در یکی از سالهای تحصیلی دهه 80 ، در زنگ سیاحت دختر و مادری گریان و سراسیمه وارد سالن ورودی دبیرستان ما شدند. همه همکاران بهت زده به سوی درب مدرسه شتافتیم. جلوی بانک کشاورزی سر خیابان مدرسه ما ، موتور سواری گوشواره های دختر 6 -7 ساله را کنده و برده بود.خون از گوشهای دخترک بیچاره روان بود . مادر وارد بانک شده و کودک در بیرون مانده بود. اهمال کاری بزرگان گاه واقعا نابخشودنی است.
هدفم از طرح این ما وقع، دقت بر چرایی اصرار مادران و گاه پدران به استفاده از طلاجات و زیور آلات توسط کودکان است. نوزاد یک ماهه نیز النگو دست می کند یا با سنجاق کوچکی وان یکادی به سینه اش زده می شود و....
راستی ما اگر با هم سن و سالان خود جنگ " تو داری من نیز دارم " را شعله ور نگه می داریم طفل و کودک بیچاره چه تقصیری دارد که او را نیز به همراهی خود به جنگ چشم و هم چشمی خود می بریم؟
ما بزرگترها خود بارها به دلیل زیور آلات وسوسه انگیز ، مورد تهاجم و دزدی ، قرار گرفته ایم اما با وجود اطلاع از چنین خطراتی باز احتیاط نمی کنیم.
شما والدین محترمی که برای تهیه سیسمونی نوزاد خود اقدام به خرید از شهر وان ترکیه می نمایید،
شما والدین محترمی که پوشاک و شیر خشک کودک خود را از این شهر کوچک محروم کشور بیگانه خرید می نمایید،
شما والدین محترمی که هنگام خرید برای کودکان معصوم خود ،اصرار برای خرید کالای خارجی دارید،
علت این خودباختگی چیست؟ علت خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو چیست؟ علت حرکت موازی و همسو در جهت خسران چیست؟
در گذشته می گفتند: در خانه ما اگر رونق نیست ، صفا هست.
و امروز باید گفت: در خانه ما اگر رونق هست ، صفا نیست.
سادگی و صمیمیت زندگی پدران و مادران ما با رفت و آمدهای خویشاوندی ، پیوندی عمیق بین آنها و کودکان در جامعه بوجود می آورد. اما خصوصا بعد از جنگ تحمیلی عراق در ایران که کابوس واردات کالاهای خارجی به کشور باز شد و تعطیلی کارخانه و کارگاههای تولیدی ناشی از جنگ ، به این مهم دامن زد یعنی از سال 67 - 68 به بعد بازار داغ واردات ، خیلی ازما محرومان کالاهای شیک و زیبا و خیره کننده در ایام جنگ را شیفته و واله خود ساخت. و من و شما بدون این که متوجه باشیم شکل سنتی زندگی پدران خود را با یک تجددگرایی در ظاهر منصفانه اما در واقع ویرانگر تعویض نمودیم.
انسانهای آگاه برای رفع نیازهای حیاتی خود و اعضای خانواده خرید می کنند. آنان افسار هوی وهوس مرضی خرید بی امان خویش را در کنترل شعور خود دارند امروز اکثر ما در منزل خود وسایلی چون مبلمان و میز ناهارخوری و آشپزخانه open و شومینه و ..... داریم و اکثر ما درگیر مسابقه عظیم برتری لوازم خانگی هستیم، اما متأسفانه در این بین ، فرهنگ زیبا و لطیف "صله رحم " را فراموش یا مدفون کردیم تا حدی که برای خرید کالاهای خارجی به قیمت مناسبتر به مناطق مرزی چون بانه، جلفا ، وان ترکیه یا حتی کیش سفر کردیم !
تجمل گرائی محض ما را به سوی چشم و هم چشمی مرضی گسیل می دارد. افرادی که توانائی همسوئی با ثروتمندان جامعه را ندارند اما علیرغم عدم برخورداری از قدرت مالی، با ترفندهای خانمسوز چون گرفتن وام برای خرید اتومبیل یا لوازم لوکس خانگی ، به همانندسازی می پردازند و زندگی خود را به نابه سامانی هدایت می کنند. برخوردها و تنش های ناشی از این حرکت ، زندگی مشترک افراد را نیز به خطر می اندازد.
درگذشته برای مهمانی رفتن زنگ تلفن طرف را به صدا درمی آوردیم و برای دعوت شدن اعلام آمادگی می کردیم، آخر فرمایش رسول اکرم "ص" است که اگر مهمان ناخوانده ای داشتید و شرایط مساعد استقبال و پذیرایی نداشتید عذربخواهید و پذیرش را به روز دیگر موکول کنید.
اما امروز باید در تنهایی انزوا و افسردگی روزها و شب های طولانی سال را سپری سازی تا شاید کسی برای تولد یا عروسی یا رحلت عزیزی و یا چشم روشنی منزل جدید ، شما را دعوت نماید.
امروز دعوت ها نیز به صداقت و صفای دیروز نیست .
امروز دعوت ها مادی یا نمایشی است.
امروز دعوت ها برای چشم کور کردن ناتوانی های اطرافیان است.
امروز خواهر و برادر نیز گاه حتی فرزندان و والدین با یکدیگر نیز دعوتی مادی و نمایشی دارند.
