ما انسانها با توجه به روح آفرینش آزادی را می ستائیم. آزادی اگر به معنای سیاسی آن هم نباشد به معنای عام و مشمول همه ابعاد زندگی . داشتن اختیار برای انجام دل خواسته ها. داشتن میل برای انجام فعالیتی. تنظیم برنامه روزانه و هفتگی. یعنی هدف گذاری. یعنی برنامه ریزی و هدایت مسیر زندگی. یعنی مدیریت افسار زندگی و رهائی آن از سرگشتگی و گم گشتگی. یعنی ترسیم ابعاد گوناگون زندگی با دستان خویش. یعنی داشتن اراده و اختیار و امید برای بودن . برای شدن. دوراندیشی و تقاضا برای مقبول افتادن . مورد تأیید خاص و عام قرار گرفتن. دیده شدن . محسوس بودن و محبوب بودن. مؤثر بودن. آفریدن . طراحی و نواندیشی و نوبینی و نوجویی.
این همه رفتار یا کنش ، خواست هر انسان سالم و وارسته در مسیر زندگی است. اما در این بین انسانهایی مسخ شده وجود دارند که اختیار همه چیزشان در دستانشان نیست. انسانهایی ضعیف النفس . سست اراده . انسانهایی قابل کنترل و هدایت. انسانهایی که طرحی برای بودن و شدن در زندگی خویش ندارند. انسانهایی که در مسیر آمال و اهداف سیاستها و برنامه ها در گردابی اسیرند. نمی بینند و نمی شنوند و نمی فهمند و نمی دانند. با هر هدف ترسیم شده ای هم سویند.موازی اند. آنها اراده ای برای انتخاب یا تغییر یا پردازش اطلاعات زندگی خود ندارند. آنها می خورند و می خوابند و بیدار می شوند و همانند انسانهائی که خواب نما می گردند به پیش. روزشان شروع شد. امروزِ آنها ادامه دیروزشان نیست. امروز آنها تکرار دیروز و هفته ها و ماهها و سالهای پیش است. آنقدر این مسیر یکنواخت توسط آنان طی گردیده است که او حالا چشم بسته راه می رود . آخر دیگر مسیر را از حفظ است. مسیر تکرار هر روز. اصلا نمی فهمد که جور دیگر هم می شود. کف می زنند او هم می زند. می خندند او هم می خندد. همانند آن بازی فولکوریک :
بشین !! پاشو !!
اگر به او بگویی بیا برویم مسجد می آید یا بیا قدم بزنیم می زند. او هیچ گاه جرأت نه گفتن نمی یابد. گویی در کودکی دستورات پدر و مادر برای بکن نکن ها ، همچنان در مخلیه او باقی مانده است. پدران و مادرانی که حتی اجازه نمی دهند تا فرزندشان از سن 3 سالگی یعنی سن استقلال و خودم گویی اش، غذایش را به تنهائی بخورد یا اسباب بازی اش را برای بازی انتخاب کند یا برای پوشیدن و خریدن لباس ، نظر خود را بر او تحمیل می نمایند. هر قدر شما به جای فرزند خود تصمیم بگیرید یا کنترل خفه کننده ای بر او اِعمال کنید، او در بزرگی تبدیل به آدم بی اراده و سست عنصری می گردد که توانائی و میل به انجام کارها از او سلب می شود.
او حتی فراموش می کند که دیگر بزرگ شده است و مثل همه بزرگترها می تواند بخواهد یا نخواهد، بکند یا نکند و.....او این ها را فرا نگرفته است. او تابعیت بی چون و چرا از دیگران را آموخته است. او دارای شخصیت تابع هست. قدرت تفکر و انتخاب و اختیار ندارد. او مسخ زندگی یکنواخت بی روح بی محتوای خویش گردیده است.
