2 .محدوديتهاي تربيت پستمدرن:
از مهمترین محدودیت های تربیتی پست مدرنیسم می توان به مورادزیر اشاره نمود:
ـ پستمدرن انباشته از ديدگاههايي است كه نه تنها منسجم و همسو نيستند، بلكه در مواردي يكديگر را نيز نفي ميكنند و همين امر پستمدرنيسم را نه قابل دفاع ميكند و نه قابل نقد.
ـ مفهوم نقد مستلزم كاربرد درست عقل است و نقد بدون فرقگذاري ميان درست و غلط، عادلانه و ناعادلانه، قدرت و جنسيت، ممكن نيست؛ درحاليكه پستمدرنيستها چنين تمايزاتي را قبول ندارند. پرسش اين است كه: آيا بدون اين مفاهيم و بدون اين فرقگذاريها، چيزي از مفهوم نقد ميماند؟
ـ معلم آن چيزي كه در كلاس ميگويد، بهاندازه چيزي است كه دانشآموز ميگويد. در چنين مدرسهاي نقادي از همه عناصر درون و بيرون مدرسه ديده ميشود و مدرسه به سازماني بدل ميشود بدون ساخت، بدون مرز، بدون ردهبندي قدرت، بدون اصل قطعي، بدون برنامه درازمدت، كه كاملاً درهمپيچيده است.
ـ فروپاشي اخلاق سنتي، خشونت، دزدي و سوءاستفاده جنسي كه انسان هر روز شاهد آن است، شاخصهايي از تأثيرات اجتماعي چنين تغيير فلسفي هستند. جوانان پيشاپيش بدون آنكه آموزش و تعليم و تربيت پستمدرن به اجرا درآيد، پيامد سهمگين آن را دريافت كردهاند.
ـ با توجه به اصول معرفتشناختي پستمدرن كه حاكي از نبود جنسيت مطلق، نبود اصول و روشهاي قطعي براي شناخت و نسبيگرايي است، نظام تربيت آنها نميتواند الگويي از انسان ايدهآل را ارائه دهد كه بر اساس آن افراد ديگر تربيت شوند.
ـ گشودن درهاي انتقادي به روي عناصر مدرسه، به تضادها و كشمكشهاي بينفردي و بينگروهي در سطوح مختلف منجر خواهد شد. زمان در نظر گرفته شده براي دورههاي تحصيلي و برنامة مدرسه، اجازة درگيري طولاني را نخواهد داد. اين شكل از تعليم و تربيت انتقادي، حداقل در مدارس كنوني اجراشدني نيست.
ـ از موارد قابل توجه پستمدرن، گفتمان است كه گاه آن را ابزار اصلي يادگيري ميدانند. براي حفظ شرايط گفتمان، مربيان بايد به توانايي دانشآموزان خود براي قدرداني از اهميت رابطة دوسوية برابري، مسئوليت و خودفرماني، معتقد و مطمئن باشند. به نظر ميرسد در وضعيت كنوني، فاصلة بسيار تا رسيدن به اين مرحله وجود دارد.
ـ پستمدرنيستها معتقدند معلم نبايد ارزشها و واقعيتها را به دانشآموزان تحميل كند. از ديدگاه آنان هيچ هنجار جهانشمول اخلاقي وجود ندارد و حقايق و ارزشها را بايد در درون گفتمان يافت.
ـپستمدرنيسم در نقد مدرن، راه افراط را به سودخودميپيمايد.مثلاً همة روابط كلاسي در مدرسه مدرن بر پايه اجبار نيست. خطر اندیشه ی پست مدرنیسم نسبت به ارزش ها و آموزه های اسلامی به مراتب بیشتر از اندیشه های عصر مدرن است؛ زیرا پست مدرنیسم با مبناگرایی در تضاد است
ـ انتقاد ديگر به ديدگاه تربيتي پستمدرنيسم، تأكيد قاطع و صريح پستمدرنيستها بر تفاوتها و اختلافها در زمينة تعليم و تربيت و آموزش است كه كمي غيرتأملي و متعصبانه به نظر ميآيد؛ چراكه تشابهها نيز همچون تفاوتها، از برتري و فوايدي برخوردارند كه ميتوانند بيانكنندة نكات تازه و جديد باشند.
