بحث تغییر در ایران، از موضوعات مهم دو قرن اخیراست. شاید به دلیل پیچیدگی تغییر در جامعه ایران است که هنوز فرمولی برای تغییرات کشف نکردهایم و نمیتوانیم با درصدبالا اتفاقات، رخدادها و رفتار مردم ایران را پیشبینی کنیم. یکی از مشکلات ما، چه در سطح دانشگاهی، چه در سطح کارشناسی و چه در سطح اداری یا مدیریتی، این است که نوع تغییر و مسیر تغییر در جامعه ایرانی، شناسایی و کشف نمیشود تا متناسب با آن تغییر، فرمولی برایش نوشته شود. در قسمتهایی هم که فرمولی کشف میشود، این فرمولها را ناهمراه با تغییر مینویسند،به همین دلیل است که ما تغییر میکنیم، اما تغییرمان موجب توسعه ما نمیشود.
درباره این موضوع، شاهد تاریخی هم وجود دارد. نزدیک به2٠٠سال است که میخواهیم تغییرات مان را به توسعه، سنجاق و پیوست کنیم. دور اول تغییرات درسال1213ه.ق در زمان ولیعهدی عباس میرزا (همزمان والی آذربایجان بود) در آذربایجان رقم زد، مثل نظم و ترتیب دیوانی، اصلاحات نظام مالیاتی،احداث ساختمان های دولتی نوین و گردشگاه ها،اعزام دانشجو به اروپا،یونیفرم کردن نیروهای نظامی.
ولیعهد باهوش فتحعلی شاه، متوجه شد در جنگها، دشمن از ابزارهایی مثل توپ استفاده میکند (که درصد تخریب آنها زیاد بود) ؛ او از مستشاران فرانسوی پرسید که اینها چه هستند؟ مستشارگفت: «توپ». ولیعهد پرسید که توپ، چگونه ساخته میشود؟ مستشاران پاسخ دادند که از مس و آهن ساخته میشود. فردای آن روز، ولیعهد دستور داد تا آهن و مس در دسترس را جمعآوری کنند اما مستشاران گفتند که اینگونه نمیشود، باید آنها را از معدن استخراج کنید؛ ذوبشان کنید و در قالب بریزید؛ و اینها زمان میبرد. ولیعهد پرسید پس شما چه زمانی این کارها را انجام دادید؟ گفتند، آن زمانی که شما چشمان یکدیگر را جفتجفت درمیآوردید (اشاره به کار آغامحمدخان)، ما در حال یادگیری این صنعت بودیم.
ولیعهد از مستشار فرانسوی سوال کرد چرا شما پیشرفت کردید و ما عقب ماندیم؟ هنوز به این سوال پاسخ علمی معتبر داده نشده است.
دوردوم تغییرات(1265قمری)توسط امیرکبیر شروع شد، او دنبال این مسأله بود که تغییرات کشور بر محور دانش باشد ، زیرا ما با روشهای سنتی عمل میکردیم و اینها موجب میشد که بهروز نشویم لذا، نمیتوانستیم به توسعه برسیم.
به همین دلیل، شاید بهترین فرمول تغییر را امیرکبیر کشف کرد که دانش را وارد کشور کند. او دارالفنون (اولین مدرسه مدرن) را تأسیس کرد و جلو فسادحکومتی ایستاد ولی طولی نکشید که همه این فرمولها به هم خوردند.
دورسوم تغییرات با شروع دوران مشروعیت ازحدودسال1290ازطریق محدودکردن قدرت شاه و آغاز تشکیل مجلس قانون گذاری شروع شد ولی به دلیل ناپختگی رهبران مشروطه خواه وآماده نبودن جامعه به نتیجه مطلوب نرسید.
تغییر چهارم را در زمان رضاخان(1305) با ژاپنیها شروع کردیم. تغییر این بود که ما باید به غرب برویم و در آنجا، دانش را از غرب بیاموزیم. لذا ما هم مثل ژاپنیها، دانشجویان مان را بهاروپا فرستادیم. دانشجویان ژاپنی با لباسژاپنی رفتند و با لباس و مغز اروپایی به کشورشان بازگشتند. دانشجویان ما با لباس اروپایی و با همان مغز ایرانی پیشین برگشتند.
رضاخان با تاسیس دانشگاه تهران درسال1313بنیان گذار تکنوکراسی درایران بود.