فرهنگ آپارتمان نشینی و ساخت وساز برج ها به تبعیت تغییر شکل زندگی و ازدیاد جمعیت نیز به این نامهربانی با یکدیگر شدت بخشید.
چند تن ازما ایرانی ها برای خودمان زندگی می کنیم؟ از داشته هایمان استفاده می کنیم و لذت می بریم؟
ما همانند مردمان اروپا یا آمریکا نیستیم که بعد 5 سال استفاده از یخچال یا لباسشوئی و.... آن را به دلیل تکنولوژی جدید تعویض نمائیم. خیلی از ما توانائی اقتصادی آن چنانی نداریم که دو سال بعد پرده پذیرائی را عوض نمائیم ، لذا ما اتاقی یا سالنی برای پذیرائی داریم ، روی مبلمانمان پوشش استتاری است، سرویس غذاخوری خاص مهمان و...... خودمان فقط وقتی مهمان است از آنها استفاده می کنیم. ما برای خودمان با مرض چشم و هم چشمی این همه کالا نخریده ایم . ما برای مهمانان خرید کرده ایم. پس لذت زندگی را هم نمی دانیم.
علیرغم این همه تلاش ما برای رسیدن به چیزی که لازمه شرکت در مسابقه داشتن های زندگی است :
امروز هر کس در تنهائی برای خود زندگی می کند و هرکس با خود خودش درگیر جنگ چشم و هم چشمی است.
امروز همه ما اسیر زندگی پرتلاطم ماشینی هستیم.
امروز ما همانند چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید ، مجبور به بسیار کار کردن هستیم. زمانی که او به دنبال بستن پیچ های کالای صنعتی می دوید خویشتن خویش را گم می کرد.
امروز ما مسخ مسیری درزندگی هستیم که خود را فراموش کرده ایم. صله رحم را فراموش کرده ایم. سالی یک بار اگر وقت یا رغبت کردیم ، به منزل خویشاوندان می رویم.
امروز پدر یا مادر به دلیل مشغله بسیارما در خانه سالمندان است.
امروز خیر و برکت را ما از خانه ها دور کرده ایم.
امروز در سایه خودباختگی فرهنگی و شیدایی فرهنگ بیگانه ، حال به جا یا بی جا ، من و شما از هم بیگانه شدیم. ما اسیر و فدای یک مرحله گذرشدیم . اما کودکان و فرزندان خود را نیز در این فرهنگ و در این منجلاب گرفتار ساختیم.
امروز اگر بی کیفیتی کالاهای خودمان را برای گذر ازمرحله شکوفایی تولید داخلی تحمل نکنیم ، یقین فردا اوضاع اجتماعی ما ایرانیان از این نیز بدتر خواهد شد.
ما که با همسایگان عمودی وافقی خود حتی سلام و علیک نداریم یا اصلا آنها را نمی شناسیم چگونه انتظار یاری در شرایط سختی و ناتوانی داشته باشیم؟
"صله رحم "از پدیده های نیکوی فرهنگ ما ایرانی ها بود که با شیب 30 ساله آن را به وادی فراموشی سپردیم.
مایی که چهل همسایه از راست و چپ و جلو و عقب ، سفارش به اطلاع از یکدیگر شده ایم چگونه به این روز افتاده ایم؟
به همین راحتی آدمی ازخود، بیخود و خود باخته یا الینه می شود. آدمها اگر با چشم و گوش باز و هوشیاری به زندگی و تداوم روابط اجتماعی نپردازند، و از ثانیه های زندگی لذت نبرند، چنین در دام چشم و هم چشمی خانمانسوز به تله می افتند.
انسانهای آگاه برای رفع نیازهای حیاتی خود و اعضای خانواده خرید می کنند. آنان افسار هوی وهوس مرضی خرید بی امان خویش را در کنترل شعور خود دارند. آنان برای نمایش یا کوری چشم کسی خرید نمی کنند . آنان برای لذت از زندگی ، نفس می کشند. آنان قدر داشته های خویش را می دانند. آنان دهن بین نیستند. آنان اول اندیشه بعد عمل می کنند. برای همین می توانند کتاب هم بخرند. دیگر نمی گویند پول نیست. آنان هزینه بهینه دارند. آنان مدیریت اقتصاد خانواده دارند.
قدری تعقل ، قدری تفکر، قدری تأمل ، قدری باور، قدری انسانیت ، قدری ساده زیستی ، قدری برای خود زیستن، قدری هشیار زیستن و ....
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
نه تنها من خدا دارم تو هم آخر خدا داری
تفاوت را ببین جانا که این در ناز و آن خواری
با تشکر
و با عرض پوزش واژه "خانمانسوز " صحیح می باشد.
با تشکر
برخى هم به دليل مراكز خريد وان، به اين شهر مى آيند، تا چمدان هاى خود را با قيمتى اندكى متفاوت تر از ايران پر كنند.
سپاسگزارم.
ثروتمندترین فرد جهان: خانهای ندارم و در خانه دوستانم زندگی میکنم.
اگر من سالانه میلیاردها دلار در مسائل شخصی خرج کنم، بسیار مشکلساز خواهد بود، اما اینطور نیست. در واقع من در حال حاضر حتی خانه هم ندارم. من به معنای واقعی کلمه در خانه دوستانم میمانم. من قایق تفریحی ندارم، مرخصی نمیروم، بنابراین اینطور نیست که مخارج شخصی من زیاد باشد.