ـ در تعليم و تربيت پستمدرن نميتوان اصول روشن و دقيقي براي تربيت انسان در نظر گرفت و فرايند تعليم و تربيت را بر پاية آن بنا كرد. نظام تربيتي آنها نميتواند الگويي از انسان ايدهآل ارائه دهد تا ساير افراد بر اساس آن تربيت شوند، در عين حال، نمي توان اصول روشن و دقيقي براي تربيت انسان در نظر گرفت و فرايند تعليم و تربيت را بر پايه آن بنا كرد.
ـ پستمدرنيستها ابزار اصلي را يادگيري ميدانند؛ ولي توجه نميكنند كه براي گفتوگو، سطح تقريباً يكسان و برابري از اطلاعات و دانش پيشيني مورد نياز است. درحاليكه واقعيتهاي كنوني نشاندهندة نابرابريهاي شديد در سطوح گوناگون است و بهويژه نبود ساختار منظم يادگيري كه مورد توجه پستمدرنهاست، به اين مشكل دامن ميزند(فرمهيني فراهاني، 1383،ص 253-259).
ـ انتقاد ديگر از تعليم و تربيت پستمدرن اين است كه پستمدرنيستها، عمدتاً فراروايتها را بهمنزلة اموري غيرمعتبر و غيرجهاني (غيرعمومي) رد ميكنند. پرسش اين است كه دراينصورت، چطور ميتوان در فرايندي رهاييبخش كه مورد نظر پستمدرنيستهاست و نياز به استانداردهاي معين و اهداف ويژه دارد، درگير شد.
نفي فراروايتها، يكي ديگر از مضامين اصلي پستمدرنيسم است كه به نوبة خود پيامدهاي مثبت و منفي دارد. پيامد مثبت فراروايتها، كاستن از تأكيد افراطي انديشمندان بر كمال مطلق و قطعيت فراروايتهايي نظير علم و عقل بشري و درنتيجه، برخورد واقعبينانهتر و منطقيتر با پديدههاي علمي و اجتماعي است. پيامد منفي نفي فراروايتها، رد هرگونه نظريهپردازي در مسائل اجتماعي، اخلاقي، سياسي، يا روانشناختي و نيز رد هر ديدگاه متافيزيكي يا معرفتشناختي است. بهعبارتديگر، با نفي فراروايتها، ديگر قادر نخواهيم بود هيچ طرح كلاني از فراگيري دنياي اجتماعي و طبيعي ارائه دهيم»(کرکا ، 1997،ص 549)
زيرا پستمدرنيستها طرح هرگونه نظريه و قانون كلي و عام در هر زمينه را وضع نوعي فراروايت ميدانند؛ حال آنكه اصولاً بدون طرح قواعد كلي و نظريههاي معين، امكان ورود به مباحث و مجادلات علمي، فلسفي، اجتماعي و اقتصادي نخواهد بود و عملاً امكان هرگونه ابراز عقيده از انديشمندان سلب خواهد شد؛ افزون بر اينكه پستمدرنها ميگويند هيچ فراروايت يا اصل مطلقي وجود ندارد.
پرسش اين است كه آيا خود اين مدعا مطلق است يا خير؟ اگر هيچ اصل يقيني در كار نيست، پس اول بنايي كه متزلزل ميشود و از هم ميپاشد، بناي خود اصول انديشههاي پستمدرنيستي است كه اينان با جزم و يقين از آن دفاع ميكنند. بهعبارتي، اينان دچار خودخنثيسازي و خودشكني و يا نقض خود ميشوند(بهشتی، 1385،ص 99).