حکومت کردن برای این گونه افراد آنقدر سهل است. حکومت توسط یک کودک سه ساله یا همسر و زنش یا والدینش یا همکاران یا رؤسایش یا نظام سیاسی. تحمیل یک روند یا تفکر یا اصل یا سیاست برای چنین انسانهایی اصلا دشوار نیست. آنها به راحتی با شما همسو می شوند. آنان افرادی تابع اند. آنها نمی اندیشند. آنها با شرایط موجود مشکلی ندارند که بخواهند آن را تغییر دهند . آنها اگر بخواهند هم نمی توانند تغییری به وجود آورند. آنها آب یک جا مانده متعفن دنیای بشری اند. آنها سکوتند. آنها تاریکی اند. آنها حتی نومیدی هم نیستند. آنها چیزی حس نمی کنند که مفهوم نومیدی را درک کنند. احساس و ادراک آنها از بیرون و توسط دیگران هدایت می شود. آنها توانایی گرفتن افسار زندگی در دستان خویش را ندارنند. آنها حتی ترس زمین خوردن را هم ندارند.
آنها نمی اندیشند. آنها با شرایط موجود مشکلی ندارند که بخواهند آن را تغییر دهند آنها همیشه خود را به مسیر رودخانه می سپارند. آنها قَدَرگرایند. آنها منجمدند.آنها اسیر روزمرگی اند. ما نیز می توانیم چنین فردی باشیم اگر تک بُعدی ببینیم یا تک بُعدی بیندیشیم. اگر خموش بمانیم. اگر فقط از خوردن و خوابیدن و تابعیت لذت ببریم. اگر خنده و شادمانی را فراموش کرده باشیم. اگر افسار اندیشه و تفکر خود را در دستان نا امن بسپاریم. اگر نبینیم و نیندیشیم و امروزمان همان تکرار دیروزمان باشد. ( سوره والعصر)
روزمرگی یعنی تکرار. تکراری بی هدف . همانند تکرار کارکرد یک وسیله برقی. ماشین لباسشوئی یا ظرفشوئی چه کارکردی دارد؟ خارج از برنامه دستوری از قبل طراحی شده ، کار دیگری می تواند انجام دهد؟ یک حساب دو دو تاست. افرادی که در گرداب روزمرگی اند هنگام تولد برنامه زندگی شان تنظیم و تثبیت گردیده است. دو مفهوم اختیار و انتخاب در زندگی آنان بی معناست.
به طور مثال:
* در رستوران هیچگاه ، از مِنو به انتخاب غذا نمی پردازند ، شما هر چه بخورید من هم می خورم.
* یا در منزل هیچ وقت راجع به کم و کیف غذا سخنی نمی گویند.
* یا در انتخاب برنامه تلویزیونی تابع دیگران هستند.
* در انتخاب لباس برای مهمانی منتظر یاری اند.
* در دادن رأی سیاسی در تعقیب گفته های دیگرانند.
جمله مشهورشان تابع اکثریت هستم یا هر چی شما بفرمائید.
و....
زندگی با چنین انسانهایی تابع خفه کننده و آزار دهنده است. هر چند زندگی با آنان خیلی ساده و راحت است. اصلا دشوار نیست .در انتخاب محل زندگی یا انتخاب وسایل برای آن یا چیدمان ، افرادی تابع اند. توانائی ابراز وجود و نظر ندارند. یعنی نیازی به اندیشه نمی بینند. دیگران به جای او همه این کارها را انجام می دهند.
محل خدمت تعیین شده برای او جایی است که خیلی دور است و با توجه به شکل زندگی قادر نیست رفت و آمد کند ، اما بعد اطلاع از آن ، تسلیم و بدون اعتراض می پذیرد. نه مقاومتی و نه اعتراضی. در ادرات کارکنان چنین افرادی را می ستایند.
