با علاقه ی خاصی یادداشت های « هویت معلمی من » ، با قلمی صریح ، صحیح ، ساده ، واقعی و کمی شاکی (و به تبع آن دل آزار بعضی ) توسط آقای " حمید جعفری " و سپس نظرات همکاران عزیز را می خوانم .
من نیز با تجربه ها و دیدگاه های ایشان آشنا هستم (ولی نه همه را ) ، و تقریبا می توانم اکثر نوشته هایشان را تایید کنم .می دانم که، آقا حمید علی رغم اطلاع از شدت و طرز بازخوردها ، اقدام به نوشتن سریالی کرده اند که این کار در حال و هوای فعلی به مقداری شهامت ، دردمندی و بی ریایی ، نیازمند است . (همکاران عزیز همان طور که از سخن ارد پادشاه اشکانی پیداست من و تو تولید همان میر ناتوانیم و مقصر اصلی اوست و نباید از چشم همدیگر وآقا حمیدها دید ) ؛ چرا منی که از هویت معلمی ام آگاه بودم ، شجاعتم و قلمم را به دست نگرفتم و ننوشتم .
بنایراین از آقای حمید جعفری برای نوشتن و نشر تجارب و عقایدشان بدون کوچک ترین خودسانسوری و بی ریایی بسیار سپاسگزارم .
اما ، در این بی حوصلگی خودم، وظیفه دانستم که موضوعی را مطرح کنم که بسیاری از ماها و همچنین آقا حمید ، مراعاتش نمی کنیم . ضرب المثلی داریم که می گوید : یا از سر می زنیم یا از پا ! و یا حکایت پیرمرد و مهمان خانه ، همه مجهز به قالبی شده ایم که با آن برای رد یا قبولی کسی یا چیزی استفاده می کنیم . تحمل مخالف عقیده ی خودمان را نداریم و کوچک ترین اعتراض و انتقاد را به منزله ی بی حرمتی و بی احترامی و توهین در سطوح عمومی و کمی در سطوح بالاتر به منزله ی جرم و اخلال در نظم عمومی و توهین به ... تلقی می شود .
چرا توانایی بحث و گفت و گو در من کم است ؟ اگر می خواهم که اعتراضم و انتقادم به خوبی شنیده شده و پاسخی منطقی بگیرم ، باید خود شنونده ای خوب و منطقی شوم . مخالف تفکرم را تحمل و قبول کنم البته تا جایی که زیان و صدمه ای وارد نسازد .
آقا حمید عزیز، باور کنید که آنچه را که شاهدیم ، فقط شکل ظاهری اش را می بینیم ، یکی زیرمیزی می گیرد تا جراحی کند ،تا حکم عوض کند ،تا تدریس کند ،تا مالیات کم برآورد کند ، تا استخدام کند و تاهای بسیار دیگر، اینها همه ظاهر موضوع است ؛ آلودگی ها موقعی جای تامل و تعجب می گیرد که بیش از حد معمول مشاهده شود . اگر شما در طی سالیان به یکی دو مورد از مواردی که ذکر نموده اید برخورد کرده بودید ،بی شک وادار به چنین عکس العملی نمی شدید و شاید خود را ملزم به حل مسئله با خود مورد می کردید ؛ اما متاسفانه آلودگی فعلی ، طبیعی نیست و منابع و عواملی مسبب ایجاد و تشدید کردارها و گفتارها و پندارهای این چنینی شده است .
باور کنیم که ، زندگی هر کس با مشکلات منحصربه فرد خودش به علاوه ی مشکلات عمومی به قدری سنگینی می کند که تحمل کوچک ترین وزنه ای را نداریم و صددرصد بی تعارف ،ردش خواهیم کرد ؛ درست مانند وزنه برداری که توانایی حداکثر 200 کیلوگرم را داراست ولی با افزودن یک گرم ،نعره ای سرخواهد داد و شاید وزنه ی 001 / 200 کیلوگرمی را بر سکو بکوبد !