ـ از ديگر انتقادهاي وارد به تعليم و تربيت پست مدرنيستي مربوط به بحث ساختشكني است. يكي از آثار موج ساخت شكني، متزلزل كردن ساختارهاي عيني و مفهومي است كه در تربيت نقش اساسي دارند. تربيت جدّي، با حدود و مرزها سروكار دارد. اگر مرزي وجود نداشته باشد، آدمي ميتواند به هركاري مبادرت كند و دراينصورت سخن گفتن از تربيت (به ويژه تربيت ديني و اخلاقي) ميسر نيست. (فرمهینی فراهانی،ص 259).
در تربيت ديني تلاش بر آن است كه انسان را از مرحلة دانستن به مرحلة بودن سوق دهد و خير اعلي را بهمنزلة ارزش فراسوي امور علمي و فني قرار دهد. نيكذاتي، مسئوليت و تعهد انسان در برابر مجموعة ارزشهاي نخستيني است كه خداوند به بشر عطا نموده است. همين ارزشهاست كه كيفيت تربيت آدمي را بيان ميكند. درحاليكه عقل در محدودة قيد و بندها و مقولههاي متنوع ذهني است، ايمان، پذيرش محتواي وحي الهي است. اگرچه عقل، استدلالهاي عميق هستيشناسانه ارائه ميدهد، ايمان و شهود انساني است كه مسير هدايت و جهشي وراي عقل بهسوي پيشرفت وجودي از خلال تجربة حقيقت واحد از ميان حقايق دارد. «ايمان در نگاه وحي، يعني اصلاح درون و عمل صالح، يعني اصلاح برون. نكته مهم آن است كه به انسان وعده داده شده كه اگر به اصلاح خود بپردازد و درونش را اصلاح كند، خداوند اصلاح برونش را تضمين خواهد كرد»(حاجی میرعرب، 1383،ص 4).
اين نگرش با اميدواري به نجات انسان از طريق اهداف غايي تربيتديني، كه همان تسهيل سير صعودي و استكمالي آدمي (دستيابي به قرب الهي) است، ميسور است. ويژگيهاي اهداف غايي چون: همسازي با فطرت، جامعيت و دربرگيرندگي تمام ارزشهاي انساني، برانگيزندگي و محدود نبودن است(عرفی،1376، ص30).
تربيتديني فراتر از «ايسمها» و دين انساني (انسان ـ محور)، ميتواند روان خداخواه، خداجوي و خداپرست آدمي را بر اساس فطرت آدمي و وحدتگراي وي بهسوي معبود بيهمتا هدايت كند. در سير اين هدايت تربيت ديني، فرايند شكفتن و پرورش ماهيت فطري انسان در رابطه با خويشتن، طبيعت و جامعه است؛ ارتباطي كه سرانجام با مبدأ هستي پيوند ميخورد و بدينسان است كه انسان معنايي عميق و راستين مييابد و دين وحياني، خدامحور و خدابنياد، هادي و راهنماي انسان ميشود. در چنين نگاهي و در چنين جهاني، جهان، نه تنها مبدأ داشته، بلكه داراي غايت نيز هست و هر تغيير و حركتي، غايت را دنبال ميكند و انسان، چون تكّهاي رهاشده در بينهايت تصور نميشود كه اطمينان عمل از وي سلب شود، بلكه وي در فرايند غايتمداري و غايتمندي تأثيرگذار است. او در پناه نيرويي بس برتر (خداوند) آرامش مييابد؛ خداوندي كه وي را نيز قادر به عمل ميكند و انسان ميتواند عامليت خويش را در عالم هستي به منصة ظهور رساند.
پست مدرنيسم و اسلام
در مورد ارتباط بين اسلام و پست مدرنيسم، آنچه روشن مى باشد، اين است كه در اسلام برخى از مفاهيم از جايگاه بسيار قطعى، مسلم و مقدسى برخوردارند، به نحوى كه هيچ گونه ترديدى در مورد پذيرش اصول و آموزه هاى آن نيست. در حالى كه پست مدرنيسم به انكار هرگونه مفهوم قطعى و مقدس می پردازد. از سویی دیگر نسبی گرایی و نگاه انتقاد آمیزانه ای که پست مدرنیسم نسبت به اعتقادات و باورهای پذیرفته شده دارد، با مفاهیم ثابت و مسلمی که در اسلام هست، تضاد دارد(نوذری، 1379،ص 413).
