مراسمی مذهبی در بخشی از هند برگزار می شود؛ تامیل نادو! این مراسم، یادواره فرزند شیوا خداوند هندوها است و 48 روز طول می کشد و شرکت کنندگان تمامی این روزها را روزه می گیرند و در این مدت اعمال سختی انجام می دهند از جمله فرو بردن نیزه در بدن! بعضی نیز چیزی در لپ، گونه یا زبان خود فرو می برند تا قادر به صحبت نباشند و آن را روزه سکوت می نامند!
این مطلب را که خواندم به فکر فرو رفتم. چرا این قدر مساله سکوت مهم بوده است که برخی از هندیان چنین مراسمی برپا می کنند و چرا آنقدر مهم است که به خود آسیب می زنند که نتوانند حرف بزنند و سکوت را برای خود اجباری می کنند؟
بدیهی است که آیین آنان با عقل جور در نمی آید. ولی درون هر چیزی – هر چند بسیار بد – عبرتی و پیامی نهفته است. این روزها، روزهایی است که در خیابان که قدم می زنی، هیئت های مختلف را می بینی و شب ها صدای دسته ها و تکیه ها گوش می رسد.
بسیاری از مردم سیاه بر تن کردهاند و مراسم مذهبی در جای جای شهرها دیده می شود. همه ما میدانیم که آیین های مذهبی و ملی، فصل مشترک و فرهنگ پیوند دهنده ماست. پیوند درون نسلی و پیوند بین نسلی (نسل ما و نسل های قبلی و بعدی) و هیچ کدام نباید تعطیل شوند. تعطیلی هر کدام از آنان یعنی گم شدن بخشی از هویت ما در تاریخ!
هر دو نوع این آیین ها (چه ملی و چه مذهبی) دانشگاهی هستند که مرام حقیقت ورزی و آیین مهربانی را به بهترین و زیرپوستی ترین روش ممکن به جان و روان ما منتقل می کنند. اما بر ماست که اگر چیزی را بی مورد بر آن افزوده ایم، کم کنیم و اگر چیزی را متناسب با این عصر و زمانه باید به آن بیافزاییم، اضافه کنیم.
تجویز راهبردی
در این راستا یک پیشنهاد قابل طرح است: گمشده عصر امروز، سکوت و خلوت است. از صبح که برمیخیزی، موبایلت را روشن میکنی و آخرین نوشتههای تلگرامی و اینستاگرامی را چک میکنی. در طول روز هم رادیو، روزنامه، تلویزیون، ایمیل، اینترنت، شبکههای اجتماعی، تبلیغات محیطی (مانند بیلبوردها) و همچنین گفت و گو با اطرافیان باعث می شود نه سکوتی بماند و نه خلوتی.
باور نمی کنید!
بگذارید تستی را مطرح کنم شجاعانه به آن پاسخ دهید: آخرین باری که نیم ساعت با خودتان خلوت کردید و عمیقا به خود، زندگی، آینده، خدا و هستی فکر کرده اید کی بوده است؟
حالا متوجه شدید که ما چقدر در «فقر سکوت» به سر می بریم؟ در گذشته ها، زندگی مردم همراه بوده با آرامش، سکوت، تنهایی و ... اما امروزه همه چیز عوض شده است.
مراسم مذهبی و ملی ما باید بخشی داشته باشند به نام سکوت و خلوت. بعد از عزاداری باید 5 دقیقه را به سکوت و خلوت تخصیص دهیم، چراغ ها را خاموش کنیم و آدم ها بعد از آنکه حس خوب معنوی را تجربه کردند؛ با خود خلوت کنند و از خود سه سوال بپرسند، سه سوال سخت:
1- با هر تعریفی که از انسان دارم، آیا به راستی من یک انسانم؟
2- چگونه می توانم این حس خوب معنوی را در خودم پایدار کنم و به خانواده ام و جامعه منتقل کنم؟ فایده خانواده ام و جامعه ام از این تجربه خوب چه می تواند باشد؟
3- آیا من فقط از نظر بیولوژیکی زنده ام؟ یا اینکه سالهاست مرده ام؟ و اگر پاسخ آخری مثبت بود چند دقیقه ای برای مرگ خود نیز عزاداری کنیم.
وقتی مراسم یا آیینی را ترک می کنیم، فردی دیگر و انسانی دیگرگونه باشیم در این زمینه هیچ سروده ای بهتر از این نمی توانم پیدا کنم:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان!
متاسفانه گاهی اوقات فردی در 35 سالگی میمیرد ولی در 75 سالگی خاکش می کنند.
جامعه ما نیازمند سکوت و خلوت است. این نیاز یک نیاز لوکس و با کلاس نیست. نیازی اصیل و سرنوشت ساز است و چه خوب است که بخشی از آیین های مشترک مان را به سکوت بگذرانیم. نه غوغا و هیاهو. همه با هم سکوت کنیم و به خودمان و به هم اجازه دهیم که سنگین ترین سوالات هستی فکر کنیم و وقتی مراسم یا آیینی را ترک می کنیم، فردی دیگر و انسانی دیگرگونه باشیم.
شبکه استراتژیست
نظرات بینندگان
این نوشته ات
"پیشنهاد غیرمتعارف: پنج دقیقه برای مرگ خودمان عزاداری کنیم!"
نشان می دهد از حال و روزگار خیل جمعیت خبر نداری گروه کثیری ضد مرگ را نمی دانند که چیست؟ این گروه از بدو وجود تا آخر در آغوش سهمناک مرگ بی بهره از زندگی اند!
جناب دکتر حتی حق تماشای زندگی دیگران را ندارند بطور حتم می دانی که سیر و تماشا هم مملو از لذایذ زندگی است !