در آستانه استقرار کابينه جديد در دولت دوازدهم خوب است اولويتها بيش از پيش مورد توجه قرار گيرد.
بيشترين حجم از سخنان نامزدها در فعاليتهاي انتخاباتي، به حق (و صرفنظر از نيتهاي واقعي) بر اشتغال و محروميتزدايي اقتصادي بود.
توجه به اشتغال پايدار و توسعه تداومآميز بيترديد نيازمند نگاه کارشناسانه و دراز مدت به زيرساختهاست.
مهمترين زيرساخت در نگاه توسعهمحور امروز دنيا، توسعه و ترييت منابع انساني است.
اين توسعه و تربيت جز از دو مجراي آن، يعني آموزش و پرورش و آموزش عالي ميسر نخواهد شد.بيل کلينتون رئيسجمهور اسبق آمريکا در اولين نطق خود بعد از دومين انتخاب، بيش از نود درصد از حجم سخنان خود را به آموزش و پرورش و تحول زيرساختي آن اختصاص داد و پيامد آن، سازوکارهاي مناسب را در طول آخرين دوره رياست جمهورياش سامان بخشيد.
نتيجه آن شد که زمان پاياني دوره کلينتون به دوران طلايي و احياي مجدد آموزش و پرورش در آمريکا نامور شد؛ همانگونه که در پايان دوره اوباما، اين ناموري، به نام بهداشت و تأمين اجتماعي رقم خورد.
گرچه دولت نامهرورز و پرخاشگر کنوني آمريکا روزانه در حال پنبه کردن همه رشتههاي پيشينيان خود است! اگر ما کشورمان را يک کلّ يکپارچه با وحدتي اعجابآميز و تحسينبرانگيز، از همه اقوام و نژادها و مذاهب ميبينيم، نيز نظام خود را رشتهاي به هم پيوسته در تعقيب اهدافي کلان و ملّي ميدانيم، خوب است هر چهارسالي ـ فارغ از آنکه کدام جناح اکثريت دولت را دارد ـ اولويتها را سر در پي يکديگر اجرا کنيم.
به نظر اين معلم کوچک، اولويتي به نام آموزش و پرورش ـ که هيچ گاه در طول اين چهار دهه ديده نشده است ـ بيش از اين سزاوار بيمهري نيست.
اگر برخي وزارتخانهها به لحاظ ذاتي، تنيده در سياستاند و لاجرم گزينش رأس آن، آميخته و عجين به سياست است، آموزش و پرورش را بايد از اين قاعده مستثني کرد و تخصص و تجربه و کارآمدي علمي و مديريتي را در سردر اين وزارتخانه به پاي سياستمرد و سياستورز به معني مصطلح قرباني نکرد.
تجربههاي پشت سر ما در طول چهار دهه، نشانهاي خوشايند از مردان کارآمد و اين کاره را ـ جز در يکي دو مورد ـ نشان نميدهند.
مورد داشتيم(!) که وزير آموزش و پرورش، يک ساعت هم تجربه مدرسهداري و تدريس نداشته و خود به طنز در رزومهاش گفته که دوازده سال آموزشي ـ پرورشي بوده؛ آن هم زمان تحصيلش!
آن خيل نسبتاً پرتعداد نيز که از دل آموزش و پرورش در رأس اين خانه پر اهل و عيال نشستند، با ديگر همکاران خود در ديگر وزارتخانهها چندان فرقي در تخصص و کار آمدي نداشتند.
عزيزان انتخابگر و سبزنشينان تأييدکننده وزراي کابينه دوازدهم!
هان! که اين بار بيش از گذشتهها، ملاحظات تخصصي و صلاحيتهاي مديريتي را بر تعارفات سياسي رجحان دهيد؛ عليالخصوص در زيرساختيترين وزارتخانه، که متکفل تربيت نيروي انساني است.
آموزش و پرورش و آموزش عالي، محل تربيت و توليد نيروي متخصص در همه حوزههاي مورد نياز آينده، از جمله حوزه سياست است، اما خود، محل سياستبازي و تيول حزب و جناح نيست.
چه ميشود، همانگونه که در انتخاب وزراي کليدي، اين قدر تراشه به دندانهها ميزنند، يک کليد پرتوان را نيز براي قفل بسته آموزش و پروش بيابند؟
کلاسهاي کپري، مدارس پشتکوهي صخرهنوردانه، سقفهاي ريزان بر روي ستونهاي لرزان، گرمايش نيمسوز هيزمي و فسيلي بعد از چهار دهه، نه زيبنده اين کشور است و نه با ترجيعبند خستهکننده «مگر يک شبه ميشود؟» قابل گذشت است.اينها تازه، بخشي از سختافزاري ماجراست. داستان نرمافزارها، به مراتب سختتر است.
سند تحول آموزش و پرورش، چند سالي است که به همت و قيادت همسر يکي از نامزدهاي کنار رفته رقيب، تأليف و تدوين شده، اما در عمل، بلاموضوع بر زمين مانده. اين، يکي از نرمافزارهاي وانهاده شده است.
ميدانم که بنا به ذات نسبتاً پيچيده و تودرتوي سياست، وزير آموزش و پروش هرکه باشد، رها از ملاحظات پيچ در پيچ سياسي نخواهد بود، ليک آخر کم از آن، که دست و پايي بزنيم؟اين بار امتحان کنيم:
کارنامه وزير پيشنهادي را در بعد دانش تعليم و تربيتي و نشان مديريتي، بر نمرههاي سياسي او ترجيح بدهيم.
يک بار امتحان، در ميان خيل آزمون و خطاهاي اين چهار دهه، آسمان را به زمين نميآورد.
روزنامه اطلاعات
نظرات بینندگان
قسم به تمام مقدسات هرگز
قسم به تمام کائنات هرگز
هرگز
هرگز
هرگز
جامعه ما حتما جامعه ای علم دوست نیست! شاید بگویید، پس اینهمه تلاش بعضی برای ورود به دانشگاه و تحصیلات عالیه ازبهر چیست؟ جواب: کار و پول! همین، ببینید علاقه و انگیزه و تقاضا برای رشته های علوم پایه و ادبیات و فلسفه و از این دست علوم در بین خانواده ها و جوانان چقدر است؟تقریبا هیچ! فقط پزشکی و دو سه رشته فنی و یکی دو رشته در گروه انسانی ! و همه برای پول و شغل تا خیال پدران و مادران از آینده فرزندانشان راحت باشد، ما خودمان را گول می زنیم! علم در بطن جوامع پیشرفته قدر و قیمت دارد و دغدغه بسیاری مردم، حتا مردم عادی است، ولی در ایران، نّه ، پس آموزش و پرورش و به تبع آن علم چون در جامعه ما ارزش و مکانی ندارد، م ( معلمان و آ و پ ) نیز هم! حرف بسیار و زمان کم!
بچه درس نمیخونه اولیا میگه تو معلمی به من چه... خخخ...همه چی آرومه من چقد خوشبختم