اسلام به عنوان دینی که بر محور توحید استوار است و خودش را به عنوان دین حق و البته به عنوان تنهاترین دین حق معرفی می کند و نجات، رستگاری، مغفرت و هدایت را تنها در آموزه های خودش می بیند، قهراً با اندیشه ای که مخالف هرنوع وحدت و ساختار واحد است، راه نجات و رستگاری را انحصاری نمی داند و با هرگونه اصالت و محوریت واحد در ستیز است، مخالف و در تقابل است و دیگر هیچ گونه راه جمع باقی نمی ماند. وقتی که ایده پست مدرن با وحدت مخالف است و راه نجات را نه یک راه که هزاران راه می بیند، مخالف هرگونه راست کیشی است و هرگونه پیشگویی از آینده را مردود می شمارد، چگونه می تواند با اسلام که یکی از مهمترین اصولش معاد است و ریشه در آینده دارد، قابل جمع باشد. تفکری که می گوید حقیقتی در کار نیست هرگز نمی تواند با اسلام سازگار باشد و به هیچ وجه نمی توان گفت نظریه ای که هیچ حجیتی را قبول ندارد، با دین برابر شود(سجادی، 1385، ص 124).
بنابراین به طور خلاصه می توان گفت: با اندكى تأمل در اين ويژگى ها، آنها را مغاير با تعاليم اسلام و همه اديان توحيدى و الهى مى يابيم. همه اديان درصدد تبيين حقايق جهان و حقيقت غايي آن و راهنمايى بشر به سوى آن هستند، و براى اين منظور به تبيين اصول و تعاليمى مى پردازند كه ثابت و غيرقابل ترديد مى باشد.
از نظر انديشه دينى، به ويژه دين مبين اسلام، نمى توان همه امور را نسبى و قراردادى پنداشت. اديان مختلف، همواره به تبيين جهان بينى الهى براى آدمى مى پردازند و این مطلب با ویژگی نفى فراروايتها سازگار نیست. نسبیت انگارى و انكار هنجارهاى ارزشمند نيز مسأله اى است كه هرگز مورد پذيرش دين اسلام و ساير اديان نيست. همچنين پلوراليسم و روح كثرتگرايي شديدى كه بر پست مدرنيسم حاكم است، مورد نقد و بررسى اديان توحيدى و به ویژه اسلام است. از سویی دیگر، اندیشه پستمدرنیسم، دارای تناقضی درونی بوده و مبانی ارائه شده توسط این گروه (پلورالیسم، نفی حقیقت و...) به رد نظريهشان کمک مینماید؛ زیرا این سخن که هیچ حقیقت ثابتی در جهان وجود ندارد شامل دیدگاه آنها نیز می شود. بنابراین اندیشه پست مدرنیسم نیز دارای حقیقتی نیست و نمی توان آن را پذیرفت.
به هر حال در وضعیت کلی و از منظر جامعه شناختی از آنجایی که تفکر پست مدرن مجال ظهور و بروز دین را در حوزه اجتماعی فراهم می کند نباید ما را از این نکته مهم غافل کند که چنین ظهوری در چنین رویکردی منفعلانه خواهد بود. در تفکر پست مدرنیستی «دین هست چون که هست» و هیچ دلیل دیگری برای بودن دین وجود ندارد. و دین باید به همین «بودگی» خودش قناعت کند و از ادعای جهانشمول بودن خود دست بردارد. و این مصداق «یک منفعت و صد ضرر» است(رحمانی، 1384).
در ارتباط با نسبت و وضعیت پست مدرنیسم با دین و به خصوص اسـلام و اندیشه های اسلامی، سه نظریه، وجود دارد:
1.نظریه ای که پست مدرنیسم را به منزله مرگ خدایان، نابودی دین و ارزش ها می بیند.
