رفتارهایی گسترده و متنوع برای مفهوم ارزشهای اجتماعی وجود دارند که با این ارزشها میتوانیم در مورد یک اجتماع قضاوت کنیم.
اینجا یک استان جنوبی در کنار سواحل نیلگون خلیجفارس است ؛ استان هرمزگان با قدمتی دیرینه و فرهنگ و تمدنی که ریشه در تاریخ این سرزمین دارد. از فرهنگ و تمدن که حرف میزنیم نمیدانم باید به گذشته سفر کنیم یا آنچه در زندگی روزمره با آن سروکار داریم ملاک قرار دهیم!
این روزها آنچه در اتفاقات روزانه با آن دستوپنجه نرم میکنیم نه تنها بوی افتخار و تمدن نمیدهد بلکه مفهومی غیر از این به ذهن میرساند. مفهومی که نمیدانم از کجا ریشه گرفته است اما خستگی و دل زدگی از سبک زندگی و خالی بودن اخلاق و ادب را به رخ میکشد.
بهطور خلاصه این اتفاقات یک روزه را در استان هرمزگان شما هم ببینید:
در مسیر پرتردد بندر خمیر به بندرعباس که هم جزایر قشم و کیش قرار دارد و هم ترافیک سنگینی معمولاً به دلیل ورود مسافران مواجه هستیم هیچکدام از دوربرگردانهای مسیر روشنایی ندارد و تابلوهایی نیز اگر بوده نصف و نیم و با خطخوردگی است!
این سؤال را از خودت میپرسی آیا اداره راه متولی ندارد؟ و آیا برای کسی مهم نیست مسافران سردرگم شوند و یا حتی در پارهای موارد جانشان را از دست دهند؟
ادامه مسیر یک پاسگاه ایست و بازرسی قرار دارد که کامیون و تریلی و سواری و حتی اگر الاغ و قاطر هم موجود بود ناچارند از یک خط عبور کنند و بقیه مسیر با سنگ و لاستیک و آهن مسدود شده است.
پیشتر مسئولان نظامی این ایست و بازرسی کمبود نیرو را دلیل باز نشدن دیگر لاین ها عنوان کرده بودند.
با خودت فکر میکنی آیا نمیتوان با تأمین نیرو باعث تسهیل در رفتوآمد شهروندان شد؟
درست روبه روی این ایست و بازرسی جادهای خاکی است که ماشینهای قاچاق اقدام به عبور میکنند از خودت میپرسی با اینکه جلوی چشم مأموران قانون قاچاق میشود چرا کسی مانع نمیشود؟
در شهر بندرعباس بوستان و فضای زیبایی توسط شهرداری آماده شده است روبه روی دریا با چشماندازی دلنشین که میتواند آرامشبخش باشد اما ته سیگارهای ریخته شده و زبالهها آن قدر زیاد هستند که به جای نگاه کردن به دریا حواست به سمت این منظره نازیبا پرت میشود و از خودت میپرسی چرا باوجود نصب سطلهای زباله باز هم کسانی هستند که این فضای زیبا را آلوده میسازند؟
در همین حین علیرغم حصار کشی و راهبند برای وسایل نقلیه موتورسوارانی با سرعت زیاد وارد میشوند و شروع به تکچرخ زدن میکنند! کودکی که مشغول بازی بود هراسان به سمت مادرش میدود و این سؤال را میپرسی که چرا با وجود ممنوعیت وسایل نقلیه این دوستان از سنگ خیابان وارد شدهاند و چرا قانونی مانع این رفتار پرخطر نمیشود؟
همچنین میتوانی جوهای کوچک و بزرگ فاضلاب شهری را ببینی که مرتب به دریا سرریز میشوند و علیرغم بوی نامطبوع زندگی ژانویگان و گونههای دریایی را نیز به خطر میاندازد؟
با خودت میاندیشی مگر یک عضو شورای شهر با کت و شلوار جلوی لولههای فاضلاب نایستاد؟ پس چرا بیش از دو دهه همچنان مشکل سر جای خودش است؟
برای رفتن به مسجد زیبایی که وسط بازار بندرعباس (مسجد امام) از در اصلی وارد میشود و برای وضو گرفتن به سمت سرویس بهداشتی میروی.
مأموری نشسته و در حالی که انگشتهایش را با آب دهانش خیس میکند دستهای اسکناس را میشمارد. تو هم باید برای ورود به سرویس بهداشتی مبلغی هزینه بدهی!
