زمان را یاد یادی از زمانی
چو مؤلا هشتمین وارد به جایی
همان جایی که مأمون بود آن جا
به فضلی حکم دادش لازم اجرا
مکاتب مختلف را هان فراخوان
بزرگ عالم که باشد جاثلیق آن
بخوان نزدم بزرگان پیشوا را
ز آیینی یهودی با نصارا
ز دانایان کلامی هر که دانا
بکن دعوت که محفل علم برپا
تمامی چون که دانایان مُناظر
گزارش داد فضلی جمع ناظر
ز جانب حاکمی مأمون حالا
خوشامد گو نمامی عالمان را
شما را دعوتی کردم تمامی
که با ابن عمویم بحث هایی
که فردا از شما خواهم تمامی
که با او بحث علمی هر کدامی
حسن بن سهل نوفل گفت ما را
که در خدمت رضا بودیم بر پا
که ناگه یاسر آن خادم امامی
خبر آورد از مأمون سلامی
که صاحب علم مکتب های ادیان
ز هر دینی مکاتب مختلف هان
که بحث علمی میان اندیشمندان
میان اندیشمندان دین ادیان
شما را دعوتی حاضر در این جمع
میان اندیشمندان همچو یک شمع
پذیرا دعوتی شد آن همامی
ولایت شاه مردان خود امامی
ز جانب من ببر بر او سلامی
بگو دانم چه می خواهی جوابی
چو یاسر خارج از مجلس امامی
به نوفل کرد رو گفت از عراقی
عراقی مردمان باهوش باشند
که مأمونی چه سر اندیشه دارند
که فردا حاضر آیم در میان جمع
میان اندیشمندان همچو یک شمع
که نوفل عرض کردش ای اماما
که با علمی شما را آزمون ها
خورم سوگند بر خالق که یکتا
بنا بد طرح ریزی لازم اجرا
چه طرحی نقشه ای دارند ایشان
که نوفل عرض کرد ای پور ایمان
کلام علمی تمامی اهل بدعت
مخالف دین اسلام اند و آیت
حقایق را کنند انکار اینان
که از انکار اهلان سفسطه هان
دلیلی گر که واحد آن خدایی
دلیلت را پذیرا لا بدانی
اگر گویی محمد را رسالت
نبی ما بین امت صاحب آیت
هم اینان مغلطه کاران ادیان
چنان با سفسطه حرفی نمایان
پذیرا لا علومت را اماما
از اینان برحذر باشید جانا
تبسّم کرد مؤلا روی نوفل
دلیلی آستین دارم که نازل
خدا با ما تمامی حال نوفل
مرا خوفی نه ما را خوف باطل
پشیمان می شود مأمون از این کار
چو برهان آشکارا گردد ای یار
برابر اهل توراتی گواهی
دلایل آورم مبهوت مانی
برابر اهل انجیلی به انجیل
چنان برهان که انجیلی به تبجیل
برابر اهل آیین هان زبوری
دلایل آورم قطعی صبوری
برابر اهل رومی ها که رومی
چنان برهان به حیرت در زبونی
که با هر مختلف ادیان زبانی
سؤالی را که مطرح شد جوابی
زمان را یاد رویت حق نایل
چو ابطالی نمودم با دلایل
که هر دینی رها آیین خود را
کلامم را هر آیینی پذیرا
که مأمون مضطرب ماند به حیران
پشیمان می شود آن لحظه نالان
به جز خالق تعالا قدرتی لا
که لا حول و لا قوّة هویدا
که فردا صبح فضل آمد به خدمت
سلامی عرض شد جان ها فدایت
شما را دعوتی حاضر در این جمع
ولایت دار ایمان همچو یک شمع
وضو بگرفت تا حاضر خودی را
به نوشیدن سویقی شربتی را
کمی نوشید یک کم داد ما را
برون از خانه تا راهی به آن جا
همان جایی که مجلس جلوه آرا
سران مشهور ادیان حاضر آن جا
محمد بن که جعفر با تنی چند
میان اندیشمندان گوش بر پند
جماعت از بنی هاشم در آن جمع
ابی طالب گروهی جمع تا سمع
گروهی لشکری فرماندهانی
امامی چون که وارد صحن قیامی