دوره های ضمن خدمت برایشان گذاشته می شود و او بدون درنظر داشتن علاقه یا نیاز ، تسلیم می گردد و در دوره مورد نظر شرکت می نماید یعنی فقط برای این که هست یا برای این که امتیاز دارد. این شرکت ارزش این همه تحمل تنفر و اتلاف وقت را دارد؟ پس قدرت انتخاب کجاست؟ تسلیم تحمیل و اجبار شدن نیز یعنی نیندیشیدن. یعنی بدون اراده خود حرکت کردن. ما را به اسارت امتیاز در آورده اند و عمق روح وارستگی مان را به تسخیر خویش در آورده اند.
برخی در تنظیم برنامه درسی مدرسه دیوار کوتاه اند. دستشان درد نکند کمک حال همه اند. حتی در انتخاب دروس یا مراقبت امتحانی نیز سکوت می کنند . اما در جامعه ما به این افراد آدم خوب نمی گویند.
آری ؛ ما انسانها اگر از همه 8 حواس مان برای هدایت زندگی با اراده خود استفاده ننماییم یعنی حس شنوائی. حس بویائی. حس چشائی. حس بینائی. حس لامسه . حس حرارت . حس موقعیت اندام های بدن. حس تعادل. آنوقت دچار بی اردگی و قبول لاجرمی رفتارها و رخدادها خواهیم شد. ( 1 )
آدمهای تسلیم پذیر قابل کنترل و هدایتند. برای همین زندگی هدایتگران سهل و آسان است. چون تعداد چنین افرادی که حتی از حواس خدادادی نیز اختیار استفاده ندارند در بین ما بیشتر است. ما با مجموعه ای از رباتها زندگی می کنیم که تابعند.
آنها نسبت به تنگناها و فشارها و ضعف های یک جامعه بی تفاوتند. تسلیم اند. نمی بینند. نمی اندیشند. روز و شب برایشان تفاوت ماهوی ندارد. بی خیالند. خلاصه آن که اسیر روزمرگی در زندگی یکنواخت همیشگی خودند. افرادی که اسیر روزمرگی اند ، ریسک ناپذیرند. بجز شرایط موجود به امکان دیگر نمی اندیشند. حقوق شهروندی یا ملی برای آنان محلی از اِعراب ندارد.چنین افرادی بی بو و بی خاصیت اند.
فقط اشخاص نیستند که دچار روزمرگی می شوند ، بلکه یک سازمان یا مؤسسه یا حتی یک نظام اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نیز می تواند تا حدودی مبتلا به آفت روزمرگی باشد. روزمرگی یعنی یکنواختی و یکدستی. یعنی کپی برابر اصل است. یعنی تکثیر تا بی نهایت.
یک سازمان یا مؤسسه وقتی تسلیم همین شرایط موجود است و تفکر بهتر از این را ندارد، او نیز اسیر روزمرگی است. ادارهء سازمان برای او یعنی حفظ نظم موجود. یعنی مقاومت در برابر ایجاد تغییر. یعنی ناتوانی در ارائه راهکار. یعنی ناتوانی در عدم پذیرش روند ناکارآمد فعلی.
فرد روزمره به خود و محدود افراد پیرامون خود آسیب می زند ( هر چند غیر مستقیم جامعه نیز اثر می پذیرد) اما سازمان یا مؤسسه اسیر روزمرگی به کل جامعه و افراد آن آسیب می زند. افراد آگاه و پویای جامعه مدام می گویند و می نویسند اما دریغ از گوش شنوا. افراد یا سازمان اسیر روز مره تلاش چنین افراد را آب در هاون کوبیدن می بینند. روزمرگی سازمانی یعنی ماند تفکر . ماند حرکت. ماند تحول. ماند تغییر. یعنی تعفن .
