من به چهار نکته در این مورد اشاره ای می کنم. نخستین نکته از مجموع چهار نکته ای که می خواهم مطرح کنم بحثی است که به زبان های مختلف و در فرمایشات پنلیست های دیگر هم مطرح شد اما اسم آن را می توان فصل امتناع برنامه ریزی بلند مدت و حرکت بر اساس برنامه گذاشت.
از منظر ساختار سیاسی کشور تحلیل می کنم و بیشتر متاثر از ساختار سیاسی تصمیم گیری و تصمیم سازی در کشور و منظور از امتناع یعنی ما یک برنامه ای را می ریزیم ولی اجرا نمی شود و واقعا اجرای برنامه ممتنع است و اجرای برنامه و حرکت بر اساس برنامه موانعی دارد که این موانع، موانع پایداری نیستند و موانع ساختاری هستند و موانعی نیست که در پیوند با برنامه چهارم بوده یا در برنامه ششم نبوده و الآن در برنامه هفتم مطرح شده است.
این که گفته می شود به طور میانگین سی تا سی و پنج درصد احکام و نه اهداف بر اساس سخنان آقای حاجی میرزایی محقق شده و این مقدار کار بر اساس برنامه پیش رفته مهمترین مستند ماست.
برنامه پیش نمی رود یعنی کار ما براساس برنامه پیش نمی رود و یک جور امتناع است از حرکت برنامه ای در کشور را می بینیم. داشتن و یا نداشتن برنامه بالسویه است !
به هر حال کاری که باید انجام بشود و در فرایند های تصمیم گیری و تصمیم سازی کارهایی باید انجام شود. این تجربه زیسته مشترک ما ایرانیان است که این طور رقم می خورد. در این اوضاع هر برنامه ای با هر دقتی و کیفیتی تولید شود اما اجرا نمی شود !
چه بسا تولید برنامه های توسعه بیشتر در این ساختار سیاسی یک اتفاق قانونی و جزئی از یک مناسک بوروکراتیک و دموکراتیک و کاری از جنس اظهار تکلیف می تواند ارزیابی شود. تکرار ایده ها مردود نیست اما غلظت یا چگالی ایده های تکراری و تکرار ایده ها و راه حل ها در مواجهه با چالش ها در مقایسه با ایده های نو می تواند نشان از کم کاری و شتاب زدگی داشته باشد یا برعکس نشان از این داشته باشد که این برنامه و درون آن زایش ها و رویش هایی بر آمده از تفکر و تامل اتفاق افتاده و حرف های تازه ای مطرح شده است.
باید اتفاق بیفتد . قانون گفته مجلس گفته دولت باید لایحه ای به مجلس بدهد.
کاری به این نداریم تا حال که برنامه داده ایم چه شده و چرا اتفاقی که باید بیفتد و اهدافی که طبق این برنامه ها باید محقق می شده ؛ نشده است ؟
به باور من ؛ بزرگترین چالش حکمرانی ما کوچک انگاری حکم رانی خوب است.
چرا از این تعبیر استفاده می کنم چون معمولا آموزش و پرورش به عنوان یک بخشی از حاکمیت کوچک انگاری می شود در جای خودش این حرف درست است .
من فکر می کنم کوچک انگاری در یک مقیاس وسیع تری در کلان ساختار سیاسی و حاکمیتی کشور اتفاق می افتد و این محدود و معدود به آموزش و پرورش نیست.
آموزش و پرورش نباید فرو کاسته شود اگرچه بحث ما بحث آموزش و پرورش است اما این کوچک انگاری در باب اقتصاد هم هست ، فرهنگ هم هست ،در همه ی همه بخش های کشور هست و نتیجه اش کوچک انگاری حکمرانی خوب است و این سبب می شود که برنامه ها آن طور که باید و شاید اجرا نشوند.
بزرگترین چالش حکمرانی ما کوچک انگاری حکمرانی خوب است . اگر ما اصل را که حکمرانی خوب است کوچک و ساده نمی انگاشتیم برنامه ریزی که مبتنی بر خرد جمعی نخبگان است در یک منظومه حکمرانی خوب موضوعیت پیدا می کرد.
شواهد نشان می دهد که ما در بخش های دیگر مثل فرهنگ و اقتصاد و همان طور که عرض کردم به دلیل کوچک انگاری حکمرانی خوب گرفتار همین امتناع اجرای برنامه ها هستیم. امتناع مدیریتی بر اساس برنامه های بلند مدت بنابراین شاید بتوان گفت کوچک انگاری آموزش و پرورش که بسیاری به درستی روی آن انگشت می گذارند و رد پای آن را در برنامه ها هم نشان می دهند و در جای خود درست هم هست نوعی فروکاستن مسئله کوچک انگاری است .
کوچک انگاری را باید در قاب بزرگتر دید .
هر کوچک انگاری را اگر ما به آموزش و پرورش محدود کنیم سبب می شود بستر کلان و واقعی تصمیم گیری و تصمیم سازی را که همان عدم اجرای واقعی برنامه هاست دیده نشود .
این بافتدار و این ساختار که در حال حاضر ما در آن زندگی می کنیم و در آن به سر می بریم برای تصمیم سازی و تصمیم گیری با روح تفکر و برنامه ریزی یعنی قائل شدن به عاملیت نخبگانی ، قانون گرایی ، به رسمیت شناختن ساختارهای رسمی و هم چنین تناسب میان قدرت و پاسخ گویی که یکی از مولفه های حکمرانی خوب است ؛ این ساختار و این نوع حکمرانی ما با این ویژگی ها سازگار نیست و تولید برنامه را یک اتفاق مهمی جلوه نمی دهد و مناسکی است که انجام می شود و پیش می رود.
