دهه ۹۰ میلادی اکتشافات درباره کارکرد مغز به واسطه ظهور فناوری های تصویربرداری عصبی مانند fMRI منجر به اکتشافات گسترده ای درباره کارکرد و رشد مغز انسان گردید؛ به گونه ای که به عنوان 'دهه مغز' شهرت یافت. در همین حین دغدغه های مبنی بر نحوه به کارگیری این یافته ها در حوزه آموزش و یادگیری نیز بیش از پیش گسترش یافت. به این ترتیب گروهی از متخصصین تربیتی شتابزده ایده ای با عنوان آموزش مبتنی بر مغز یا یادگیری مبتنی بر مغز مطرح کردند. طولی نکشید که به خاطر جنبه اغوابرانگیز پژوهش مغز مورد استقبال گسترده معلمان و گروههای دیگر درگیر تربیت کودکان و نوجوانان قرار گرفت. اما همزمان انتقادها بر بی پایه بودن این ایده نیز شدت یافت و از میان منتقدین سرسخت آن می توان به جان برویر یکی از برجسته ترین روان شناسان شناختی و ریس بنیاد جیمز مک دانل اشاره کرد که در سال ۱۹۹۷ مقاله مشهور خود با عنوان مغز و تربیت: اتصالی دست نیافتنی را منتشر کرد.
مهمترین نقد همیشگی بر یادگیری مبتنی بر مغز و به تبع آنآموزش مبتنی بر مغز همواره این بوده و هست که این ایده از مجموعه ای مفاهیم و بینش ها تشکیل شده است که بخش گسترده ای از آن سوء تفسیر یافته های علمی یا ساده سازی یافته های پژوهش مغز است. به هر حال از اواسط دهه اول سده بیست و یکم شدت انتقادات به حدی افزایش یافت که جامعه علمی و آکادمیک آشنا با علوم اعصاب و آموزش تصمیم گرفتند برای مقابله با این جریان شبه علمی رشته علمی ذهن، مغز و تربیت و رشته های همجوار آن مانند علوم اعصاب تربیتی و مطالعات عصب- تربیت را در برخی دانشگاههای معتبر دنیا همچون هاروارد و کمبریج تاسیس کنند.
اکنون به لطف تلاش های دانشمندان این رشته ها آموزش مبتنی بر مغز در غرب که از آنجا زاییده شد، مورد اقبال زیادی نمی شود و حتی طرفداران اولیه این ایده نیز دست از طرفداری آن شسته اند.
اما، در ایران، این ایده اکنون در حال ورود به بازار آموزش آشفته است و متاسفانه مناطق آموزشی و مدیران و معلمان مدارس و والدین دانش آموزان هزینه های سنگینی بابت خرید بسته های تجاری یا کارگاه ها و مواد آموزشی با بر چسب مبتنی بر مغز می کنند که نه اعتبار علمی دارد و نه ارزش تربیتی.
جدای از این، مقاله هایی و پایان نامه هایی با این عنوان منتشر می شوند که تیم پژوهشی مسئول آنها را به عنوان دستاورد و نبوغ خود جلوه می دهند و بسیاری از مخاطبان از اسرار اکتشاف شده احساس شگفتی نیز می کنند!
در همین حال برخی سیاستگذاران و کارگزاران هم بی درنگ در اندیشه تدبیر و سیاستی هستند که آموزش مبتنی بر مغز با نام ایشان مجوز ورود به مدارس را پیدا کند!
من به عنوان کسی که بیشتر از ده سال است در زمینه مبانی عصب شناختی یادگیری و آموزش فعالیت پژوهشی و حرفه ای دارم صریحا هشدار می دهم که آموزش مبتنی بر مغز نه مبتنی بر مغز هست و نه می تواند باشد! نه تنها مبتنی بر پژوهش مغز نیست بلکه بخش های زیادی از آن مبتنی بر بدفهمی یا کژفهمی از علم است.
همچنین اعلام می کنم در صورت مواجهه با هر گونه ادعای مبتنی بر مغز بی درنگ اعتماد نشود و موضوع و روش شناسی آن ارزشیابی شود. بهتر است به جای استفاده کنندگان منفعل اطلاعات به منتقدین فعال تبدیل شویم و به سادگی هر ایده ای را به خاطر عدم تسلط بر مفاهیم آن به عنوان یک واقعیت مسلم نپذیریم.
همچنین اگر حسن نیت خوب است، اما سنگ فرش جهنم نیز هست. هر گونه اقدام تربیتی حتی در سطح یک تصمیم ساده با اخلاق درگیر است و اخلاق ایجاب می کند که به هیچ گونه پیام یا اقدام تربیتی فاقد پشتوانه علمی و بنیان فلسفی مستحکم اعتماد نکنیم و در گسترش و اشاعه آن سهیم نشویم.
کانال دکتر سعید صفایی موحد
نظرات بینندگان
چیز جدیدی نیست ، همیشه کشورهای عقب مانده
و یا عقب نگه داشته شده و یا در حال توسعه، بعد
اتمام تاریخ مصرف تولیدات اعم از صنعتی و فکری
را مصرف می کنند و برای همین سیر عقب ماندگی
آنان هرگز پایان نمی پذیرد. حتی در خصوص مد و
لوازم خانگی و ورزشی و تفریحی و تکنولوژی ارتباطات ، صادق است. چون دیر از خواب بیدار
می شویم و یا زمینه مساعد برای مصرف آنها دیر
برایمان فراهم می شود. گاه هم به دلیل مقاومت
دولت و ملت در برابر مصرف آنها ، چنین اتفاقی
می افتد. مگر دکتر شریعتی نگفته بود : هر چند در
بیستم زندگی می کنیم اما هنوز مناطقی در ایران در قرون قبل ، بسر می برند.
در برابر صنعت جدید ، و یا مقاومت تفکر
قدیم در برابر تفکر نو. البته در نهایت
صنعت و تفکرجدید جایگزین قدیم می شود
اما در این کشورها بعد اتمام تاریخ مصرف.
یعنی حتی انقضای تاریخ ، آنها را به صنعت و
تفکر نو متصل نمی سازد.
میشه لطف کنید مطالب بیش تری از دکتر نوری در سایتتون
قرار بدین