برای رهائی از چنین وضعیت اسف بار روزمرگی:
باید ایستاد . باید دید. باور کرد. خواست. شهامت آزمون برای بدست گرفتن افسار اختیار زندگی را داشت. باید مطالعه کرد. باید اظهار نظر کرد. باید شنیده ها را تجزیه و تحلیل کرد. باید در مقابل خواسته های غیر منطقی و غیرعقلانی مقاومت و ایستادگی کرد. باید قدرت نقد مثبت و منفی را در خود تقویت کرد. مهمتر از همه همان ایستادن و دیدن است. باید از خواب گران یا هیپنوتیزم والدین به هنگام کودکی برای اطاعت و تابعیت مطلق ، بیدار گشت. باید از لاک فرو رفته بیرون آمد. باید از پیله بافته شده توسط دیگران رها شد. اهمیت بیداری و هوشیاری یعنی همین. یعنی بکارگیری تمامی حواس . یعنی آزاد و رها زیستن. یعنی قابلیت تفکر. یعنی توانایی ایجاد تغییر. یعنی برای همه زیستن. یعنی اثرگذاری بر زمان و مکان.
( 1 ) حواس برگرفته ازخبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
کاش درافاضات گرانبارتان درموردافرادی که خلف وعده می کنندهم بیاناتی تقریرمی فرمودید!حضرتعالی درمقاله قبلی قول دادیدکه دیگرننویسیدوقلم مبارکتان راغلاف فرمایید،اما۲۴ساعت بعد ازرتبه بندی به موضوع دیگری پرداخته ودرحیطه دیگری قلمفرسایی فرموده اید.
همکارگرامی یکی ازمشکلات مااین است که خودرادرهرزمینه ای کارشناس میدانیم وبه خوداجازه میدهیم درهرحیطه حرف بزنیم وبعضاحرفهایمان رادرقالب کلمات به نگارش درآوریم.
سرکارخانم مشکل مانوشتن نیست مشکل ماعیب یابی واظهارنظرعلمی وراهکارپیرامون برون رفت ازمعضلات است.
آیابه نظرشمافردی که درکمتراز۲۴ساعت دومقاله باموضوعاتی کاملامتفاوت وباقلمی که بیشتربه زبان گفتاری شبیه است،می نگارد،مطالب ومقالاتش می تواندعلمی وهدفمندباشد!؟
1- چقدر به غلاف قلم بنده علاقمندید!!!!جای بسی تشکر دارد!!!!
2- ایراد ما این است که دانسته و ندانسته فقط می خواهیم زیبا سخن بگوئیم.سرکار با 24 ساعت فاصله نوشته نشده است که شاید یک ماه یا یک و نیم ماه بگوئیم بهتر است.جناب آقای پورسلیمان نوشته ها را امانت نگه می دارند و برحسب صلاحدید به اختیار خویش می گذارند.
3- افاضات سرکار، گرانبارتر از هر کلامی است خوش به سعادتتان.
4- بنده از آقای پورسلیمان تقاضا کردم دو نوشته آخرم را نیز در یادداشتها مرقوم فرمایند. چون زمانی که شما عینک بدبینی به چشم زده دنبال در آوردن مو از ماست بودید بنده وقت و انرژی مصرف کرده و به قول شما عالمانه مشغول نوشتن بودم.
5- مشکل شما یا هر کس دیگر فقط با قلم یا نوشته بنده نیست که مشکل چون شماهائی نداشتن طاقت برای طی طریق کردن دیگران است.
ادامه دارد
6- علت برخی نامهربانی از سوی چون شماهائی زیاد نوشتن بنده است نه چگونه نوشتن که با دست و پا زدنتان دقیقا مشخص است.
7 - شما با رمز و دنیای این نوع نوشته بیگانه اید و گرنه نوشتار گفتاری بدان اطلاق نمی کردید.
8 - یکی از دلایل نوشتن ، طرح مساأله است. قرار نیست هر نوشته ای ما را به برون رفت معضلات هدایت کند. اگر در نوشته ها دقت کنید در تعدادی حتی راهکار عملی یا پیشنهاد نیز داده ام. اما چشمان عیب یاب شما قادر به مشاهده یا درک آنها نیست.