نشست جانا امام همراه مأمون
دگر افراد قایم حکم قانون
که اذنی داده شد فرمان جلوسی
که مأمون با ولایت گفتگویی
به جانب جاثلیقی کرد رو را
که این ابن عمّ من فرزند موسا
علی فرزند موسی ابن جعفر
که سنجش آزمونی علم را سر
رها کن عدل را بحثی کن آغاز
طریق عدلی رها ذر بحث بی راز
بگفتا جاثلیق ای حکمفرما
چسان بحثی کنم من گفتگوها
که آیین بین ما لا اشتراکی
جوابی لا که مطرح من سؤالی
به استدلال گر گوید سؤالی
چو آیین مختلف مطرح جوابی
پذیرا دین او لا منکرانیم
جدا آیین ما لا ناتوانیم
که ثامن حق بفرمودش در این جا
که ای نصرانی ای دانا که گویا
کنی اقرار اگر با دین انجیل
شما را آورم برهان به تبجیل
سؤالت را جوابی هر چه پرسی
شنیدی منکرش لا ای مسیحی
چنین اقرار شاهد آن خداوند
جوابی گر به منطق بشنوم پند
که هر چند در زیان خسران خودی را
کنم رویت جوابت را پذیرا
بخواهی پرس از من هر چه خواهی
به منطق بشنوی گویم جوابی
چه گویی راجع عیسی با کتابش
کنی انکار یا تصدیق آنش
به عیسی با کتابی اعترافی
بشارت امتش حواریانی
که چون حواریانی اعترافی
که اقراری به عیسی با کتابی
کنم انکار عیسی را بدانی
نه تصدیقی به امت خود پیامی
که بعد از من رسالت ختم دینی
محمد مصطفی باشد یقینی
هم او صاحب کتابی نام قرآن
تکامل دین میان هر یک که ادیان
دو شاهد عادلی آور که تصدیق
که غیر از مذهبی تصدیق تحقیق
هم اکنون عدل و انصافی رعایت
سخن بشنو حقیقت را روایت
که عادل نزد عیسی را روایت
گواهی داد عیسی حکم آیت
چنین مردی که عادل چیست نامش
یوحنا دیلمی باشد نشانش
همان محبوب تر فردی به عیسا
کنم اقرار تصدیقی یوحنا
تو را سوگند بر خالق جهانی
کلامی را گواهی تا بیانی
که یوحنا بکردش اعترافی
که از عیسی شنیدم این کلامی
که بعد از من نبی خاتم بیاید
محمد از عرب حرمت بباید
برایم داد عیسی خود بشارت
که بر حواریان او را اشارت
گواهی هر یک از حواریانی
محمد مصطفی ختم انبیایی
بکردش جاثلیقی اعترافی
که یوحنا ز عیسی نقل هایی
بشارت بر نبوت اهل بیتی
وقوعش کی خدا داند نه عینی
دگر فردی که شاهد آوریم ما
که انجیلی قرائت بین ماها
محمد اهل بیتش امتش را
تلاوت تا عیان گردد میان ما
به رومی فرد نَسطاسی بفرمود
ز انجیل سِفر سوم را بخوان زود
که حافظ سِفر سوم بود نسطاس
قرائت کرد ما بین ایهاالناس
دگر باری اشارت کرد امامی
به رآس الجالوتی کردش خطابی
تو هم انجیل می خوانی کن اقرار
خورم سوگند بر جانم نه اصرار
که سوم سفر را خوان اعترافی
که بیت اهلی محمد را گواهی
دگر باری قرائت سفر سوم
ز انجیلی تلاوت بعد دوم
توقف کرد از خواندن کلامی
نگاهی کرد جانب جاثلیقی
تو را سوگند بر عیسی مسیحی
به نام مادرش مریم قسیمی
که هر یک پاک دامن در جهانی
که بر انجیل آگاهم گواهی
سپس نامی قرائت کرد دانی
که امت ختم مرسل را نشانی
کلام از قول عیسی را تلاوت
که تکذیبی اگر کفری عنایت
گواهی داد کردش اعترافی
کلام انجیل را لا کذب دانی
بپرس از من هر آن چیزی که خواهی
خبر بر ما دهی از حوریانی
که آنان چند تن بودند تمامی
به اثنایی عشر اعلم لوقایی
خبر ده هان به ما از عالمانی
