چندی قبل به دیدن اولین مدرسه ای رفتم که دوران معلمی ام را از آنجا شروع کرده بودم؛ دبیرستان شهید محمودی روستای سلطان میدانِ سرولایت از توابع نیشابور. صبح زود راه افتادیم. در طول مسیر، با وجود هوای بسیار عالی و بارانی، استرس عجیبی داشتم. البته همراه با خوشحالی وصف ناپذیر، از دیدار دوباره آن مکان مقدس و دوست داشتنی. خاطرات اولین روز حضورم را در مدرسه بارها در ذهنم مرور کردم و چندین بار برای همسر و فرزندانم تعریف کردم. دست خودم نبود. عمری را با مدرسه و شاگردانم سر کرده بودم و به ایشان خو گرفته بودم. به قول استاد عزیزم دکتر احمد مجد:
"دل در ره عشق تو چه لرزش ها داشت
جان در ره تو هر آنچه میداشت، گذاشت"
بعد از چکنه، زادگاه پروفسور صادقی جراح نامی قلب در جهان، که مرکز بخش سرولایت است، حدود 20 کیلومتر به سمت سبزوار رانندگی کردیم. سپس، وارد جاده ی فرعی روستا شدیم. جاده آسفالت شده بود. اولین بار این مسیر را با پای پیاده طی کرده بودم. از دور کوه بلند و کله قندی کنار روستا پیدا شد. سلطان میدان در پای کوه آرام و بی صدا آرمیده بود. دل تو دلم نبود. پیدا کردن دبیرستان شهید محمودی در روستایی نه چندان بزرگ، کار سختی نبود. ولی باز هم نیاز به دقت و حوصله داشت. چون زمان زیادی می گذشت و تغییرات نسبتا زیادی در روستا ایجاد شده بود. مثلا چند ساختمان مسکونی و یک هنرستان فنی در جوار مدرسه احداث شده بود. بالاخره به مدرسه رسیدیم؛ ساختمانی آجری و یک طبقه با چندین کلاس که پشت حصاری بلند، به نام دیوار مدرسه، مخفی شده بود. به راستی، دیوارهای بلند در اطراف یک مکان آموزشی و فرهنگی نشان از چیست؟ پرداختن به این مقوله، مجالی دیگر می طلبد.
از پشت نرده های درب آهنی مدرسه خاطرات شیرین مهرماه 1374 را مرور کردم. خاطره تلخی به یادم نیامد. آن سال با خود عهد کردم مثل مرحوم دکتر شریعتی و تمام معلمین عاشق و پاک باخته سرزمینم ایران، معلمی را با هیچ شغل دیگری معاوضه و یا معامله ننمایم. به ویژه با پول و قدرت. از دکتر شریعتی خوب به یاد دارم که گفته بود: "کسی که بتواند معلم خوبی باشد، گناه کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد". این جمله را در صفحه اول دفتر کلاسی کوچک معلمی ام نوشته بودم. و حالا برگشته بودم. با افتخار و غرور. ولی غمگین؟! هر چند از سلطان میدان تا مزینان و تا دمشق صدها و هزاران کیلومتر راه است. ولی وعده گاه من با خدا، با سرزمینم و با ایشان از این مکان مقدس شروع شده بود.
خوب به یاد دارم که در طول 26 سال رسالت مقدس معلمی، در هیچ کلاس و محفلی از معلمی و معلمان بد نگفته بودم. همواره مدافع معلمین عاشقی هستم که بی ریا و عاشقانه، علم و دانش را در اختیار فرزندان این مملکت قرار می دهند. به گمانم، معلمی در این شرایط، غایت ایثارگری است. اکنون، معلمان عاشقان بی ادعای جنگ فرهنگی هستند.
در معلمی تواضع و فروتنی نقش بسیار مهمی در برقراری رابطه عاطفی مناسب با شاگردان دارد. لذا، سر هیچ کلاسی، خودستائی نکردم و فخر نفروختم.
به هیچ دانش آموزی توهین نکردم و به جز دو مرتبه (؟؟) هیچ دانش آموزی را تنبیه فیزیکی و بدنی نکرده ام. البته در هنگام تدریس بسیار جدی بودم. ولی، در اوقات فراغت ، دانش آموزان آزاد بودند، درباره مسائل مختلف، حتی غیردرسی بحث کنند. به قول سعدی بزرگ:
" معلم که بود بی آزار، خرسک بازان کودکان در بازار".