از خودت میپرسی آیا نمیتوان چندین چشمه برای مسجد ساخت تا با رعایت نظافت و ادب شهروندان و بازاریان از آن استفاده کنند؟
هنگام ورود به مسجد و خواندن نماز همه کفشهایشان را در پلاستیکی میگذارند و زیر بغل وارد میشوند. نماز در کنار کفشهایت که جایشان امن است لابد مقبولیت بیشتری دارد.
از خودت میپرسی اینجا مسجد خانه خداست ؛ چه شده است که برای پنج دقیقه راز و نیاز نتوانی کفشهایت را بیرون بگذاری؟
بخشی از بازار بندرعباس در دستان دستفروشهاست دستفروشهایی که یک مسیر طولانی با اجناس متنوع صفکشیدهاند و چون کمی قیمت منصفانهتر است مردم زیادی اطرافشان جمع میشوند. از خودت میپرسی با اینکه جلوی چشم مأموران قانون قاچاق میشود چرا کسی مانع نمیشود؟
اما در همینجا نیز از یک فروشنده به فروشنده دیگر برای یک کالای یکسان قیمتهای متفاوتی را میبینی؟ تمام بازار بندرعباس از پارچه و کفش و کیف تا خوراکی گرفته همه کالای خارجی و عموماً از کشور دوست یعنی چین است!
کالایی که علیرغم قیمتشان عمری کوتاه دارند.
ممکن است اینجا نیز از خودتان بپرسید کسی مدافع حقوق خریدار و مردم عادی است؟ یا نظارتی بر بازار وجود دارد؟
خلاصه اینکه دیگر خسته میشود و از سؤال پرسیدن دست میکشید و اگر چه ساکت هستید اما اعتراضها قطرهقطره در جانتان جمع میشود و معلوم نیست به «اعتراض» « اغتشاش» یا چه چیز دیگری تبدیل شود؟
هر چند جای جای ایران همین است و هر کس ممکن است گلههای بیشتر و کمتری نیز در دل باشد اما این نارضایتیها مرا یاد حکایتی انداخت که شنیدنش خالی از لطف نیست:
مردی بود که رمههای بسیاری داشت. او برای مواظبت از رمهی خود چوپانی را به کار گرفته بود. چوپان هر روز شیر گوسفندها را میدوشید و به خانهی مرد توانگر میبرد. او آب فراوان قاطی شیر میکرد و از چوپان میخواست، شیر زیاد شده را ببرد به بازار و به مردم بفروشد.
شبان وقتی دید که اربابش آب زیاد قاطی شیر میکند و به مردم میفروشد، زبان به نصیحت گشود و به اربابش گفت: «ای ارباب، دست از این کار بردار و به مردم خیانت نکن! چونکه عاقبت خیانت به مردم تباهی و نابودی است.»
مرد رمهدار که چوپان را ساده میپنداشت، به حرفها و نصیحتهای او میخندید و آنها را نشنیده میگرفت و روزبهروز آب زیادی قاطی شیر میکرد و آن را به خورد مردم میداد.
در یک شب بهاری که چوپان خسته شده بود، گوسفندان را داخل رودخانهی خشک و بیآب خواباند و خودش هم برای دمی خفتن و استراحت کردن و مواظبت از رمه، بالای تپهای رفت و کمی خوابید.
نیمههای شب، باران تندی شروع به باریدن کرد و سیل راه انداخت. سیل به سمت رودخانهی خشک و بیآب رفت و همهی گوسفندان را یک جا با خود برد.
چوپان که دید حتی یک گوسفند هم نمانده است، با سطل خالی شیر پیش اربابش آمد.
ارباب با دیدن سطلهای خالی از شیر، پرسید: «چرا سطلها خالی هستند ؟»
چوپان گفت: «سیل همهی رمهی تو را هلاک کرد.»
رمهدار با ناراحتی پرسید: «سیل از کجا آمده بود؟»
چوپان گفت: «ای ارباب! قبلاً به تو گفته بودم اضافه کردن آب به شیر، خیانت به مردم است. همان آبهایی که قاطی شیرها میکردی و به خورد مردم میدادی، به سیل عظیمی بدل شد و همهی گوسفندان تو را یک جا با خود برد.»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
چون به طور دقیق و شفاف
می دانند که بیکاری و فقر بیداد
می کند. پس هم منبع درآمدی داشته باشند و هم باری از مسئولیت
عده ای برداشته شود.
آخرین آمارهای بیکاری مربوط به تابستان سال ۱۴۰۱ فرصت محاسبه شاخص فلاکت را که از مجموع نرخ تورم و بیکاری محاسبه می شود را فراهم کرده است، این شاخص در بالاترین میزان خود از سال ۷۶ قرار گرفته و به رقمی معادل ۵۲.۹ رسیده است.
