقسیـم بندی علوم از بالا به پایین و به خصوص نادیده گرفتن رشته ی علوم انسانی دست برداریم ،ارزش هـا را جـابـه جـانکنیم و چنـان نباشیم و نینگاریم کـه همیشه مستعدها را شایسته ی تحصیل در رشته های پزشکی، مهندسی و...بدانیم؛ جایگاه خاص این علوم به خـاطر ارزشمنـدی آنها نیست؛بلکه به خاطر این است که نیازهای اولیه و مادی زندگی را تامین می کنند،جامعه ی مانیاز به انسان دارد.
«علم یک بعدنگر انسان غیرمتعهد و بدون تفکرمی سازد » گذشته ی پربار ایران نشان می دهد که بهترین ها معلم بوده اند و دین مبین اسلام هم فراگیری علـم و دانش را فـرض گردانید نه یک علم خاص را .اسلامی که در کمتر از یک ربع قرن جهان را درنوردید تاکید فراوان بر کسب علـم و دانش بـه عنوان وسیله ی رشد و تعالی انسانها دارد و هیچ تفاوتی بین علوم قائل نبود و اگر هم بوده انسانیت و خـودشناسی را بـرسایـر علـوم ترجیح داده است. روسو بـه عنوان یکی ازصاحب نظران عرصه ی آموزش وپرورش معتقد است که پیش از آموختن هـرحـرفه بـایـد حـرفـه ی انسـان بـودن را به دانش آموزان آمـوخت. او همچنین در کتاب امیل خـود مـی گـوید: «که من نمی خواهم امیل یک قاضی، کشیش؛ سرباز و...غیره شود؛ بلکه ،کوشش من بر آن است که او انسان شود و چنان بار آید که درکارهای گوناگون و موقعیت های مختلف وظیفه ی خود را چون یک انسان انجام دهد و در شرایط گـونـاگـون درست رفتارنمـاید و بتواند رنج ها و خوشی ها را تحمـل کنـد؛ یعنی بـرای زندگـی کـردن و خـوب زندگی کردن آماده شود.»
به امیدفردایی که شاهد بصیرت در تدبیر، تغییر نگرش و برقرار کردن نظامی عادلانه از سوی مسئولین باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بارکرذن بارخودهستند. اوضاع مامعلمان نسبت به مسیولین
ودیگر نهادها مضمون این شعر است.
یاربارافتاذه رابگذاشتند بی وفایاران که بربستندبارخویش را
انشاالله نمونه ی قلم شما زیاد باشه.