پس از درگذشت کریم خان زند و با آغاز زد و خورد میان مدعیان سلطنت، ایران دوباره دست خوش هرج و مرج شد. اما پیش از زندیه، نادرشاه آن چنان زیاده خواهی های عثمانی ها را مهار کرده بود که دیگر جرأت تجاوز به سرزمین مان را پیدا نکردند و پس از زندیه، آقامحمدخان با اقتدار، اهداف کاترین را بر کامش زهر کرد و جلوی خیانت بازماندگان زندیه را گرفت.
آقامحمدخان به ما نشان داد که روسیه شکست ناپذیر نیست. دریغا که توطئه ای در قلعۀ شیشه این مرد ایران دوست را ناکام گذاشت. یک سده بعد با کودتای ترکان جوان به پشتوانۀ شئونیسم یهودی در ژوئیۀ مسیحی که به غلط انقلاب خوانده می شود، زیاده خواهی آنها با تجاوز و جنایت بیشتری همراه گشت.
سفیر انگلیس در گزارش محرمانه در می مسیحی به وزارت خارجۀ دولت متبوعش می نویسد: « الهام بخش تشکیل کمیتۀ ترکان جوان در بندر سالونیک [1]، یهودیان بوده اند. شورش ترکان جوان یک حرکت مشترک یهودی - ترکی علیه دیگر اقوام امپراتوری عثمانی است. »[2]
بندر سالونیک که بیشتر جمعیت آن را « دُنمه ها » ( یهودیان تازه مسلمان و به ظاهر مسلمان ) تشکیل می دادند، تبدیل به مقر اصلی مخالفان حکومت عثمانی شده بود و یکی از اهداف آنها تضعیف نقش زبان و ادب پارسی در قلمرو عثمانی بود. گرچه پادشاهان عثمانی دهه ها برای غصب زمین های ایران و تغییر مذهب مردم، غرب کشورمان را نا امن کرده بودند، زبان پارسی را ارج نهاده و حتا پادشاهانی به این زبان شعر می سرودند.
« دُنمه ها » در قتل عام ملت های غیر ترک و در واقع ملت سازی ترک در آسیای صغیر مهمترین نقش را ایفا کردند. بیشتر اعضای ترکان جوان در کمیتۀ مرکزی حزب اتحاد و ترقی را « دُنمه ها » تشکیل می دادند. نتیجۀ نشست این کمیته در فوریۀ مسیحی چنین بود : « ضعف ترکیه از ساختار داخلی آن نشأت می گیرد که یکپارچه ترک نیست. باید پیش از هر چیز ترکیه یکپارچه ترک شود. این کشور باید از عناصر غیر ترک پاک شود. »[3]
تقریباً دو ماه بعد از این نشست نسل کشی ارامنه در ترکیه آغاز شد. شوئونیسم ترک این زیاده خواهی و تجاوز و جنایت در حق ملت ها را فقط به مرزهای عثمانی محدود نکرده بود. چنان که کشتار ارامنه در باکو در مسیحی ده سال پیش از فاجعۀ شوم در ترکیه رخ داده بود. در سال مسیحی در شهر باکو حزب « دموکراتیک اسلامی مساوات »[4] به پشتوانۀ حزب اتحاد و ترقی ترکیه و شئونیسم یهودی تأسیس شد. کشتار ارامنه در سپتامبر مسیحی و درژانویۀ مسیحی در باکو ادامۀ نسل کشی آنها توسط شئونیسم ترک بود. شئونیسم ترک، نسل کشی را محدود به ارامنه نکرد و در دامنۀ محدودتری به آشوریان، یونانیان و در دوره های مختلفی به کردها و ایزدی ها نیز گستراند.