شاخص فلاکت از دهه هفتاد میلادی در میان اقتصاددانان شناخته شده است و هدف از محاسبه آن ایجاد یک مقدار عددی برای میزان فلاکتی است که افراد یک جامعه در اثر ناتوانی در کسب درآمد و کاهش قدرت خرید خود احساس می کنند.
براساس ارزیابی های کارشناسی این شاخص در یک اقتصاد سالم رقمی معادل ۶ تا ۷ را باید شامل شود در حالی که طی چند دهه اخیر در ایران این رقم به خاطر تورم لجام گسیخته همیشه بالای ۲۰ بوده است و در رکورد تاریخی خود در تابستان سال جاری به رقم ۵۲.۹ رسیده است.
اگر هر کدام از اعضای خانواده برای وعده صبحانه تنها یک تخممرغ ۳۵۰۰ تومانی بخورد جمع آن ۱۴ هزار تومان خواهد شد و در صورتی که ۲ نان سنگک ۷ هزار و ۵۰۰ تومانی برای صبحانه خریده شود جمعا ۱۵ هزار تومان خواهد شد و با یک لیوان چای شیرین (در صورتی که ۵۰ گرم چای احمد ۲۰۰ هزار تومانی برای ۴ نفر آماده شود) ۸ هزار تومان میشود و با ۴ قاشق شکر (در صورتی که ۱۰۰ گرم شکر ۲۳ هزار تومانی برای ۴ نفر درنظر گرفته شود) ۲ هزار و ۳۰۰ تومان خواهد شد و اگر یک لقمه نان و پنیر هم بخواهند بخورند و (۲۰۰ گرم پنیر ۴۰ هزار تومانی برای ۴ نفر درنظر گرفته شود) ۸ هزار تومان خواهد شد که جمعا برای یک صبحانه معمولی باید ۴۷ هزار و ۳۰۰ تومان هزینه شود که این رقم در ماه تنها برای صبحانه یک میلیون و ۴۱۹ هزار تومان خواهد شد.
این روزها قیمت برنج سر به فلک کشیده است. در صورتی که یک خانواده ۴ نفره بخواهند برای ناهار زرشکپلو با مرغ بخورند باید برای یک کیلو برنج ایرانی که (میانگین قیمت آن در هر کیلوگرم به بیش از ۱۰۰ هزار تومان رسیده) ۱۳۰ هزار تومان و برای ۴ تکه ران مرغ ۱۶۲ هزار تومان و برای ۱۰۰ گرم (روغن ۹۰ هزار تومانی) ۹ هزار تومان و برای یک پیاله ماست حدود ۲۰۰ گرم (۴۰ هزار تومانی) ۸ هزار تومان هزینه کنند که جمعا برای این ناهار هم باید ۳۰۹ هزار تومان هزینه کنند و اگر این خانواده بخواهند برای وعده ناهارشان در ماه از برنج استفاده کنند تنها برای خرید برنج باید حدود ۴ میلیون تومان در ماه هزینه کنند.
همچنین این خانواده اگر برای شام بخواهند یک غذای بدون برنج مصرف کنند تا در مصرف برنج خود صرفهجویی کنند و به عنوان مثال کتلت را برای شامشان انتخاب کنند باید ۲۰۰ گرم گوشت چرخ شده ۱۹۰ هزار تومانی که حدود ۳۸ هزار تومان میشود و ۲ عدد تخممرغ ۳۵۰۰ تومانی که ۷ هزار تومان میشود و ۴ عدد سیبزمینی که این روزها تقریبا هر کیلو ۱۵ هزار تومان است (و اگر نیم کیلو برای این ۴ نفر استفاده شود) حدود ۷ هزار و ۵۰۰ تومان خواهد شد و با چند قاشق روغن مایع ۹۰ هزار تومانی که اگر برای پخت این غذا ۲۰۰ گرم درنظر بگیریم و یک عدد پیاز ۱۰۰ گرمی که حدودا با قیمت ۲۵ هزار تومان در هر کیلو ۲۵۰۰ تومان میشود در مجموع برای این شام ساده بدون گوجهفرنگی و خیارشور با ۴ عدد نان باگت که ۲۸ هزار تومان میشود ۸۳ هزار تومان هزینه کنند که اگر این خانواده بخواهند شبیه همین غذای معمولی را در ماه مصرف کنند حدودا ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان در ماه تنها باید برای یک وعده غذایشان هزینه کنند.