گام پنجم را در عصر پهلوی دوم، همزمان با کرهجنوبی(حدود1340) و بخشهایی از کشورهای آمریکای لاتین برداشتیم و برای تغییر، دست به مونتاژ صنعتی زدیم. اما کرهجنوبی از پراید به صدها نوع خودرو پیشرفته رسید و پیکان ما بهجایی رسید که باید تعطیل میشد. بعد از آنها، در عصر حاضر، تصمیم گرفتیم که به درون برگردیم و توجه را به عوامل درونزا معطوف کنیم، اما ناگهان سر از مونتاژ درآوردیم، آنهم مونتاژ درجه ٢ و ٣ !
تغییرششم همزمان با انقلاب57و تغییرهفتم در سال1376همزمان باروی کارآمدن دولت اصلاحات آغازشد و همچنان ادامه دارد.
کشورهای کره جنوبی،مالزی،ترکیه،چین و...دیرتر از ایران پروسه تغییر و توسعه را آغازکردند ولی امروزه از نظرشاخص توسعه جلوتر از ایران هستند.
دلیل همه این فراز و نشیبها، این است که در کشف فرمول تغییر، سردرگم هستیم. هم کشف این فرمولها سخت است و هم فرمولهایی که برای هدایت این تغییر بهسوی توسعه مینویسیم، ضعیف و ناکارآمد است. بخشی از جامعه معتقدند که برای تغییر، باید به عوامل درونزا توجه کنیم و بخشی دیگر میگویند، باید به عوامل برونزا توجه کنیم. لذا اگر روابط بینالمللمان را پویا نکنیم، دچار مشکل میشویم.
اما به نظر من، میتوان میان این دو، در گذر بود. هم عامل بیرونی و هم عامل درونی، مهم است.
ما هنوز در کشف و بیان مسأله تغییر، مشکل داریم. طوری که به نظر میرسد، قادر به بیان مسأله تغییر در ایران نیستیم. بسیاری از افراد که معتقدند جامعه ایرانی، جامعه مبهمی است و نمیتوان آن را شناخت، به این قسمت اشاره میکنند. اگر بخواهیم تغییرات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، محیط زیستی و... را بشناسیم و از آنها آگاهی کسب کنیم تا مدیریت شان کنیم، بهترین راه، «ارزیابی تاثیرات اجتماعی و فرهنگی آنهاست یا همان Cultural-Social Impact Assessment
یعنی هر اقدامی را که میخواهیم در قالب پروژه، طرح، سیاست و برنامه انجام دهیم، باید تغییراتی که قرار است این طرح بهویژه از لحاظ اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند را بررسی کنیم. پیامدهای مثبت و منفی آن را با تکنیکهای علمی ارزیابی کنیم و برای جلوگیری یا تعدیل پیامدهای منفی آن، « راهکار» ارایه دهیم. این، کارآمدترین روش برای نظام تغییرات است.
در غیر اینصورت، اگر این موارد را در نظر نگیریم، داستانهایی شبیه سیاست هدف مند کردن یارانهها خواهیم داشت که بدون «پشتوانه علمی » صورت گرفت و امروز، تاوان سنگین آن را میپردازیم. طرحی که حداقل ١٠٠٠نفر نیرو به اضافه ١١٠ تکنیسین لازم داشت تا طی ٢ سال، شرایط جامعه را برای این طرح آماده کنند، بدون در نظر گرفتن همه ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی انجام شد و حالا نمیتوانیم از منجلاب آن بیرون بیاییم.
فرمول پیشنهادی برای تغییر و توسعه درایران :
1- فراگیرکردن اصول علمی توسعه در تمام ارکان جامعه توسط متخصصان و کارشناسان.
2-رعایت و اجرای4اصل اساسی توسعه پایدار: 1-داشتن اراده و انگیزه ملی 2 -دانش مدیریتی و شایستگی های سران حاکمیت نظام3-مشارکت همه نخبگان فکری و اجرایی4-شفافیت سیاسی و اقتصادی.
3-مشخص کردن مزیت نسبی کشور در صنعت.
به نظر می رسد به ترتیب مدیریت آب،صنعت گردشگری، انرژی خورشیدی و پتروشیمی مزیت نسبی ایران برای سرمایه گذاری باشد.
نظرات بینندگان