9- سرکار بجای گیر دادن بهتر نیست با قلم شیوای خود راهکار علمی نشان دهید و راههای برون رفت ما را از بسیار معضلانت نمایش دهید.
10- شما اگر جسارت حقیقی داشتید پشت یک عنوان قایم نمی شدید. نیش زدن در لباس مار کار بسی ساده ای است.
ادامه دارد
12 - ایراد برخی از شما معلمان فقط تعقیب اهداف مالی از نوشته هاست. برای آنها بَه بَه گوئی تان تا عرش می رود اما تا از زوایای پنهان وجود انسانها سخنی گفته می شود خانم این دیگر چیست جالب نیست قرار است کدام مشکل زندگی من با این نوشته حل و فصل شود!!!!!!
ادامه دارد
13- بنده بار دیگر از حمایتها و پشتیبانی های مدیر مسئول محترم بی نهایت سپاسگزارم. از این که این همه مدت بنده را تحمل کردند. همراهی ام کردند و با گذاشتن آخرین تلاشهایم خواهش آخرم را بجا آوردند.
شما سرکار خانم فرهنگ، که ساز مخالف با سایر نویسنده های سایت را نیز آغاز کرده اید اگر بدانید سایت صدای معلم چه نعمت بزرگی در دستان فرهنگیان است چنین نابخردانه یا جاهلانه سعی بر کوبیدن آن نمی کردید. نیت خیری ندارید. مشکل شما بنده یا آقای افشار نیست مشکل شما با خودتان است و درون تان را چنین بدون هویت به راحتی به بیرون شلیک می نمائید.
جمله آخر : این گوی و این بسم الله . بنده سر خداحافظی خودم هستم نوبتِ چون شما مدعی است که از غلاف نام پنهان خود بیرون بیایید و قلم بدست بگیرید تا بفهمید نوشتن چگونه می شود.
اگر استاد بزرگوارم چناب آقای پورسلیمان امر به نوشتن کنند برای شادی روح چون شمائی باز می نویسم.به سلامت تا اصلاح نگرش چون شمائی
شماره 9 واژه "معضلات "
صحیح است.
خانم محترم لطفادیگه با مطالب خاله زنکی تان اعتبارصدای معلم رامخدوش مفرمایید.
دست شمادردنکنه.مطالب قبلی تان تأثیرخودراگذاشت ووزیرمحترم درحال عملیاتی کردن آنهاست.دیگرخودتان رازحمت ندهید.علی برکت الله
موضوعی به این مهمی کجایش خاله زنکی است؟
لحن هر فرد گویای شخصیت اوست.
به اعتقاد بنده اگر نویسنده این نظرها مشخص باشد و شما جرأت نوشتن چنین کلمات ارزان داشته باشید جسورید و گرنه حیفه حرمت سایت برای مخفی ماندن منِ واقعی چون شمائی پشت یک عنوان .پنهان شدن پشت یک هویت مخفی برای خالی کردن شخصیت درونی تان پشیزی نمی ارزد.
این نوشته از ارسالی های قبلی است که همکارمحترم جناب آقای پورسلیمان لطف کردند و گذاشتند .ازایشان نیز سپاسگزارم.
موفق و موید باشید.
اتهام کوچکی نیست دزدی ادبی ؟
ته انسانها را جز خدای متعال کسی دیگر ،قدرت دیدن ندارد. دل نگران نباشید.
بنده واهمه ای از سنددارشدن یا شناسنامه دار شدن چیزی را هم ندارم شما نگران باشید که شهامت نوشتن هویت حقیقی خودتان را ندارید. در پیشگاه خدا و خلق خدا رو سفیدم.
مجلس اگر قرار قانونگذاری دارد فکری به حال مطالبات فرهنگیان و اوضاع آموزش و پرورش بنماید. نه نوشته معنوی یا مادی بنده .