سه تن بودندشان هر یک به نامی
یوحنا اکبری در باخ جایی
یوحنا دیگری در قرقیسایی
یوحنا دیلمی در جا رجازی
هم او بودش بشارت داد آری
که نامی از پیمبر اهل بیتش
میان امت بشارت اسرئیلش
میان امت که عیسی خود نمایان
نشان از ختم مرسل بین ادیان
خورم سوگند بر خالق جهانی
که ایمان بر محمد خود بدانی
که عیسی یا که موسی کرد تصدیق
به هر یک انبیایی حکم تحقیق
گمان کردم تو اعلم مسلمینی
که علمت رو به بطلان شد یقینی
تو گویی کم نمازی روزه ای را
عبادت داشت عیسی آن مسیحا
چه شد حالا بگو ای جاثلیقی
که عیسی صائم الدهری ببودی
نه تنها صائم الدهری که بودش
که قائم لیل بودش در وجودش
نمازی روزه هایی داشت عیسا
چه علت جاثلیق گویی به ماها
که در پاسخ بماندش جاثلیقی
یقین دور از الوهیت یقینی
که عیسی بنده ای باشد خدایی
که ما بین حق و باطل را جدایی
سؤالی دیگری پرسم که عیسا
به أذنی لا که منکر مرده احیا
کنی انکار لا أذن از خدایی
برص هر مرده کوری را شفایی
تو را گویم یَسَع پیغمبری یاد
برص کوری چو عیسایی شفا داد
چو عیسی روی آبی راه می رفت
چو هر یک بندگانی رخت بر بست
عبادت کرد خالق را ثنایی
چو هر یک بنده در طاعت خدایی
به رأس الجالوتی رو کرد امامی
نبی حزقیل چون عیسی بدانی
زمان را یاد در تورات مضبوط
که بُخت النصر اسیران را که مربوط
نبی حزقیل احیا مرده ها را
که در تاریخ ثبت آمد هویدا
بگیر این سِفر از تورات را خوان
به خواندن آیه توراتی چه حیران
تکانی خورد بر خود با تحیّر
که رأس الجالوتی حیران تدبّر
به نصرانی نمودش رو اماما
چو عیسایی یَسَع حزقیل دانا
محمد مرده ای را کرد احیا
چو ابراهیم دانا طایران را
چو موسی بن که عمران کرد احیا
همان هفتاد تن چون شد که احیا
ز تورات و زبور انجیل و قرآن
یکایک این روایاتی بیان هان
دگر باری ز رأس الجالوتی هان
سؤالی از کتابی اشعیا دان
همی گفت اشعیا دیدم کسی را
لباسی کرده تن از نور اعلا
حماری را سواری راه می رفت
اشارت بر مسیحی کرد برگشت
دگر کس را بدیدم با سواری
که رو اشتر چه نوری همچو ماهی
اشارت کرد بر ختمی رسالت
گواهی ها حکایت شد روایت
ز عیسی بشنوی انجیل راوی
به آن سمتی روان جانب خدایی
سؤالاتی دگر طرحی جوابی
که انجیلی نخستین را نیابی
متی مرقس یوحنایی لوقا را
کنی یادی دگر انجیل احیا
کم آورد جاثلیقی کرد اقرار
ندیدم تا کنون فردی که احرار
به علمش آشکارا کرد حق را
علومش را به هر شخصی هدایا
به رعنا قامتی نازم خدایی
به علمش مردمان را رهنمایی
روایت از عیون اخبار نقلی
خوشا شخصی به خواندن کرد عقلی
خدایا شکر گویم کن عنایت
که با ید خود ولی را کن هدایت
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بیت 96 به این طریق اصلاح می گردد.
بپرس از من هر آن چیزی که خواهی
خبر بر ما ده از حواریانی
ناشناس عزیز
رباعی تقدیمی :
1
گو مرا شهری حصین و استوار
در کجا باشد دلم گردد قرار
گفت آن قلبی به اکمال آمده
تجربت با علم تقوایی نگار
2
گفته های اولیا را والیا
کمتر افرادی بدان انگشت نما
می توانندشان دلا تحلیل ها
آن دلی گویا به علمی آشنا