با مواخذه کردن من ،شاید لحظه ای مرا به خود آوری ولی آن وزنه ها را چه کنم ؟ نمی دانم کدام را در اولویت قرار دهم ؟
روش کاهش وزنه ها را نمی دانم و در آلودگی ها غوطه می خورم ،چه بخواهی ،چه نخواهی ! شاید به جای چنین انتقادهایی که کمی بی رحمانه موجب درد بیشتر و آن هم موجب عدم پذیرش واقعیت و پافشاری بر آنچه هستم شود .
بهتر است که راه تغییر را اگر یافته ام را به دیگران پیشنهاد کنم ،تجارب مثبتم را به اشتراک گذارم ، تغییر را در عمل نشان دهم نه با امر و نهی همیشگی ، همدلی ، همفکری ، همکاری و تعهد (واقعی ) و احترام و عزت کلام را با هر انسانی و با هر عقیده ای را به کار بندم .
نظرات من نیز مانند همان امر و نهی های همیشگی شد .
ببخشید ولی خواستم با حمید آقا سخن دلی گویم و بس .
«ریشه ی کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .»
( ارد بزرگ)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
"با مواخذه کردن من ،شاید لحظه ای مرا به خود آوری ولی آن وزنه ها را چه کنم ؟ نمی دانم کدام را در اولویت قرار دهم ؟"
"با مواخذه کردن من ،شاید لحظه ای مرا به خود آوری ولی آن وزنه ها را چه کنم ؟ نمی دانم کدام را در اولویت قرار دهم ؟"
سپاس از لطف شما
به گمان من "نقد" و نقادی تیز و موشکافانه، امری است غربی و ما که از دیر باز در آب و هوا و خاک مشرق زمین تنفس می کنیم و گوش جان مان با شنیدن شعرهای عرفانی، لبریز از شعف و شادمانی می شود، سخت است و ناراحت کننده و گاه انزجار آور، زبان به نقد کشیدن یا گوش جان به نقد سپردن، و همین است که گویی از دیرباز آموخته ایم که هر نقدی را در پوشش پوسته ای شکلات گون بیان کنیم و گویی خودمان هم به جد علاقه مندیم همین گونه نقادی ها را بشنویم.و شاید همین هسته ی بسیاری از دورویی ها و دوگانه زندگانی کردن های بسیاری از ما باشد و این گونه است که "نقد" در چنین فرهنگی برای همه ما اینقدر انرِژی سوز و طاقت فرسا است.
با اینهمه "هویت معلمی من" با توجه به تصمیم مدیر مسئول سایت سخن معلم مبنی بر عدم انتشار شماره ی 5 آن که هفته ی قبل در اختیار ایشان قرار گرفته است ابتر باقی ماند و هر گونه قضاوتی در مورد آن ناقص است. سپاس
می فرمایید:"بهتر است که راه تغییر را اگر یافته ام را به دیگران پیشنهاد کنم ،"
آقای فیضی پور ،از کجا معلوم؟ که آقای جعفری در ادامهء نوشته هایشان برای درمان این"درد" راه درمان پیشنهادیش را ارائه ندهد؟با توچه به شناختی که از "سخن معلم" هست،این انتظار ،منطقی است که با انتشار قسمتهای بعدی "هویت معلمی من" این فرصت را از آقای جعفری و همکارانمان دریغ نکنند.تا بعد از آن به نقد منصفانهء نوشته ایشان بنشینیم.
جناب رادی
از همراهی شما و سایر دوستان در بحث ها سپاسگزاریم .
آقای جعفری درست می فرمایند و قسمت پنجم را نیز برای ما ارسال کرده اند .
اما متاسفانه بسیاری از ما در نوشتن ها فقط به اثرگذاری بیشتر نوشته مان و جلب نظر مخاطب توجه می کنیم و برخی اوقات خط قرمزها و نیز برخی اصول را فراموش می کنیم ...
امید که ایشان و سایر دوستان در نوشته به این بخش نیز توجه فرمایند .
پایدار باشید .
