پدیده ی بیسوادی مسئله ای مغفول مانده در جامعه ماست که هر از گاهی زخم هایش سر باز می کند و بدون آنکه چاره ای اساسی برایش اندیشیده شود، با انجام چند مصاحبه و بیان چند جمله احساسی به فراموشی سپرده می شود.
واقعیت این است بیسوادی در جهان امروز یکی از شاخص های اصلی توسعه نیافتگی کشورها محسوب می شود و وجود آن عوارض فرهنگی، اقتصادی و سیاسی زیادی برای کشور دارد به عنوان مثال آمارها حاکی از این مطلب است که میزان جرم، اعتیاد، بزهکاری و بحران هویت ... در میان بیسوادان به مراتب بیشتر از افراد با سواد و تحصیل کرده می باشد. لذا ضرورت دارد ریشه کن شود. برای حصول این هدف، می بایست این موضوع مورد نقد و بررسی دقیق قرار گیرد و به شرح و بسط بیشتری نیاز دارد. این نوشته با عنایت به همین مسئله فراهم شده است. اما طبعاً در حکم مقدمه و گامی برای گشودن مسیر بررسی های تکمیلی در حوزه ی آسیب شناسی بیسوادی تلقی می شود. بی گمان توفیق در این راه در گام نخست نیازمند شناسایی علت ها و ریشه ها می باشد.
با اینکه در هشتاد سال اخیر، در کنار آموزش و پرورش رسمی، چندین سازمان با عناوین مختلف متولی سوادآموزی و از بین بردن بیسوادی در کشورمان بوده اند، اما در محقق ساختن هدف مورد نظر موفق نبوده ایم.
علی باقرزاده رئیس سازمان نهضت سوادآموزی کشور در یک سخنرانی بیان داشت در حال حاضر 14 و 6 دهم درصد از جمعیت 75 میلیونی ایران بیسواد هستند یعنی بیش از 9 میلیون و هفتصد هزار بیسواد در گروه سنی بالای 6 سال شناسایی شده اند. حدود 10 میلیون نفر تحصیلات ابتدایی و 10 میلیون نفر تا سطح سیکل تحصیل کرده اند که با توجه به معیارها و استانداردهای امروز کم سواد محسوب می شوند.
سازمان یونسکو در سال 1958 میلادی یک فرد بیسواد را اینگونه تعریف کرد :
«یک شخص بیسواد است اگر نتواند موضوع ساده ای را که به زندگی روزمره اش مربوط است بفهمد اما نتواند همان را بنویسد و بخواند ؛ 20 سال دیگر تعریفی ارائه کرد که همچنان پابرجاست این تعریف که آن را علمی هم نامیده اند چنین است : یک شخص از لحاظ علمی بیسواد است اگر نتواند به تمام فعالیت هایی بپردازد که محتاج سواد است همچنین نتواند خواندن و نوشتن و محاسبه کردن را برای شکوفایی شخصی و جمعی اش انجام دهد.
بهتر است بدانیم تاکنون چهار نهاد به طور رسمی در زمینه سوادآموزی فعالیت داشته اند، سازمان تعلیمات اکابر اولین سازمانی است که به طور رسمی برای با سواد کردن بزرگسالان در ایران در سال 1315 تأسیس شد . در این دوره با استفاده از فضای مدرسه های موجود کلاس های شبانه برای بزرگسالان تشکیل گردید که عموما مردان در آنها شرکت می نمودند زیرا با توجه به فرهنگ سنتی آن زمان دختران و زنان حتی در مدارس روزانه نیز تمایلی به آموزش و با سواد شدن نداشتند .
در مرحله دوم یعنی از سال 1341 سواد آموزی به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف توسعه و عمران کشور تلقی شد. تأسیس سپاه دانش در همین سال ظاهرا با همین هدف صورت گرفته است.
در مرحله ی سوم اثرات اقتصادی سوادآموزی مورد توجه قرار گرفت و تشکیلات سوادآموزی متحول شد و کمیته ی ملی پیکار با بیسوادی به وجود آمد که در ابتدا فعالیت آنها در اجرای برنامه های آموزشی خلاصه می شد ولی بعدها با توجه به تجربیات حاصله در نقش برنامه ریز و تدبیر امور سوادآموزی فعالیت داشت لیکن هیچ کدام از این تدابیر نتایج مورد انتظار را به دست نیاورد.
