«بیل گیتس» خالق مایکروسافت و یکی از ده ثروتمند جهان در زمانی که مدیر عامل شرکت مایکروسافت بود، سالی دو بار برای یک هفته تمام، به جایی دور از دفتر کارش میرفت و تنها به مطالعه مطالب گوناگون پرداخته و به ایدههای جدید و آیندهاش فکر میکند.
او نام آن دو هفته را، «هفته تفکر» گذاشته است. چرا؟
محققان میگویند وقتی انسان فکر میکند که در حوزهای تخصص زیادی دارد، فکرش بسته میشود و منجر به اثری میشود که نامش را «دگماتیسم اکتسابی یا بهتعبیری «خشکاندیشی کسب شده» گذاشته اند.
هرچقدر بیشتر خود را محدود به حوزه خاصی کنیم، هرچقدر بیشتر احساس داشتن علم، دانش و مهارت داشته باشیم، خطر ابتلا به این اثر بیشتر میشود. شاید «بیل گیتس» هم، هفته تفکر را بهعنوان راهکاری برای رهایی از این اثر یافته است. وقتی در این مورد بیشتر بررسی کنیم، مفهوم دیگری را مییابیم به نام «تفکر باز» و «نوآوری باز».
این دو مفهوم سعی دارند به ما بگویند که ایدهها ممکن است از هر جایی برخیزند. مثلا در گذشته سازمان ها میلیاردها دلار صرف تحقیق و توسعه می کردند اما اکنون می گویند این کافی نیست. ممکن است ایده نوآورانه از دل مشتریان یا شرکای تجاری شما جوانه بزند. بنابراین تفکر باز می گوید اگر می خواهید در دام خشک اندیشی اکتسابی نیفتید، سازوکاری را فراهم کنید تا تمام ایده ها چه از بیرون یا از درون خود، سازمان یا جامعه تان بجوشد. واقعیت آن است که هیچ کداممان از بیماری «دگماتیسم کسبشده» در امان نیستیم. اتفاقاً هرچقدر باهوش تر باشیم یا میزان سطح تحصیلات، میزان آموزشهای تخصصی، تجربه کاری، و سن مان بیشتر باشد، خطر ابتلا به این بیماری بیشتر میشود.
در حوزه فردی و روابط خانوادگی، والدین و فرزندان و یا همسران معتقدند یکدیگر را درک نمیکنند، حرف هم را نمیفهمند، سلایق و باورهای کاملا متضادی دارند یا هر کدام شان هرچه تصمیم میگیرند یا انجام میدهند را بهترین می دانند.
در حوزه کسبوکار، مدیران بخش های مختلف هر کدام ایده خودشان را دارند و سازمان همواره در کشاکش ایده های مختلف همچون کشتی سرگردانی است که گاهی به شمال شرقی و گاهی به جنوب غربی می رود و از آن بدتر در سطح جامعه و در عرصه کشورداری نتایج می تواند اسف بارتر باشد.
نخبگان و برگزیدگان قدرت و منزلت و ثروت هر کدام تصویری از آینده آرمانی جامعه در ذهن خود می پرورانند و دیگرانی که مانند آنان فکر نمی کنند را به صفاتی مانند خائن، وطن فروش، فریب خورده، غرب زده، شرق زده، سنتی و یا قدیمی نسبت می دهند.
فرصت ها و سال ها، روزها و ساعتها می گذرد اما دریغ از تفاهم روی موضوعات استراتژیک و توافق روی اقدامات استراتژیک.
زندگی/سازمان/کشور در «تفکر بسته»، می پوسد و مرداب می شود!
تجویز راهبردی:
راه حل رهایی از دگماتسیم اکتسابی، تفکر و نوآوری باز است.
«تفکر باز» از شنیدن هرگونه ایده جدید و متفاوت، فارغ از منبع ایده آغاز میشود. در تفکر باز آنچه اهمیت دارد، کاربردیبودن آن ایده برای اهداف ماست نه اینکه چه کسی آن را گفته است. نشریه معتبر فوربس اخیرا مطلبی در این ارتباط منتشر کرده است و در آن چند پیشنهاد برای بهبود این مهارت مطرح میکند.
1.با افرادی که اختلاف نظر داریم فعالیت های مشترک تعریف کنیم. برای مثال در خانواده آخر هفته را بگذاریم برای تغییر دکوراسیون یا رنگ کردن یکی از اتاق های خانه!
2.حتما زمانهایی هرچند کوتاه را به مطالعه مطالبی بیارتباط با حوزه فعالیت معمولمان اختصاص دهیم. فراموش نکنیم هر چقدر متخصص تر، خشک اندیش تر!
3.جلسات غیررسمی و گپوگفت داشته باشیم، برای مثال در موضوع کاری و کسبوکار، با همکاران، جلسات هفتگی یا دوهفتگی کوتاه، اما غیرکاری داشته باشیم. مثلا بهتر است اصول گرایان با اصلاح طلبان جلسات نقد فیلم داشته باشند یعنی یک جلسه غیررسمی و بی ارتباط به حوزه اختلاف شان.
خداوند بارها خطر خشک اندیشی را هشدار داده است به ويژه آن جا که صحبت از پیروی کورکورانه از گذشتگان می شود. زندگی شخصی ما، سازمان ما و کشور ما نیازمند تفکر تازه و باز و در نتیجه تفاهم و تعامل است.
پنجره ذهن فروبسته خود را بگشاییم و بگذاریم نسیم «دیگری» در ذهن ما جاری شود.
شبکه استراتژیست
نظرات بینندگان
اصلاح طلبان با اصولگرایان فیلم ببینند ؟در جلسه ای غیر رسمی یعنی اجماع شب و روز در آن واحد شدنی است؟
این کشتی شکسته ای که نمی دانم نامش چیست مشکل دگماتیسم اکتسابی ندارد چون اغلب متخصصان ما در یک حوزه متخصص نیستند بنا به قول خودشان متخصص در همه امور هستند
باید در چنین شرایط تاکید بر تخصص داشته باشیم که البته تخصص در اولویت چندم است
اما بحث نوآوری فارغ از منبع ایده ،به نظرتان شدنی است ؟