2. نظریه ای که این مکتب را بازگشت به ایمان و الزامات دینی می داند.
3. نظریه ای که پست مدرنیسم را بیانگر امکان بازسازی ایدههای مذهبی فراموش شده، تلقی می نماید.
بنابر نظریه غالبی که وجود دارد، پست مدرنیسم در واقع نوعی واکنش در برابر اومانیسم عصر مدرن است. اومانیسم مذهب و ارزش ها را از زندگی انسان طرد می کند؛ اما در اندیشة پست مدرن بازگشت به ارزشها و معنویت، نمود پیدا می کند. البته این یک روی سکه پست مدرنیسم است؛ اما روی دیگر این سکه این است که پست مدرنیسم جوهرستیز و نسبی گراست.
بنابراین، می توان به این مطلب اشاره نمود که، با وجود برخی اشتراک ها و توافق ها میان اندیشه های اسلام و تفکر پست مدرنیسم؛ همچون تأکید بر محدودیت فهم انسانی، تأکید بر مفاهیمی چون احساس و گرایش ها و امور قلبی (با مبانی و اهداف متفاوت) و نیز گذشته از توافق هایی که بر سر نقد مدرنیته وجود دارد و گذشته از پاره ای نظریات پست مدرنیستی که احیانا به عنوان روش، قابل اعتنا هستند و مسائلی از این قبیل، در عین حال نباید از نظر دور داشت که عناصری چون نسبی گرایی مرز ناپذیر و افراطی و تکثرگرایی رادیکال و نیز قداست زدایی پست مدرنیستی، نمی تواند با دینی چون اسلام که مدعی در برداشتن حقیقت جهانی و کاملترین نسخه های نجات بخشی است، کنار بیایند(عبدالرسول بیات، 1381، ص136).
بنابراین، می توان گفت، هرچند که اندیشة پسامدرنیسم از جهاتی با اندیشة اسلامی اشتراکاتی دارد؛ اما بر اساس مبانی ثابت و روایت های کلانی که در دین اسلام وجود دارد تفاوت شان اساسی و جوهری است.
محمد تقی مصباح یزدی از اندیشمندانی است که تفاوت های مهم و اساسی اندیشة پست مدرنیستی و اسلامی را به خوبی تبیین نموده و یکی از عمده ترین تفاوت فرهنگ الهی و فرهنگ حاکم در غرب را در مبنای معرفتی آن دو می داند. ایشان می فرماید:«یکی از تفاوت های اساسی فرهنگ الهی و فرهنگ حاکم در غرب این است که در فرهنگ اسلامی دستیابی به معرفت یقینی امکان دارد؛ ولی در فرهنگ غربی امکان ندارد و تمام تحقیقات علمی را به شک ارجاع می دهند و می گویند که حداکثر فقط می توان یکی از احتمالات را بر دیگری ترجیح داد؛ و اما حق مطلق دور از دسترس عقل و علم انسان قرار دارد.»( مصباح یزدی، 1383، ص116)
نتیجه نهایی
بر اساس آنچه بیان شد پست مدرنیسم یک جریان و جنبش فکری- انتقادی است که در واکنش به بحران ها و ناکامی های دوران مدرن شکل گرفته است. اندیشه های متفکران این نحله فکری به دلیل این که پیچیده و مبهم سخن گفته اند، در معرض تفاسیر مختلف و متناقض قرار گرفته اند.
به صورت کلی در جوامع اسلامی دو نوع نگرش نسبت به پست مدرنیسم شکل گرفته است: نگاهی که دوران پست مدرن را عصر پذیرش فرهنگ های متنوع و بازگشت به ارزش ها و ایمان تلقی نموده اند. نگاهی که آن را دورة ویرانگری، نسبیت و متزلزل شدن باورها دانسته اند. در مجموع آنچه این نوشتار به آن دست یافته است این است که، نمی توان به پسامدرنیسم به دلیل جوهرستیـزی، خردستیـزی و تضـادشان با مبناگرایی و روایت های کلی، نگاه مثبت داشت و آن را عصر بازگشت به ارزش ها و ایمان تلقی نمود. در حقیقت، پسامدرنیسم نمی تواند با ادیان توحیدی و به ویژه دین اسلام، که دارای مبانی ثابت و روایت های کلان است، سازگاری و همسویی داشته باشد.