نکته دوم در مورد ماده های گردآمده در فصل نوزده که موضوع بحث ماست و اما سوال این است که بر چه تحلیلی از چالش های آموزش و پرورش استوار است؟ فرمایش دوستان هم همین بود.
آیا ما پشتوانه تحلیلی روشنی را خاستگاه صدور این احکام قرار داده ایم ؟
آیا این احکام یک خاستگاه آسیب شناسانه مشخصی دارند ؟
آیا گفته ایم و مشخص کرده ایم این آسیب ها و مواجهه با این آسیب ها این هدف گذاری مشخص و برای برای تحقق این هدف ها این احکام مورد نیاز هستند ؟
اگر این خاستگاه آسیب شناسی اگر وجود نداشته باشد واقعا ضمانتی وجود ندارد که این مجموعه احکامی که در برنامه مطرح می شود و شده آن انسجام و یکپارچگی لازم را داشته باشد. یک چنین خاستگاهی و یک چنین تحلیل آسیب شناسانه ای قبلا از صدور احکام باشد انسجام ایجاد می کند و اگر این انسجام را نمی بینیم علتش عدم شناسایی چالش های اصلی است واین که آسیب شناسی مسائل آموزش و پرورش وجود ندارد.
در پیش نویس این برنامه چنین عنصری یعنی خاستگاه آسیب شناسی خالی است گر چه از این زاویه حتی نه این برنامه بلکه برنامه های اول تا ششم را می توانید تحلیل کنید ، بررسی کنید و و می توانید راجع به این برنامه قضاوت دقیق تری در مقایسه برنامه ها با همدیگر از این منظر داشته باشیم. البته همان گونه که اشاره کردم اهداف کمی آمده اما این اهداف ریشه در کدام « آسیب شناسی » دارند ؟ جدولی که در ابتدای فصل نوزدهم آمده است اما مشخص نیست و به همین جهت جنبه سلیقه ای شخصی و نه متدولوژیک پیدا می کند .
نکته سوم ؛ فرض کنیم اهدافی که گذاشتیم این مشکلات را ندارد و خوب است. اما آیا نسبت میان اهداف و احکامی که در مواد 87 تا 91 آمده قابل احراز هستند ؟
احکام وسیله تحقق هدف ها هستند. چگونه می توانیم این پیوند را نشان دهیم ؟
چگونه خواننده این برنامه و کسی که می خواهد تصویر کلی از آن به دست بیاورد بین آن اهداف و احکام می تواند ارتباط برقرار کند و مطمئن شود که واقعا این احکام وسیله تحقق آن اهداف است و به همه آن اهداف پوشش می دهد و چیزی از قلم نیفتاده است ؟
چه ربط و پیوندی بین آن اهداف و احکام برقرار است ؛ معلوم نیست !
عرض کردم با فرض این که بعضی اهداف، اهداف خوبی است . این احکام چگونه آن اهداف را پوشش می دهد ؟
خوب است که یک نفر یا نهادی این تحلیل را انجام بدهد و میزان همخوانی درونی و هم افزایی این سند بالادستی که برنامه این احکام است از این جهت مشخص شود .
نکته پایانی من که نکته چهارم و در بحث کلیات است. یکی از علل اصلی رکود در هر بخشی به ویژه در آموزش و پرورش فقدان ایده های نو، خلاق و بدیع برای مواجهه با چالش ها است.
برنامه های توسعه می توانند از این زاویه هم مورد بررسی قرار بگیرند. این که چه امتیاز یا نمره ای می گیرند از این جهت که حاوی یک چنین رگه هایی از خلاقیت و نوآوری و ابداع در مواجهه با چالش ها و مسائل روز آموزش و پرورش هستند.
روی دیگر سکه این است که ما به تکرار مکررات و تکرار ایده های قبلی بپردازیم.
اگرچه در تکرار ایده های قبلی از اساس هیچ کس نمی گوید که آن ها مردود هستند و چه بسا ایده های خوبی باشند که باید تکرار شوند و این مبنای قاعده برنامه نویسی در سازمان برنامه و بودجه شد که احکام دائمی را مطرح کردند و احکام دائمی یک چنین خصلتی داشت. نکات خوبی هستند که استمرار پیدا کنند و پیوند بین برنامه های توسعه را هم می تواند برقرار کند .
بنابراین تکرار ایده ها مردود نیست اما غلظت یا چگالی ایده های تکراری و تکرار ایده ها و راه حل ها در مواجهه با چالش ها در مقایسه با ایده های نو می تواند نشان از کم کاری و شتاب زدگی داشته باشد یا برعکس نشان از این داشته باشد که این برنامه و درون آن زایش ها و رویش هایی بر آمده از تفکر و تامل اتفاق افتاده و حرف های تازه ای مطرح شده است.
به نظر من در لایحه برنامه هفتم توسعه این مدعا که زایش و رویش چندانی اتفاق نیفتاده قابل توجه است و می تواند مورد بررسی هم قرار بگیرد و با شواهد متقن تری نشان داده شود.
( ادامه دارد )
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.