در بخش های یک تا چهار "هویت معلمی من" اتفاقن کمتر نکته ی مثبتی را می توان در دیدگاه من یافت. من با سهولتی چشمگیر انتقاد کردم و خرده گرفتم؛ انتقاداتی تند و گزنده و نه سازنده و راهگشا، انتقاداتی که هیچ ارزشی نیافرید. اما به ناگهان همچون مکاشفه ای عمیق و استثناییٰ همه ی آنچه در نوشته های پیشین ام از قلم افتاده بود، در "هویت معلمی من" (5) به یکباره بر من آشکار شد.
اما جملات زیر جملات شما است که در کامنتی زیر "هویت معلمی من " (4) معترضانه خطاب به من نوشته اید:
سخن معلم1394/01/13 - 23:19
جناب آقای جعفری
سلام
دوست و همکار گرامی
مطالب شما تاکنون بدون سانسور و یا کاستی در سخن معلم منتشر شده است .
سخن معلم اگر چنین قصدی داشت با وجود مخالفت های بسیاری از همکاران آن را منتشر نمی کرد !
.
.
.
دوست عزیز !
سخن معلم به آموزه های خود وفادار است و هیچ گاه هم کم نمی آورد و اگر جایی هم اشتباه کند رسما عذرخواهی می کند .
سخن معلم از همه نظرات و نیز ادامه مطالب شما استقبال می کند .
پایدار باشید .
در چهار شمارهء قبل که روی سخنش عمدتا با معلمان بود ،از آنجایی که در کل ،حقایقی را مطرح می کرد که فقط بخشی از مشکلات ما بود با این امید تحمل کردیم که در ادامه ،به بخش های دیگر پرداخته شود و راه حل پیشنهادی اش را هم به انتقاداتش ضمیمه کند.با این اتفاقی که افتاده است دیگر چی می توان گفت؟ به نظرم نوشتن هرگونه نقدی بر نوشتهء ناتمام " هویت معلمی من" نه تنها بیهوده ،شاید غیر منصفانه هم باشد.جه می توان کرد ؟اینهم یک نا امیدی دیگر!
آقایان فیضی پور ، رادی
جناب آقای جعفری
و همه مخاطبان محترم سخن معلم
با سلام
سخن معلم به آموزه های اولیه خویش پای بند است اما برای خود چارچوبی دارد و بر اساس آن فعالیت می کند .
بخش پنجم یادداشت آقای جعفری در شورای سردبیری سخن معلم مطرح اما انتشار آن حتی با تغییرات مورد تایید قرار نگرفت .
از همه دوستان عذرخواهی می کنیم .
با احترام
فرهنگيان در حال حاضر بيشتر از همه نياز به همدلى و حفظ شان اجتماعى در ميان اقشار جامعه و حتى خانواده خودشان مى باشند بنظر مى آيد اين عزيزان در خانواده نيز مورد شماتت زن و فرزندشان قرار مى گيرند و با مشاغل ديگر مقايسه مى شوند ودر اين زمان افرادى مانند آقاى جعفرى هر چند صادقانه اما ناخودآگاه تيشه به ريشه مىزنند و نيمچه آبرويى را هم كه خواص بجا گذاشته اند بباد مى دهند
"هویت معلمی من"(5)، در صفحه ی فیس بوک "میزگرد صنفی معلمان" و احتمالن در صفحه ی سایت "حقوق معلم و کارگر" منتشر می شود. از زحماتی که گروه سخن معلم تا اینجا کشیدند واقعن سپاسگزارم
تنها خود معلمه که باید به پا خیزه وساختارهای متلاشی شده فرهنگ واقتصاد رو سرهم کنه ...
معلم قبل از هرچیز خودش رو پیداکنه ... حتی باشکم گرسنه
من مشتاقم قسمت پنجم هویت معلمی را ببینم اما همان طور که می دانید ، همه ی فرهنگیان که نمی توانند فیس بوک برند همه فیلتر شکن ندارند. اگر ممکن است در سایت الف منتشر کنید ممنون می شم.
"هویت معلمی " (5) را برای سایت الف فرستادم . امیدوارم منتشر کنند. سپاس