جناب بازنشسته توان دارید بسم الله شما هم بنویسید. سنگ اندازی نکنید. کاش شما هم تا حد خانم امامی بنویسیدو تعهد داشته باشید کاش.
تقدیم به همکاران بزرگوار
رها شو از منیّت ها که شیطانی منی را یاد
تو ای انسان والایی به افکاری بکن امداد
تمدن غرق در اندیشه هایی راهکاری لا
گذر ایام صرفی شد نظر پرداز را فریاد
چو طبلی کرده بادی فهم ها آماس هر آنی
خطاها مرتکب جانا ضرر مالی و جان را باد
بشر در دست دانایان چه علت در اسارت ها
چه علت در اسارت خویش دانایان عدلی داد
هدف هشدار باشد بر بسی دانای دوران ها
نظر پرداز دورانی به کاذب علم دل را شاد
بنازم بر وجودی نازنین مشکل گشایی هان
رفاهی اجتماعی را کند حل فارغ از اضداد
معما حل گردد ای ولی امیدها حاصل
بشر آرامشی خواهد به دور از هر تنش بیداد
می تواند تعبیر درستی باشد.
کاش واضح و آشکار می نوشتید
که نوشتن نیکوست یا ایستادن؟
چشم و اطاعت امر.
یک بار هم پاسخ دادم اما مثل این که ارسال نشد. دو بار شد ببخشید.
مطالب ایشان غالبافاقدهدف وجهت گیری مشخصی بوده وباری به هرجهت وازهردری سخنی می باشند.بااحترام برای ایشان به نظرمی رسدسرکارخانم پس ازبازنشستگی اوقات فراغتشان بسیارزیادشده وبرخی مسائل حاشیه ای راازکوچه وبازارگرفته ودرج میفرمایند.به نظرمی رسدمطالب اگرحول محورهای ذیل نگاشته شودشایدبهترومثمرثمرترباشند.
1_تأسیس نظام معلمی2_اصلاح ساختارپذیرش معلم وتغییرنگاه مسئولین به مقوله فرهنگ3_استفاده بهینه ازقابلیت صندوق ذخیره جهت بهبودمعیشت فرهنگیان4_تراکم بالای دانش آموزان درمناطق شهری وافت کیفیت آموزش دراین مدارس5_لزوم بکارگیری مدیران رده های مختلف براساس ضابطه ونه رابطه و....
دوست عزیز
آقا / خانم پورحسن
خانم مینو امامی می نویسد .
مشکلات افراد و جغرافیای ذهنی افراد پس از نوشتن آشکار شده و نویسنده پی به نقاط ضعف خود برده و سعی می کند آن ها را اصلاح نماید .
پس کسی که می نویسد از کسانی که کارشان فقط نق زدن و طلبکار بودن از دیگران و... است جلوترند .
در جامعه ما کسانی که کار می کنند همواره " زیر ذره بین " هستند ؛ با کسانی که فرقی با یک " ماهی مرده " ندارند معمولا کسی کاری ندارد !
آیا بهتر تیست شما به جای دلسرد کردن دیگران روی همین موضوعاتی که فرمودید و البته نکات خوب و مفیدی هم هستند متمرکز شده و بنویسید .
پایدار باشید .
همکار محترم ، این نوشته از نظر من دانشجوی جامعه شناسی یکی از بهترین نوشته هایم است . چون از روح رشته ام خبر می دهد. از چیزی که جامعه از نزدیک درگیر آنست.
بنده تجربه کردم هر نوشته ای که قرار است وجدان ما را بیدار کند یا ما را به خود آورد ، ما از ترس روبرو شدن با آن فورا سپر مقابله بر روحیات درونی خود می گیریم و با طعنه زدن یا نیش زدن یا حمله کردن سعی بر تخریب یا کم ارزش کردن آن شخص یا نوشته می نماییم.