ایجاد محیط شاد و پرنشاط در کلاس درس، برای ایجاد علاقه و شوق یادگیری و حفظ آرامش اهمیت بسیار دارد. البته، نه به هر قیمتی. بنابراین، حتی برای شوخی نیز به هیچ قوم ایرانی و غیرایرانی توهین نکردم و همواره تلاش کردم تا عشق به انسانها و ایمان به خدا را به دانش آموزانم یادآوری کنم.
با توجه به تعهد اخلاقی و علاقه ای که به تدریس درس زیست شناسی دارم، وقت هیچ کلاسی را به بطالت نگذراندم و برای لحظه لحظه آن برنامه داشتم. البته این مسئله در ابتدای سال تحصیلی برای برخی از دانش آموزان طاقت فرسا بود. ولی به مرور زمان با کلاس هماهنگ می شدند.
بی دلیل غیبت نکردم. و با وجود تنش ها و شیطنت هایی که گاهی توسط برخی از دانش آموزان در کلاس درس ایجاد می شد، از هیچ دانش آموزی کینه به دل نگرفتم.
کلاس درس رنگین کمانی از خانواده های مختلف است؛ از طبقات مختلف اجتماعی. با توجه به حساسیت دانش آموزان به جایگاه اجتماعی خانواده خود، از شغل و پیشه پدر هیچ دانش آموزی نپرسیدم، تا خدایی ناکرده شرمندگی آنها را نبینم.
تدریس خوب و کاملِ کتاب درسی حق همه دانش آموزان یک کلاس است. بنابراین، در مدارس حاشیه ای نیز به مثابه مدارس غنی تدریس می کردم و تکلیف می خواستم. این نوع برخورد باعث افزایش روحیه خودباوری و اعتماد به نفس در شاگردان می شود. البته، قطعا محتوای آموزشی که به ایشان ارائه میشد، متناسب با میزان آمادگی و علاقه ایشان بود. از دبیرستان انصار در منطقه آخر آسفالت اهواز تا دبیرستان شهید بهشتی اهواز و از دبیرستان طالقانی قلعه ساختمان مشهد تا دبیرستان شهید بهشتی بجنورد و امام خمینی شیروان.
در طول بیش از دو دهه تدریس زیست شناسی، هیچ وقت با کتب کاسبان کنکور وقت کلاسم را پر نکردم. و مدعی افزایش سطح کیفی آموزش با این فریب بزرگ نشدم. با توجه به محتوای آموزشی کتب درسی زمان کلاس برای آموزش مفهومی، انجام آزمایش، پاسخ به سوالات و پرسش و پاسخ دانش آموزان است. معلم باید بتواند بدون توسل به شیوه های بازارمحور جذابیت لازم را در کلاس خود ایجاد کند. این مقوله وسیله جذابی برای جذب سریع دانش آموزان به بازار کنکور است. پرداختن به این شگردها مجالی دیگر می طلبد.
دانشِ معلم، کلید مهم موفقیت اوست. بنابراین، بدون مطالعه سر هیچ کلاسی حاضر نشدم و تمام اندوخته هایم را با جان و دل در اختیار دانش آموزانم قرار دادم. یکی از وظایف معلم معرفی منابع علمی مناسب به دانش آموزان است. بدون شک، دانش آموزان با مطالعه منابع علمی مختلف تسلط بیشتری بر متون درسی نیز پیدا می کنند و شانس ایشان نیز برای موفقیت در آزمون ورودی دانشگاهها بالا می رود.
آموزش زیست شناسی، نیاز جدی به امکانات نرم افزاری و سخت افزاری دارد. از ماکت و مولاژ و میکروسکوپ تا طبیعت و گردش علمی. لذا، سعی بسیار نمودم که از تمام امکانات موجود در مدرسه و محیط زیست برای تدریس زیست شناسی نهایت استفاده را ببرم. بدون شک، بهترین شیوه آموزشی برای تدریس زیست شناسی، آزمایشگاه و طبیعت است.