طبق شواهد موجود، مسألۀ ارامنه هنوز از دید شئونیسم یهود پایان نیافته است. نشریۀ سوبسدنیگ در سال مسیحی از قول مناخیم بگین [5] نوشت : « قره باغ کوهستانی وطن پدران یهود است. »[6]
حزب « دموکراتیک اسلامی مساوات » در باکو در پیروی از ترکان جوان در ترکیه با رویای پوچ پانترکیسم به نام اصیل و دیرین آران پشت پا زد. به این امید که با نام جعلی برای بالای ارس نخست سرنوشت بالا و پایین ارس را به هم گره بزنند و سپس در فرصت مناسب رویای پوچ پانترکیسم را محقق سازند.
با روی کار آمدن اتحاد جماهیر شوروی در مسیحی ( خورشیدی ) و تشکیل حزب کمونیست شوروی تمامی احزاب در آن کشور یا قلع و قمع شده و یا در حزب کمونیست حل شدند. این حزب با شعار ضد امپریالیسم به قدرت رسید و دیری نپایید خود به امپریالیسم خونخوار تبدیل گشت. شاخۀ حزب تودۀ آذرپایگان یکی از نیرومندترین شاخه های ایالتی حزب بود که به دستور شوروی در سال خورشیدی منحل شد و اکثریت آن به فرقۀ دموکرات گرویدند. که نشانه ای از فرمانبرداری بی چون و چرا از رهبران شوروی بود. بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دموکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.
در سال 1320 نزدیک به 3000 مأمور امنیتی شوروی همراه ارتش آن کشور به دنبال اشغال ایران وارد سرزمین مان شدند. چهار سال بعد در شمال غرب کشور، کشوری که دارای دولت مرکزی پادشاهی مشروطه بود، فردی ساده لوح و عده ای ماجراجو اعلام خود مختاری و جمهوریت کرده، وزیر جنگ تعیین کردند، تمبر چاپ کردند و معلمانی که اصرار داشتند به زبان علم و هنر و فرهنگ ایران تدریس کنند دستگیر و تبعید کردند و کتاب های درسی که به زبان پارسی بودند را سوزاندند. اینها مقدمۀ جدایی بود.
سران نمادین فرقۀ دموکرات در دام توطئۀ وحشتناک تجزیه و تیر خلاص برای ایران افتاده بودند. در آخرین روزهای تار و ظلمانی نامه ای ننگین با امضاء پنج تن از سران نمادین فرقه که پیشه وری هم جزء آنها بود به استالین می فرستند و درخواست پشتیبانی بیشتر از شوروی کرده و ننگین تر از آن می خواهند استالین را قانع کنند که آنها بهترین حافظان منافع شوروی در شمال غرب ایران خواهند بود. روسیان نیز همانند شئونیسم ترک، حتی بیش از آنها در تمام سرزمین های اشغالی ایران سه مورد را در دستور کار خود قرار داده و اجرا کردند.
- زدودن زبان پارسی
- تغییر خط پارسی
- زدودن هویت ایرانی از شهرهای اشغالی
مهمترین مأموریت فرقه نیز اجرای همین سه مورد در آذرپایگان بود. آنها مجریان بی چون و چرای اوامر ملوکانۀ حزب مادر بودند. ولی نعمت آنها خوب فهمیده بود که زبان و ادب پارسی بن مایۀ هویت ایرانی است.
امروز شئونیسم ترک به همراهی روسیان خواهان الحاق بخش هایی از استان سیونیک به خاک خود و در واقع اشغال آن منطقه است. به علت بی درایتی دولت ها در جمهوری اسلامی، گویی شئونیسم ترک سر گردنه نشسته و هر از گاهی می خواهد با شبیخون به توهم ترکستان بزرگ نزدیک شود.