ادامه دارد
قرار نیست هر نوشته ای در این سایت خبر از وصول حقوق ماهانه یا افزایش حقوق یا پرداخت مطالبات و... دهد. بلی بنده اوقات فراغت خوشایندی دارم . نصیب هر همکار عاقلی که از دوران بازنشستگی خود بهینه استفاده خواهد کرد انشاالله شود. اما اِشراف حضرتعالی به این همه دردنامه آموزش و پرورش تعهدتان را بیفزاید تا در این وادی دستان چو منی را از پشت ببندید. بودن و شدن و فهمیدن و تعقل و یافتن و... به ادعا ی تو خالی نیست به پشتکار و همت و شعور و تعهد است.
بنده تک بُعدی نیستم که فقط یرای بازنشستگان بنویسم .
برخی از معلمان آنقدر مسخ رشته خود شده اند که فراموش می کنند که علومی چون تاریخ و جغرافیا و جامعه شناسی و روانشناسی و ... هم هست. نوشته بنده با تخصص محدود شما سنخیت ندارد تقصیر بنده نیست. بنده هنوز خود را دانشجوی این علم می دانم در حالی که سال 69 لیسانس گرفته ام.
ادامه دارد
اینقدر مدعی نباشیم که همه چیز را می دانیم. نوشته بالا تارو پود همه افراد خفته جامعه ماست. همه سازمانهایی که از تغییر و تحول وحشت دارند. چون به اعتقاد آنها نظم موجود که باعث دوام آنهاست اگر از بین برود آنها نیز از بین می روند.
همکار محترم توصیه می کنم چندین بار بخوانید تا فهم معنا کنید که در پیرامون مان چه در گذر است.
از دوران تفکر بسته و محکوم و منجمد قرون وسطایی ، قرنهاست که گذشته است.
اولا:همه چیزراهمگان دانند.صرف داشتن یک مدرک لیسانس سال69که شدیدابه آپدیت شدن نیازمنداست،دلیل دانایی وخردمندی نیست کمااینکه خردمندی راچندان رابطه ای بامدرک گرایی نیست.
نوشته ایدسطح نوشته هایتان فراترازقوه دراکه ماست که نیازبه اثبات عملی دارد.ضمنااین مدرکهایی که شماپزشان رامی دهی بنده درچندرشته ودرمقاطع بالاتروازدانشگاههای معتبری بیشترشان رادرگاوصندوقم دارم.
نکته بعد:به نظرمن سکوت بهترازپرحرفی بیهوده وننوشتن بهترازچرندنوشتن است.
به نظرم دورهم نشینی های زنان درکوچه هاباتغییراتی درحال جابجایی است .بدین شکل که همان دورهم نشینی هاباتغییرگفتاربه نوشتار_ازفضای کوچه به فضای مجازی درحال جابجایی است.والسلام
مواظب خودتین باشین یه موقع از یک کشور دیگه ندزدنتون.
برای نصایح برادرانه دنیایی تشکر.
همیشه سربلند و پیروز و خردمند باشید انشاالله
از تمامی همکاران بزرگواری که علیرغم ضعف ها ، حامی ام بوده اند سپاسگزارم.
از همکاران ارزشمندی که بجای تخریب شخصیت یا عنوان بازنشستگی حقیر، با کرامت ذاتی خویش سخاوتمندانه دست یاری و مساعدت بسویم داشته اند سپاسگزارم.
از سایت صدای معلم ، از مدیر مسئول وارسته سایت و از شورای فهیم نویسندگان سایت ، که با صبر و بردباری حقیر را پر و بال بخشیدند، سپاسگزارم.
از شور و شعور و فهم اقیانوس وار همه سروران سپاسگزارم.
در پناه حق سربلند و سلامت باشید.خدا نگه دار.
برای تمثیل سخاوتمندانه تان دنیایی تشکر.
از لطف تان تقدیر و تشکر می نمایم.