صبح از خانه که راه افتادم، چند کوچه پایین تر از منزلمان به خانمی برخورد کردم که کلی غذا برای گربه ها گذاشته است، سعی کردم با ایشان صحبت کنم ولی خشونت گفتاری در او به حدی بود که تا شروع به حرف زدن کردم، شروع به بد و بیراه گفتن کرد.
آمدم سر گیشا و داستان همیشگی کفتر چاهی ها که هر روز تعداشان زیادتر و زیادتر می شود.
وارد دانشگاه تهران شدم و به جمعیت کلاغ ها برخورد کردم .
ذهنم همچنان مشغول بود که چرا ملت این چنین شده اند ؟
این داستان به یک بحران سنگین بهداشتی در شهر منجر می شود. آیا می دانید فقط ۸۰ کبوتر در سال یک تن یعنی ۱۰۰۰ کیلو فضولات تولید می کند؟ اینها الان به چند صد کبوتر رسیده اند آن هم درست در جایی که پر از مغازه های اغذیه و میوه فروشی و نانوایی است.
مدیریت شهری خودش را به خواب زده است.
با دوستی گفت و گو داشتم .
با توجه به اینکه این بیماری در جامعه شهری به یک اپیدمی تبدیل شده است و در همه لایه ها از پول دار و کم پول، با سواد و بی سواد دیده می شود، تنها تفسیر من این است :
جامعه ای که به بن بست رسیده است، جامعه ای که نومید است، جامعه ای که حتی از داشتن یک شادی ساده محروم است، این نوعی پناه آوردن به چند جانور که سهل و الوصول ممکن است به او حس وابستگی بدهد. مهاجرت، تورم، طلاق و گرانی بسیاری از خانواده ها را از هم پاشیده است. لذا غذا دادن به حیوان ولگرد که مسئولیت نگهداری در خانه ندارد، آسان ترین راه برای پر کردن حجم بالای کمبودهاست.
غذا دادن به حیوانات به راحتی آدمها را معتاد می کند و فرد معتاد اصلا نه می فهمد که در چه منجلابی است و نه می خواهد بفهمد. این حرف را آقایی به من می گفت که مادر بزرگش در گیشا گرفتار این بیماری است.
ما گرفتار « سندرم شهر هِرتی » شده ایم. این دقیقا کپی رفتار حکمرانان است .
آنها هم چنین اند ؛ کاری به جامعه ندارند و بدون آن که به نیازهای آنها و حقوق آنها توجه کنند، فقط به آنچه خود می اندیشند که راست و حقیقت است اقدام می کنند. اگر درایت داشتند که وضع مملکت این نبود. آنها به عواقب رفتارشان نمی اندیشند و با آموزه هایی که حتی فرزندانشان هم قبول ندارند با سرنوشت یک مملکت و زیست میلیون ها انسان بازی می کنند.
الگوی آن خانم و آقایی که نمی فهمد که این شکل از گربه و سگ و کبوتر پروری، نه به نفع حیوان و نه به نفع خود او به عنوان شهروند است، شبیه رفتار مسئولین است.
آن مسئول هم متوجه نیست که وقتی هوا آلوده می شود خانواده اش هم قربانی می شود . وقتی تورم بالا می رود فرزند او هم امیدی به آینده ندارد و از این کشور می رود.
وقتی می گویی این برخورد با بی حجابی هرگز منجر به تقویت حجاب نمی شود و بر عکس باعث دوری و حتی نفرت مردم می شود، باز کار خودش را می کند .
به این می گویند :
« سندرم شهر هرتی ».
می توانم، پس هر کاری دلم خواست انجام می دهم . در اتوبان خلاف جهت موتور سواری می کنم . جنگل آتش می زنم . زمین خواری می کنم و صد کار « دبش » !
به کسی هم مربوط نیست.
دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی
نظرات بینندگان
هر کسی در هر گوشه ای برای خود شاهی شده است و حکومت می کند.
جامعه ای که نقد صدایی ندارد و همه چیز برعکس شده
حجاب نه تنها بر تن کرده اند که بر مغزها کرده اند و نمی گذارند آزادی و آزادی بیان شکوفا شود
به دشت پرملال ما،پرنده پرنمی زند...