بنابراین با توجه به ویژگیهای پستمدرنیسم متوجه میشویم که تحقق تربیت اخلاقی پستمدرن ممکن است در جامعه اسلامی به نفی منابع مقتدر و به نفی روند الگوگرایی، به نفی مبانی متافیزیک ارزششناختی و معرفتشناختی حاکم بر تربیت اخلاقی منجر شود، در صورتیکه در تربیت اسلامی به مبانی متافیزیکی، مبانی ارزششناسی و تئوریهای پیشین معتقد میباشیم و تربیت اخلاقی از منظر اسلام، تربیتی مبتنی بر الگوهاست.
پس می توان به این مطلب اذعان نمود که، خطر اندیشه ی پست مدرنیسم نسبت به ارزش ها و آموزه های اسلامی به مراتب بیشتر از اندیشه های عصر مدرن است؛ زیرا پست مدرنیسم با مبناگرایی در تضاد است.
منابع:
1.آشوری، داریوش.(1377). ما و مدرنیت، تهران: طلوع آزادی،ص205.
2.آهنچيان، محمدرضا.(1382). آموزش و پرورش در شرايط پستمدرن، تهران: نشر طهوري،صص 23و53.
3.احمد، اکبر.(1380).پستمدرنیسم و اسلام، ترجمه ی فرهاد فرهمندفر، تهران: ثالث، با همکاری مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها،ص37.
4.بهشتي، سعيد.(1385).تبيين و نقد پستمدرنيسم در فلسفة تعليم و تربيت معاصر، مجموعه مقالات علوم تربيتي، تهران: سمت،صص 99و94.
5.بیات، عبدالرسول و دیگران.(1386).فرهنگ واژهها، قم: مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ سوم،صص143-145.
6.حیم، سلیمان.(1382).فرهنگ حیم،ویراستار فاطمه آذرمهر، تهران: فرهنگ معاصر،486.
7.خطیبی کوشکی، محمد.(1384).بررسی تطبیقی جامعه اسلامی و جامعه مدنی، قم: زمزم هدایت، چاپ اول،ص95.
8.ربانی گلپایگانی، علی.(1378).تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، تهران: دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول،صص20و36.
9.رهنمايي، سيداحمد.(1384).غرب شناسی، قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ هفتم،صص201،196و199.
10.زرشناس، شهريار.(1383). مباني نظري غرب مدرن، تهران: كتاب صبح، چاپ دوم،صص103-104.
11.سبحانی، جعفر.(1383).مدخل مسائل جدید در علم کلام، قم: مؤسسهی امام صادق(ع)، چاپ دوم، جلد دوم،ص321.
12.سجادی، سیدجواد.(1385).مدرنیسم و پستمدرنیسم در اسلام، تعارض یا سازگاری، فصلنامه تخصصی علوم اسلامی، پیش شماره دوم،ص124.
13.شریعتی، علی.(1373). روش شناخت اسلام، تهران: چاپ قلم،صص228-229.
14.صادقی، محمدرضا.(1371). پایههای اجتماعی اخلاق، تهران: نشر اشاره، چاپ اول،ص56.
15.صادقی، هادی.(1378).پلورالیسم: دین، حقیقت، کثرت، چاپ اول، تهران: مؤسسه طه،ص55.
16.صانع پور، مریم.(1388). فلسفه اخلاق و دین، تهران: آفتاب توسعه، چاپ دوم،صص124و126.
17.عبادي، رحيم.(1379). تربيت اسلامي، به كوشش محمدعلي حاجيدهآبادي و عليرضا صادقزاده قمصري، قم: عابد، چاپ اول،ص15.