دریغ و هزار دریغ که در زمان فروپاشی شوروی، دولت وقت ایران به علت همسو بودن با گلوبالیسم علی رغم درخواست مردم نخجوان برای بازگشت به مام میهن، به ایران بزرگ خیانت کردند. ( منظور از گلوبالیسم، جهانی سازی است که از طریق قدرت های بزرگ به مزدوران خود در کشورها دیکته می شود برای اعمال خط کشی های جدید مرزی، اقتصادی و فرهنگی؛ منظور جهانی شدن با حفظ تمامیت ارضی و استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیست. ) برای ثبت در تاریخ به جمهوری اسلامی تاکید می کنیم، به پشتوانۀ خواست بیشینۀ مردمِ نخجوان شایسته و بایسته است هر چه زودتر نخجوان به آغوش سرزمین مادری برگردد.
به سران جمهوری اسلامی هشدار می دهیم، از عجز و درماندگی در برابر پوتین که جهانخواریش کم از اسلاف خود، پِتر، کاترین، رومانوف ها و استالین نیست، دست کشیده و با اتکا به ملت و پشتوانۀ قوانین جهانی، سهم دریای کاسپین و تشکیل کنفدراسیون ایران – ارمنستان که حق تاریخی و ملی دو کشور و کاری قانونی است را سریعاً پیگیری و به نتیجه برسانند.
اگر در جهان، خود را منزوی کردید، دست کم به ملت اقتدا کنید که اوجب واجبات تان جز این راهی ندارد.
از خاقانی شروانی بیاموزیم که هشتصد سال پیش در باب سیاست فرموده، ثبات حکومت در اقتدایش به ملت است :
بى مقتداى ملت نه کلک و نه کتاب بى شهسوار زابل نه رخش و نه ستام
کسانی که چهار سال پیش در جنگ قره باغ به غلط از مواضع شئونیسم ترک دفاع کردند، در واقع همراهی با گلوبالیسم کردند و به جرأت می توان گفت نه الفبای تاریخ را می دانند و نه الفبای سیاست را. زیاده خواهی و ناحق خواهی شئونیسم ترک در ایجاد راهرو جعلی « ز ن گ ز و ر »، سبب قطع راهرو شمال - جنوب و قطع راه ایران - ارمنستان - اروپا و قطع راه ایران به دریای سیاه از طریق ارمنستان و گرجستان شده و در یک کلام به انسداد ایران از نظر امنیت، ژئوپلیتیک، اقتصاد و حتا محیط زیست خواهد انجامید. نیز سبب تغییرات جمعیتی و هویتی در استان سیونیک ارمنستان خواهد شد.
دریغا وقتی ایدوئولوژی حکومت، مقدم بر منافع ملی قرار می گیرد، نقش ستون پنجم بیگانگان در دستگاه های حکومتی پر رنگ می شود، از شئونیسم ترک گرفته تا فاشیسم روسیان و افراطیان اسرائیل. هر سه در پی انسداد سیاسی و اقتصادیِ فرهنگ و تمدن ملت دیرین ایران هستند. هر سۀ آنها به زعم خود، استقرار حاکمیت ملی در ایران را حول یک محور به سود خود نمی دانند. این برداشت ناراست آنها از دو چیز نشأت می گیرد، یکی احساس عجز در برابر فرهنگ و ادب و تاریخ دیرین ایران و دیگری تمامیت خواهی آنها در منطقه.
نیز ایجاد راهرو جعلی « ز ن گ ز و ر » سبب خواهد شد ارمنستان با روسیه زدایی در دامن غرب بیفتد. لازم به تذکر است که مراودات با همۀ کشورها چه غربی و چه شرقی با حفظ منافع ملی یک مسألۀ مهم است ولی دست و پا بسته، افتادن در دام روسیه و چین یا کشورهای غربی، جز ذلالت چیز دیگری نخواهد بود. این روند به تنش و بی ثباتی در ارمنستان و سواستفادۀ بیشتر شئونیسم ترک خواهد انجامید.
