سوم این است که نمیتوانند به راحتی حقوق شهروندی را به دیگران آموزش دهند ؛ زیرا که این آموزشها باعث میشوند دیگران نسبت به فرد آموزش دهنده و یا مدیرانِ آن جامعه مطالبهگر و آگاه باشند و حقوق خود را نسبت به مدیران آن جامعه و همچنین نسبت به معلمان و آموزشدهندگانِ خود طلب نمایند/ بارها شاهد بوده ایم که معلمین، دانش آموزانی را که به نقد روشِ تدریس، و یا فلان اخلاق معلم میپردازند و اعتراض میکنند از کلاس اخراج می کنند و تا والدین کودک را به مدرسه احضار نکرده، و کودک و والدین را وادار به عذرخواهی ننمایند دست بردار نیستند/ همین دانش آموزان بزرگ شده و آینده ی جامعه را تشکیل میدهند و جالب اینکه در آتیه از همین جامعه انتظار مطالبهگری و رعایت حقوق مدنی و همچنین فعالیت اجتماعی، سیاسی و... را خواهیم داشت که این یک انتظار کاملاً بیجا و بیهوده است/ قربانی همین نظام ناقص آموزشی حاکم بر کشور هستیم و ما نیز این گونه تربیت شده ایم/ می توان با تحقیق و مطالعه، و استفاده از روشهای نوینِ تربیت، اقدام به آموزش صحیح کودکان و نوجوانان کنیم، تا بتوانیم امیدوار باشیم در آینده موجی از حرکتهای مثبت و تحرکات مدنیِ صحیح در جامعه بهراه بیافتد
واقعیت جوامع جهان سوم این است که نمیتوانند به راحتی حقوق شهروندی را به دیگران آموزش دهند ؛ زیرا که این آموزشها باعث میشوند دیگران نسبت به فرد آموزش دهنده و یا مدیرانِ آن جامعه مطالبهگر و آگاه باشند و حقوق خود را نسبت به مدیران آن جامعه و همچنین نسبت به معلمان و آموزشدهندگانِ خود طلب نمایند.
یک دانشآموز اگر از حق و حقوق خود آگاه باشد قطعاً در چنین مدارسی حاضر به تحصیل نبوده و در چنین کلاسهایی حضور نمییابد. حتی نحوه آموزش و نوع روش تدریس برخی معلمان را نیز اصلا قبول نداشته و محتوای این کتب درسی را که خارج از آن چیزی است که در جامعه میتواند یاریگر وی برای ادامه یک زندگی معمولی باشد برای آموزش خود لازم ندیده، و قطعاً به آن اعتراض مینماید. بدین ترتیب از یک سوی؛ دانش آموز مطالبهگر و آگاه به حق و حقوق خود در مدرسه و جامعه خواهیم داشت، و از سوی دیگر یک سیستم بخشنامهای خشک، کرخت و ناتوان که هم به لحاظ نیروی انسانی، و هم به لحاظ منابع و محتوا دارای نقایص بسیاری بوده و قادر به ارضاء نیازهای دانشآموزان و جامعه نمی باشد و بدتر از آن این دانشآموزان در آینده بزرگ شده و در جامعه همچنان به مطالبه گری و نقد مسائل موجود و موارد اشتباه مدیران میپردازند.
این خود، هم برای معلم و آموزش دهنده، و هم برای مدیران آن جامعه مضر بوده و مدیران دیگر نمی توانند به راحتی آزمایش و خطا انجام داده و جامعه را به این سبکی که اکنون اداره میکنند، اداره کند.
بارها شاهد بوده ایم که معلمین، دانش آموزانی را که به نقد روشِ تدریس، و یا فلان اخلاق معلم میپردازند و اعتراض میکنند از کلاس اخراج می کنند و تا والدین کودک را به مدرسه احضار نکرده، و کودک و والدین را وادار به عذرخواهی ننمایند دست بردار نیستند. با این دست رفتارها در واقع ما دانشآموزان را این گونه بار میآوریم که همه چیز را بدون هیچ قید و شرطی از ما پذیرفته و تمامی و رفتارها و خطاها و اشتباهات ما را - چه در روش تدریس، چه در کلاس داری و همچنین چه در رفتار شخصی معلمان - بدون هیچ قید و شرطی پذیرفته و حق اعتراض را به کلی از آنها میگیریم. سپس همین دانش آموزان بزرگ شده و آینده ی جامعه را تشکیل میدهند و جالب اینکه در آتیه از همین جامعه انتظار مطالبهگری و رعایت حقوق مدنی و همچنین فعالیت اجتماعی، سیاسی و... را خواهیم داشت که این یک انتظار کاملاً بیجا و بیهوده است.