امروزه بحران های عدیده ی زیست محیطی شمال تا جنوب کشور ما را در برگرفته اند؛ مانند خشکسالی، کمبود آب، فرونشست دشت ها، آلودگی هوا، از بین رفتن منابع جنگلی، ریزگردها، افزایش جمعیت(؟!) و ... این مشکلات از مهمترین موانع توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران به شمار می آیند. متاسفانه اکثر دانش آموزان به صورت بسیار محدود در مدرسه با این مسائل آشنا می شوند. لذا، با توجه به رشته تحصیلی و تخصصی ام، سعی بسیار کرده ام که دانش آموزانم را با طبیعت ایران، با گیاهان و جانوران ایران و بحران های زیست محیطی آن آشنا کنم.
خودباوری در نتیجه خودشناسی است. آموزش و پرورش نقش بسیار مهمی در ایجاد روحیه خودباوری ملی و احیای ارزشهای ملی و دینی دارد. غفلت از این مسئله جوانان ما را بی هویت، دین گریز و فراری از ایران می نماید. لذا در راستای این رسالت سترگ، سعی بسیار کرده ام که بزرگان علمی کشورم را به ایشان بشناسانم و به ایشان راه و رسم تحقیق و پژوهش را یاد بدهم و آنها را به علم و دانش علاقه مند نمایم. همچنین، در حد توان خود، سعی نموده ام که ایشان را با جایگاه زبان فارسی و مفاخر ادبی آشنا سازم.
توجه به تفاوت های فردی بین دانش آموزان، از وظائف مهم معلمان است. لذا، سعی کرده ام استعدادهای مختلف را در دانش آموزانم بشناسم و تشویق نمایم. مثلا تشویق استعداد در زمینه پژوهشگری، ارائه مقالات علمی، نویسندگی، سخنرانی و مجری گری، مدیریت پروژه، ... برای هر یک از موارد خاطرات بسیار شیرینی از دانش آموزانم به یادگار دارم.
چند صباحی است که ویروس کرونا همه ما را زمین گیر و مقهور قدرت خود نموده است.لذا، از ابتدای این معضل بین المللی اقدام به تهیه امکانات سخت افزاری و یادگیری نرم افزارهای جدید برای تهیه محتوای آموزشی مناسب دانش آموزان نموده ام. کانال آموزشی من در آپارات مشتمل بر 150 ویدئوی آموزشی و حدود 4500 ساعت تدریس کتب درسی و محتوای مناسب برای سایر مباحث مرتبط می باشد. همچنین، شناسائی فضاهای مجازی ایرانی برای آموزش و ارزشیابی و معرفی آن به دانش آموزان از وظایف مهم یک معلم در شرایط کرونایی است. امیدوارم با رعایت بهداشت فردی و عمومی بتوانیم بر این معضل فائق شویم و حضور مجدد را در فضاهای آموزشی تجربه نمائیم. امروزه بحران های عدیده ی زیست محیطی شمال تا جنوب کشور ما را در برگرفته اند؛ مانند خشکسالی، کمبود آب، فرونشست دشت ها، آلودگی هوا، از بین رفتن منابع جنگلی، ریزگردها، افزایش جمعیت(؟!) و ... این مشکلات از مهمترین موانع توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران به شمار می آیند. متاسفانه اکثر دانش آموزان به صورت بسیار محدود در مدرسه با این مسائل آشنا می شوند.
به گمانم، معلمی در مدرسه و دانشگاه با هیچ شغل دیگری قابل قیاس نیست. امروزه، بحث های مفصلی درباره مسائل مادی این قشر در جامعه صورت می گیرد، که زیبنده ی پیام آوران علم و امید و فرهنگ و معنویت نمی باشد. به نظر من، ارتقای همه جانبه جایگاه آموزش و پرورش باید مطالبه عموم جامعه باشد. جامعه ای که آموزش و پرورش آن از جایگاه رفیعی برخوردار باشد، سقف بلندی خواهد داشت و امکان رشد مادی و معنوی افراد جامعه را فراهم می کند. چنین جامعه ای به طور یقین در مسیر پیشرفت و توسعه قرار می گیرد.