اولویت دستگاه های دیپلماسی و نهادهای اطلاعات و امنیت ایران صرفاً باید منافع ملی باشد و لاغیر. دستگاه های اجرایی از بالا تا پایین باید بدانند که پروژه های شئونیسم ترک ( که امروز ستون پنجم آن نقشی مزورانه تر از حزب توده را در ایران ایفا می کند ) با همراهی فاشیسم روس و افراطیان اسرائیل، کاملاً اشغالگرانه است. نیز باید بدانند با حرفهای صد من یه غاز و عوام فریب و دروغ مزورانه که از عالی ترین مقام اجرایی کشور صادر می شود طرح و بسط فدرالیسم را فهمیده یا نفهمیده در جامعه زمینه سازی می کنند. فدرالیسم برای ایران مقدمۀ تجزیه است. آیا چنین فردی ( که می گوید : « می گویند همه باید فارس باشند، همه باید فارسی حرف بزنند، هر پیامی هم که روی مغازه ای می نویسی اگر فارسی نباشد با تو برخورد کنند ... » ) مواضع ایران را در پروژۀ جعلی ترکستان بزرگ موسوم به « ز ن گ ز و ر » می تواند راهبری کند. چون در حرفهای او فهمیده یا نفهمیده دو چیز هدف قرار می گیرد نخست تمامیت ارضی و دوم زبان و ادب پارسی، یکی از بنیادهای هویت ملی ایران. آنچه نمی فهمند نه اینکه نمی دانند، نمی فهمند اینست که آب در آسیاب گلوبالیسم می ریزند و دانسته یا ندانسته خود را به دلالان گلوبالیسم تبدیل می کنند. دستگاه های اجرایی باید این نکتۀ مهم را نیز بدانند دام دیگر ستون پنجم بیگانگان، رشد تجزیه طلبان به عنوان بدیلی در برابر خاستگاه مردم سالاری و منافع ملی در جامعه است.
دولتمردانی که ایدوئولوژی حکومت را مقدم بر منافع ملی می دانند دو دسته هستند یا ستون پنجم بیگانه هستند و یا نمی خواهند سهم شان از سفره انقلاب قطع شود که از نگاه مردم غارتگر و از نگاه خود ژن خوب هستند. این « یا » مانعه الجمع نیست و می توانند هر دو باشند.
در پایان به آنهایی که از تاریخ درس نمی گیرند تأکید می کنیم قوام و استحکام هر ملت به وجود مردمی است که گوهر و ریشه دارند و زندگی خود را به آرمانی گره زده و در مسیر رسیدن به آن کوشا و پایدارند. یادآوری می کنیم تمام تجزیه های ایران، در روزگاران استبداد صورت گرفته است نه روزگارانی که حکومت در چارچوب قانون اساسی و حفظ منافع ملی حکمرانی می کرد.
گرچه آزِ قدرت، برخی از حاکمان را کور و کر کرده، وظیفۀ ملی ما است که دوباره به حکومت هشدار دهیم « میراث گرگ مرده به کفتار می رسد ».
پروژۀ جعلی ترکستان بزرگ موسوم به « ز ن گ ز و ر » غیر از اهداف اقتصادی، در مسیر تجزیۀ شمال غرب ایران پیش می رود. نمی توان با رئیس جمهوری که آب در آسیاب گلوبالیسم می ریزد و توانایی درک اهداف شئونیسم ترک را ندارد، در این مسیر گام برداشت. پیش از آنکه سطحی نگران با هجوم کور، خشک و تر را با هم بسوزانند و تجزیه طلبان، توهم پروژۀ ملت سازی را بسط دهند، تصمیم درستی بگیرید.
اکنون قانون اساسی مشروطه را با نقصان و کمالش، که در این دورۀ خطیر می تواند یکی از محورهای یکپارچگی ایرانیان قرار گیرد، ملاک قرار دهید، با تأکید بر لغو اعدام و بازگشت سرمایه های غارت شده و سرمایه گذاری آنها در کشور و به این ترتیب گام به گام شرایط گذار مسالمت آمیز را هر چه سریع تر برای ملت فراهم کنید.
