مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس
از روی گور من بگذرند و از این بابت روانم در آخرت شاد شود
این آخرین آرزوی مردی است که پدر آموزش و پرورش نوین نام داشت... او ۹۷ سال زندگی کرد و ۶۰ سال از روزگار پر افتخار خود را صرف فرزندان این آب و خاک کرد.
« میرزاحسن رشدیه » ....این مردبزرگ سیزده تیرماه سال ۱۲۲۹ در محله ی چرنداب تبریز به دنیا آمد... پدرش حاج میرزا مهدی تبریزی از روحانیان مردمدار تبریز بود.... پس از رسیدن به سن رشد، حسن را به مكتبخانه فرستادند...آخوند مكتبدار بیسواد و خشن بود، بر شاگردان خود سخت میگرفت و آن ها را آزار میداد. رشدیه كه میدید هم شاگردان درس را یاد نمیگیرند و هم شیخ نمیتواند به آنها بیاموزد،هر روز صبح زودتر به مكتبخانه میآمد و درس را به شاگردان یاد میداد .
.
رشدیه پس از آموختن صرف و نحو و فقه و احكام و عربی و ادبیات، پیش نماز یكی از مسجدهای تبریز شد. آن گاه تصمیم گرفت برای ادامه ی آموزش به نجف برود، اما با خواندن مقالهای در روزنامه ی «ثریا» كه شمار ایرانیان با سواد را از هر هزار نفر، ده نفر ذكر كرده بود، از سفر به نجف چشم پوشید و به بیروت رفت و در سال ۱۲۵۹ در دارالمعلمین آنجا به فراگرفتن شیوههای نو در آموزش پرداخت. او در سال ۱۲۶۱ با هدف بنیاد نهادن مدرسه به شیوه ی نو، بیروت را ترك گفت. از مدارس جدید استانبول پایتخت امپراتوری عثمانی بازدید كرد و در همان جا الفبای صوتی را برای جایگزین كردن با روش كهنهی آموزش در مدارس نوابداع كرد. سپس به ایروان رفت و در سال ۱۲۶۲ نخستین مدرسه به سبك نو را برای كودكان مسلمان قفقاز بنیاد نهاد و با الفبای صوتی خود آغاز به تدریس كرد. كتاب « وطن دیلی » (زبان وطن) را به تركی به چاپ رساند و توانست با روش جدید خود، در مدت كوتاهی به نوآموزان، خواندن و نوشتن بیاموزد.
ناصرالدین شاه در سر راه بازگشت از سفر سوم خود به اروپا، در ایروان توقف كرد و پس از بازدید از مدرسه ی رشدیه، از او خواست برای ایجاد مدرسههایی به شیوهی نو با او به ایران برود، اما كارشكنیها و دسیسههای درباریان، نه تنها شاه را از تصمیم خود پشیمان كرد، بلكه سبب شد تا مدرسه ی رشدیه ی ایروان بسته شود. پس از ورود شاه به تهران، با تلاش و میانجیگری برخی خیراندیشان و دانش دوستان، رشدیه اجازه یافت به ایران بازگردد و در تبریز مدرسهای باز كند. در سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۶۷ نخستین مدرسهی ابتدایی عمومی را در محلهی ششگلان تبریز باز كرد.
اما این مدرسه و پنج مدرسه ی دیگر که او در تبریز و مشهد بنیاد نهاد، با کارشکنی ها و دسیسه های تاریک اندیشان و کهنه پرستان سرانجام بسته شدند. رشدیه از ایران خارج شد و به قفقاز و مصر رفت. پس از آنكه میرزاعلیخانامینالدوله، كه سیاستمداری روشن بین و خوشنام بود، به والیگری آذربایجان انتخاب شد، رشدیه را به تبریز فراخواند و با ایمان به پایمردی و میهنپرستی او، دبستان بزرگی در محلهی ششگلان تبریز بنا نهاد. رشدیه در این مدرسه به ۶۰ دانشآموز كلاه و لباس یكسان پوشاند و به آموزش آن ها پرداخت.
مرگ رشدیه در ۱۹ آذر ماه سال ۱۳۲۳ خورشیدی رخ داد اما با وجود این که میرزاحسن تلاش فراوانی برای آموزش و پرورش ایران نموده نه تنها به سفارشش (وصیتش) جامه عمل نپوشاندند بلکه غبار تاریخ نه چندان دور و البته شوربختانه تاریخ معاصر آن چنان چهره اش را پوشانده که کمتر کسی حتی نام او را می شناسد و یا به یاد می آورد با این که همه دانش آموختگان ایران و آنان که در آینده با سواد خواهند شد باید خود را وام دار میرزا حسن رشدیه بدانند!
هیچ سخنی برای شناسایی وی در کتاب های درسی در میان نیست!
آیا نباید به عنوان سپاس از تلاش های مردی که بیش از نیم سده از زندگی اش را برای آموزش و پرورش ایران نهاد؛ دست کم نامش را بر روی برخی از مدارس گذاشت ؟
پس از مرگ میرزا حسن وی را در گورستان نو در شهر قم به خاک سپردند. او تنها پایه گذار و پدر فرهنگ نوین نبود، بلکه نخستین کسی بود که برای کودکان شعر سرود.
یادش جاودان باد
کانال آموزش و اندیشه
نظرات بینندگان