18.عرفي، عليرضا.(1376). درآمدي بر تعليم و تربيت اسلامي: اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، تهران: سمت،ص30.
19.عضدانلو، حمید.(1388). آشنایی با مفاهیم اساسی جامعهشناسی، تهران: نی، چاپ سوم،ص493.
20.فرمهينيفراهاني، محسن.(1383). پستمدرنيسم و تعليم و تربيت، تهران: آييژ، چاپ اول،صص218،213،168،76،75،74،34،18،17.
21. قدردان قراملکی، محمدحسن.(1378).کندوکاوی در سویههای پلورالیزم، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول،ص21.
22.کهون، لارنس.(1381).متن هایی برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم،ویراستار: عبدالکریم رشیدیان. تهران: نی،صص2،3،15،61،142،253،259،346،396،502.
23.گل محمدي، احمد.(1381). نگاهي به مفهوم و نظريههاي جهاني شدن، فصلنامه مطالعات ملي، سال سوم، ش11،صص85و116.
24.لاتوش، سرژ.(1381). غربيسازي جهاني، ترجمهی اميررضايي، تهران: قصيده،ص48.
25.مصباح یزدی، محمدتقی.(1380).پرسشها و پاسخها، قم: مؤسسه امام خمینی(ره)، چاپ هفتم، جلد چهارم،ص62.
26.مطهري، مرتضي.(1375). ختم نبوت، تهران: صدرا، چاپ دهم،صص14،15،16،17،18،20،22.
27..............(1375). مجموعه آثار، ج2، تهران: صدرا، چاپ ششم،صص155-156،357-358.
28..............(1376). عدل الهي، تهران: صدرا، چاپ يازدهم،250،251،253.
29.مک لنان، گرگور.(1381).پلورالیسم، ترجمهی جهانگیر معینی، تهران: آشیان، چاپ اول،ص47.
30.مهرداد، هرمز.(1380).مقدمهای بر نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی، تهران: فاران، چاپ اول،صص65،92.
31. نوذري، حسينعلي.(1379).پستمدرنیته و پستمدرنیسم: تعاریف، نظریهها و کاربستها، تهران: نقش جهان،ص407.
32...........................(1379).صورت بندى مدرنيته و پست مدرنيته، تهران: نقش جهان،صص413و247.
33.واعظی، احمد.(1381).جامعه دینی جامعه مدنی، تهران: دانش و اندیشه معاصر، چاپ چهارم،ص60.
منابع انگلیسی
34.Kerka, S.,(1997), Postmodernism and Adult Education, Http: Ilorders. Comlmembers sp. CfmAn=ED 404549.
35.Weinstocks, Daniel. M, (1998). Moral pluralism, In Routledge Encyclopedia Of Philosophy, Vol 6, p: 529.
Clarifying the notion of postmodernism and pluralism in its challenges to the moral and religious education
F. Hassani
Abstract
More than a decade of post-modernism thinking has influenced the teachings of Education. The idea of the different aspects and areas covered, the various aspects of people's lives are put under control. Pluralism, diversity, according to deconstruction and identity politics, thinking and even language may be aware of the basic concepts of epistemology postmodernism. One of the important aspects in the study of postmodernism, pluralism or religious pluralism that most of the aspects of religious education is taken into consideration. This study aimed at explaining general pluralism in postmodernism and its challenges in religious education and four partial goal has been to find answers to five questions research first to find challenges in post-modernism for religious education, as well as of pluralism, with its different types In post-modernism and pluralism in the Islamic sense, the challenges of post-modern pluralism in religious education and the criticisms of postmodern pluralism in religious education to their experiences.
Keywords
Postmodernism, pluralism, religious education
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
از نظراتتون استفاده می کنم.
شما لطف دارید و اهل قلمید و از من داناتر چون احتمالاً معلّمید و نه مثل من مدرّسی در منازل و مساجد که صاحب نظر نیست و شایستگی ورود به هیچ مدرسه یا دانشگاهی را ندارد!