در واقع ما به کودکانمان نحوه و چگونگی نقد کردنِ صحیح را نمیآموزیم و چون کودکان بر این گونه رفتارهای اعتراضیِ صحیح، ناآگاه و نامسلط هستند، لذا اعتراض را همیشه با پرخاشگری و تظاهرات و شلوغ و بلوا کردن و حتی شکستن وسایل و ادوات اطراف خود اشتباه میگیرند و این نیز باعث واکنش های نادرستِ ما در مقابل آنها میشود.
البته ما هم از کره مریخ نیامدهایم و قربانی همین نظام ناقص آموزشی حاکم بر کشور هستیم و ما نیز این گونه تربیت شده ایم. اما در هر حال می توان با تحقیق و مطالعه، و استفاده از روشهای نوینِ تربیت، اقدام به آموزش صحیح کودکان و نوجوانان کنیم، تا بتوانیم امیدوار باشیم در آینده موجی از حرکتهای مثبت و تحرکات مدنیِ صحیح در جامعه بهراه بیافتد. اما موانع بسیار زیادی بر سر راه وجود دارد.
زیرا:
با آموزش حقوق شهروندی به جامعه، یقینا کارفرمایان دیگر نمیتوانند از کارگران بیگاری بکشند، مدیران نمیتوانند نظرات و تصمیمات نادرست خود را به زیر دستانشان تحمیل نمایند، فرادستان نمیتوانند هر فرد ناکارآمد و غیر متخصصی را در هر پُستی منتصب کنند، معلمان نمیتوانند رفتارهای غلط خود را در کلاس اجرا کنند، قضات نمیتوانند همه را به چشم مجرم بنگرند، مأمورین نمیتوانند دزد و مال باخته را به یک چوب برانند، پلیس راهنمایی و قربانی همین نظام ناقص آموزشی حاکم بر کشور هستیم و ما نیز این گونه تربیت شده ایمرانندگی نمیتواند بیش از مقدار مورد نظر جریمه کند، کارمندان ادارات نمیتوانند همانند رعایا با ارباب رجوعانشان برخورد کنند، و قس علیهذا...
لذا آموختن حقوق شهروندی به جامعه بیشتر از آنکه برای وضع کنندگانِ این حق و حقوقات مفید باشد؛ زیانآور است و جامعه ما نیز از صدر تا ذیل خود بدین نوع ارباب و رعیت بازی و فرادست و فرودست بودن عادت کرده، و به قول معروف " ترک عادت موجب مرض است".
پدری که تا فرزندش در مقابل رفتار غلطِ پدر اعتراض می کند یک کشیده در گوشش میخواباند و به فرزندش یاد نداده است که چگونه و در چه زمان اعتراض نماید ؛ معلمی که دانش آموزان خود را حرفگوشکن، مطیع، شنونده و صرفا پیشبرنده اهداف غلطِ آموزشیِ حاکم بر جامعه بار میآورد، کتابهایی که به جای آموزش مهارتهای زندگی، صرفا یک مشت حفظیات بیکاربرد به خورد افکار کودکان میدهند، و فرادستانی که جامعه را صرفا ابزاری برای پیشبرد منافع خود می دانند؛ نمی توانند آموزشدهندگان مناسبی برای حقوق شهروندی باشند. شهروندهای آگاه برای گردانندگانِ ناآگاهِ جامعه نهایت زیان را دارند. یعنی گردانندگانِ توانا و پویایی را برای جامعه میطلبند.
مع الوصف چنین شهروندانی نمیبایست تولید شوند؛ تا آینده شغلی خیلی از همین مدیران کنونی به خطر نیافتد و بساط خیلی از همین منفعتطلبانی که ادعای خدمت به خلق را دارند برچیده نشود...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
دوست عزیز
( سقز - کرد )
از قدیم گفته اند :
" چیزی که عوض دارد گله ندارد )
شما قبلا گفته اید که این سایت برای سرگرمی معلمان است .
همچنین تاکید کرده اید که اعتمادی به مسئولان این رسانه ندارید .
برادرانه به شما توصیه می کنیم که بی جهت وقت خود را در این رسانه که جنبه " سرگرمی " دارد تلف نکنید .
در رسانه ای که به آن اعتماد ندارید منطقی نیست که وارد شده و مشارکت کنید .
پیشنهاد ما تغییر کانال است .
پایدار باشید .