لازم است وکلای مستقل حقوق بشر و ارتش و سپاه ( به جز معدود کسانی که دستشان به فساد و خون مردم آلوده است و باید به دادگاههای آزاد و عادلانه با لغو اعدام سپرده شوند ) پذیرفتار و ضامن اجرای قانون اساسی مشروطه شوند تا مسیر گذار مسالمت آمیز بدون کینه و انتقام فراهم شود.
نیز لازم است ارتش و سپاه و وکلای مستقل بین المللی، حد الامکان مسالمت آمیز و بدون جنگ در برابر پروژۀ جعلی « ز ن گ ز و ر » با صلابت تمام، قد علم کنند و از مسیر تاریخی و دیرین جادۀ ابریشم، یعنی آسیای میانه – ایران - اروپا دفاع کنند. نیز امروز راهرو خلیج پارس - قفقاز را تقویت کنند. بی شک اولویت مردم، رشد و اعتلای همه جانبۀ کشور و حفظ شرافت ملت و تمامیت ارضی ایران است.
[1] - این بندر امروز یکی از شهرهای مهم یونان است.
[2] - مجلۀ آراکس ، شمارۀ 65 ، اردیبهشت 73
[3] - مجلۀ آراکس ، شمارۀ 63 و 64 ، فروردین 73
[4] - در همۀ واژه های سر هم بندی شدۀ نام حزب، تناقض نمایان است و در واقع ترکیبی از محال و فریب است.
[5] - نخست وزیر سابق اسرائیل ، او در اثر ضعف و ناتوانی و بیماری در 15 سپتامبر 1983 استعفا کرد.
[6] - نشریۀ آوریل ، شمارۀ 27 ، سال نهم ، اسفند 71 . آیزنبار تاریخشناس اسرائیلی و آیزمن نخستین رئیس جمهور اسرائیل نیز چنین ادعایی کرده اند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
عالی....در زمان فروپاشی اتحاد شوروی زمینه الحاق محدد سرزمین های جدا شده ماورای ارس به میهن اصلی یعنی ایران فراهم بود.مثل آلمان شرقی که به سرزمین اصلی آلمان ملحق شد متاسفانه دولت مردان وقت به دلایل نامعلوم از این فرصت طلایی بهره نبردند
هیچ قومی وزبانی به دیگری برتری ندارد حال چون شما زبان فارسی خوانده ایدانتظار دارید کل ملت رشته تحصیلی شما را برتر بداند
تنها عاملی که به تفرقه بین اقوام ایرانی دامن میزند افکار فاشیستی و انحصارطلبانه و کهنه و نخ نمای پانفارسیست وگرنه ایرانی ها با تنوع زبانی و تنوع قومیتی و فرهنگی مشکلی ندارند چون همه خود را ایرانی میدانند
به خودتان بیاید و با نقاب وطن دوستی ولی منافع عقده شخصی ترک ستیزی نکنید چون صرفا باعث دلچرکین شدن اقوام ایرانی میشوید
سبک زندگی مردم اون کشور با ما فرق داره خوب یا بدشو کار ندارم ولی نوع پوشش حجاب تفریحاتشون
نسل جوانشون متفاوته مسلمادوست ندارند جزئی از ما باشند
امثال شما برای دور کردن اذهان عمومی از این خطر بزرگ که تا داخل کشور پیشروی کرده اند دنبال فرستادن ما پی نخود سیاه در خارج از مرزهای کشورید
در دورافتاده ترین مناطق ترک نشین ایران ما مزار شهدا را می بینیم حال با ترویج افکار ترک ستیزانه و مطرح کردن توهمات شخصی تان نمی توانید زحمات ارزشمند این قوم عزیز رادر دفاع از کشور راکم رنگ کنید
بود و نبود برخی از مسئولین چه تاثیری در حقوق مهم و از دست رفته ما دارد؟