در مرحله چهارم در دی ماه 1358 نهضت سوادآموزی تأسیس شد. هدف ریشه کنی بیسوادی در کشور بود چنانکه در چند سال اول فعالیت نهضت سوادآموزی، امیدهای تازه ای به وجود آمد . این موفقیت اولیه از فضای آرمان گرایی انقلاب تأثیر پذیرفته بود اما سرشماری سال 1365 نشان داد که با وجود افزایش نرخ سواد، تعداد بی سوادان همچنان بالاست و مطالب اخیر آقای باقرزاده موید همین موضوع است.
کشور کوبا 10 سال بعد از پیروزی انقلابش توانست تقریبا بیسوادی را ریشه کن کند و امروز جزء کشورهایی محسوب می شود که دارای آمار بالای 99 درصد باسواد به شمار می رود ؛ ایران با داشتن جایگاه نه چندان خوب 120 در بین 178 کشور، رتبه چندان مناسبی در لیست ندارد. کشورمان از نظر نرخ باسوادی در خاورمیانه، پس از کشورهایی همچون قطر و بحرین و در میان همسایگان بعد از جمهوری آذربایجان و ترکیه قرار دارد. این جایگاه در خور نام ایران با تمدن کهن و قدمت چندین هزار ساله ی تاریخی نیست.
علل و عوامل متعددی در بیسوادی موثرند . پژوهشگران و صاحبنظران کمبود بودجه را یکی از مهمترین دلایل بیان نموده و معتقدند برای رسیدن به هدف مورد نظر باید بودجه آموزشی تا چند برابر افزایش پیدا کند. همچنین به نظر می رسد که نهضت سوادآموزی کارکرد اولیه خود را از دست داده است .
ساختار و کارکرد سازمان نهضت سواد آموزی به عنوان یکی از سازمان های اقماری وزارت آموزش و پرورش باید مورد مورد نقد جدی و بازبینی قرار گیرد.
عامل تعین کننده دیگر در این قضیه پدیده نامبارک فقر است ، طوری که خانواده های فقیر و کم درآمد در روستاها و حاشیه شهرها کمترین انگیزه را برای با سوادکردن بچه ها دارند زیرا تأمین زندگی مادی مهم ترین خواسته ی آنهاست بنابراین کودکان را از همان ابتدا جهت کمک به تأمین هزینه های خانواده به جای مدرسه به محیط کار می فرستند.
این در حالیست که در جامعه ی شهری بحث پیشی گرفتن میزان ورود دختران به دانشگاه نسبت به پسران آنقدر شدت گرفته که گاهی منجر به تدوین قانون سهمیه بندی جنسیتی شده است ؛ در مواقعی دیگر بسیاری از جامعه شناسان، روان شناسان و دانشگاهیان نسبت به آن واکنش نشان داده اند گرچه این عکس العمل قابل درک می باشد اما انتظار می رود این گروه ها نسبت به موضوع پیشین نیز حساسیت و موضع گیری داشته باشند.
پدیده دیگری که به امر بیسوادی دامن زده و آن را تشدید نیز می کند عقب ماندگی بعضی از مناطق می باشد . آمارها نشان می دهند بیشتر بیسوادان کشور در استان های مرزی مانند سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان غربی وجود دارد. به عقیده ی صاحب نظران چاره، توسعه ی همه جانبه این مناطق است، طوری که فاصله امکانات و برخورداری از زندگی در مرکز و پیرامون به حداقل برسد. وگرنه در به همان پاشنه خواهد چرخید.
می دانیم که مبحث توسعه در جهان کنونی اجتناب ناپذیر و هدف عمومی کشورها شده است. ایران نیز در دو دهه ی اخیر گفتمان توسعه دانایی محور را به عنوان سیاست رسمی خویش مدنظر قرار داده است که در آن مقوله دانش و آموزش مهارت ها اهمیت به سزایی دارد. با توجه به اینکه توسعه ی یک جامعه، ملاک های روشن و علمی دارد که هر کشور به تناسب ارزش ها و بافت داخلی خود می تواند آنها را به کار گرفته و اساس پیشرفت جامعه خویش قرار دهد. امابه طور یقین مسیر هر جامعه برای پویش به سمت توسعه از کانال ریشه کنی بیسوادی و بالا بردن نرخ سواد و سطح سواد گذرخواهد نمود.
نظرات بینندگان
شکم گرسنه سوادیادبگیره کهبان چه کنه بیکاری ؟