معلم چو کانونی از آتش است
همه کار او سوزش و سازش است
نه از کس امید، نه از کس هراس
نخواهد به جز دیده حق شناس
یاد دانش آموزان باصفای روستا افتادم؛ عباس سلطانی، جواد سلطانی و .... اکثرشان سلطانی بودند. هم نام روستایشان. در یک کلاس دو تا عباس سلطانی داشتم. بنابراین ایشان را به اسم پدرشان صدا می زدم. با وجود آن که فاصله سنی زیادی با دانش آموزان چهارم تجربی نداشتم، ولی بسیار محترمانه با من و همکارانم برخورد می شد. آن زمان با وجود این که 22 سال بیشتر نداشتم، احساس یک مرد 40 ساله را داشتم. حتی پیرمردهای روستا هم با ما بسیار با محبت و احترام برخورد می کردند. روابط مثل الان نبود. انسانی تر بود. معلم، معلم بود. بدون هیچ کم و کاستی.
بعد از چند دقیقه نرده های درب آهنی مدرسه را رها کردم. عقب تر آمدم. یادم آمد که آن زمان مدرسه دیوار نداشت. اگر هم داشت به این بلندی نبود. ولی الان حصاری بلند و نرده های فلزی مدرسه را از محیط اطراف جدا می کردند. چرا مدرسه باید دیواری به این بلندی داشته باشد؟ چرا مدرسه باید در حصارهای بلند محصور باشد؟ یاد خاطرهای از دوست عزیزم دکتر حسن مسعودی، استاد دانشگاه شهید چمران اهواز، افتادم. ایشان برای فرصت مطالعاتی مدتی را در دانشگاه یوکوهامای ژاپن به سر برده بود. نقل می کردند که دانشگاه آنجا مثل یک باغ بزرگ بود. حصار نداشت. مردم عادی نیز به راحتی در محیط دانشگاه تردد می کردند و با دانشجویان و اساتید گفت و گو میکردند. فقط در ورودی دانشکده ها و آزمایشگاه ها کنترل انجام می گرفت. راستی می توانید تصور کنید مثلا دانشگاه تهران یا فردوسی مشهد و مدارس ما دیوارهای بلند نداشته باشد. واکنش جامعه به این شرایط چه خواهد بود؟
امروزه اکثر مدارس ما محیط جذابی برای دانش آموزان نیستند. البته منظور من قدیمی یا نو بودن مدارس نیست. در سالهای اخیر بسیاری از مدارس نوسازی و تعمیر شده اند. ولی محیط فیزیکی اکثر مدارس شادابی لازم را ندارد. فضای سبز ندارند. تمیز نیستند. بهداشت خوب نیست. کاش می شد هفته ای برای غبارروئی مدارس داشته باشیم. مثل هفته غبارروئی مساجد. چند سال قبل، در مدرسه شهید مصطفی خمینی اهواز سعی کردم به کمک همکارانم تشکلی مردم نهاد برای غبارروئی مدارس راه اندازی کنم. ولی متاسفانه به سرانجام نرسید. امیدوارم با همت مدیران و معلمان مدارس این تشکل مردم نهاد شکل بگیرد و مدارس ما ضمن داشتن فضای فیزیکی مناسب، سرشار از شور علم و زندگی باشند.
بعد از چند دقیقه حضور در جوار دبیرستان شهید محمودی سلطان میدان، یاد هتل اصغر افتادم. هتل اصغر خانه کاهگلی دو طبقه ای بود که به همراه همکارانم در طبقه دوم آن سکونت داشتیم. صاحب خانه مردی بسیار مهربان و زحمتکش به نام اصغر سلطانی بود. همکاران به مزاح آن مکان را هتل اصغر مینامیدند. می گفتند سالهاست که در اختیار معلمان است. خیلی دوست داشتم آقای سلطانی و هتل اصغر را مجددا ببینم. ولی به دلیل ضیق وقت فرصت دیدار آن خانواده مهربان و دوست داشتنی را از دست دادم. امیدوارم یک بار دیگر فرصت بازدید از مدرسه و دیدار با خانواده محترم سلطانی را پیدا کنم....
Email: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اشتراک گذاری
یا
در میان نهادن
در میان واژههای معمول فارسی وجود دارد.
جالب این بود که اولین مدرسه ای که من را فرستادن، مدرسه ای هست که سالها پیش اونجا درس خونده بودم. بغضم گرفت.
من عاشق این مملکت و آب و خاکم. باخدای خودم و این آب و خاک عهد کردم واقعا با تمام وجودم مایه بذارم.
میخوام عاشقانه درس بدم به این نسل چاره ساز.
فدای معلم و معلمان عزیز