نی که رومی زد و چنگی که نظامی بنواخت
جام افسانۀ شرق است که جم زنده از اوست
( شهریار )
نخست اشاره ای گذرا به نام دیرین ایران
نام دیرین ایران نه از زمان صفویه و نه از زمان رضا شاه پهلوی پدید آمده؛ همان گونه که ما تمام مردم شبه جزیرۀ گریک را یونانی خواندیم و آنها بارگاه داریوش را پرسپولیس و سرزمین متحد ماد و پارس را پارس خواندند و نیز از زمان خلیفۀ دوم عمربن خطاب که نشر و گسترش عربیّت تمام دغدغۀ اعراب شد و این امر نشر اسلام را در حاشیه قرار داد و در اصل اسلام پناهگاهی برای عربیزه کردن منطقه شد ( همچنان که انترناسیونالیسم و سوسیالیسم پناهگاهی برای نشر ناسیونالیسم روسی در آسیای میانه و قفقاز و شرق اروپا شد ) ایرانیان هم توسط اعراب، فارس و مجوس ( فاقد کتاب آسمانی و در نتیجه نجس ) خوانده شدند. این زبان و ادب خراسانی ( دّر دری ) بود که بعد از قرن دوم هجری تجلی گر بخش عظیمی از هویت ایرانی شد و در به هم تنیده شدن نام های فارس و ایران نقش به سزایی ایفا کرد.
به نظرم انکار نام ایران صرفاً نوعی عنادِ دلالان استعمار و مقدمه ای برای نقشۀ جدید خاورمیانه است. به قول شادروان منوچهر مرتضوی « . . . ظاهراً چنین انکارهایی با توجه به بیان پرشور فردوسی در جای جای شاهنامه در بارۀ ایران از قبیل، دریغ است ایران که ویران شود یا چو ایران نباشد تن من مباد صرفاً نوعی اجتهاد عناد آمیز در مقابل نصّ خواهد بود. »
زبان و ادب فارسی تجلی گر همدلی ایرانیان است
هويت ملي بر پايه هاي هويت انساني و فرهنگي و اجتماعي و تاريخي شكل مي گيرد. اقوام مختلف ایرانی اعم از آذری، کرد، لک، لر، بختیاری، خوزی، فارس، بلوچ، مازنی، گیلک، تات که لهجه های مختلف آنها از آبشخور واحدی سیراب شده اند، لذا تأثیر دامنه دار و روز افزون زبان فارسی در این لهجه ها از تعدد و امتیاز آنها می کاهد و لهجه های مردم ایران را به هم نزدیک می کند و غیر ایرانی اعم از عرب و ترک که در این سرزمین بالیدند و آن را موطن خویش خواندند ،ملت واحدی را تشکیل می دهند که شاخصۀ بارز هویت ملی آنها « درّ دری و تاریخ مشترک 2600 سالۀ ایران » است. چرا که زبان و ادب فارسی مهم ترین نقش را در استقلال این ملت و حفظ فرهنگ خودی در مقابل استیلای فرهنگ بیگانه ایفا کرده است. اشتباه فاحشی است که نژاد را با ملت یکی بدانیم و آن را پشتوانۀ تقسیم بندی های جدید قرار دهیم.
باور دارم به حاشیه راندن ادبیات فارسی زمان را برای ایران متوقف می كند. دو دسته در اثر بي خردی و دستۀ سوم در اثر حسادت، جامعه را به آن سوی سوق می دهند.
1. ساده انگاران، كه برای رسیدن به تکنولوژی غرب به جاي اينكه كمر همت بسته و برنامه های دقیق و عالمانه كه نيازمند مطالعه و تحقیق است، پی ریزی کنند به علت آفت راحت طلبي كه بر ذهن و جان آنها افتاده بي شرمانه فرهنگ خود را به قربانگاه مي برند.
2. متحجران، كه با ناديده گرفتن مقتضيات زمان به علت عدم درك از كثرت در فرهنگ ها و انديشه ها و ناپويا انگاشتن رفتارهاي گونه گون انسان در مواجهه با زندگي، بر ذهن آنها اين وهم واهي را مي نشاند كه تاريخ تكرار مي شود و نتيجه مي گيرند حتي با پيشرفت تكنولوژي نيز قوانين گذشتگان به طور كامل و بي قيد و شرط چراغ راه امروز نيز مي توانند باشند. لذا مستقيم يا غير مستقيم مردم را از پرسش هاي بنيادين خيام، سعدی، مولوي، حافظ، بايزيد بسطامي و . . . دور نگه مي دارند و وقتي هم كه اين سوال ها مطرح مي شوند بدون آنكه سوال را پاسخ داده و نقدي عالمانه كنند اين بزرگان را در زمينة آن سوال ناآگاه مي خوانند. بايد بدانيم هر آن كس يا چيزي كه نقد پذير نباشد يا نقد نشود در جايگاه بت نشسته است.
3. پان تركيسم، كه خوب مي داند تنها راه براي القاي تحريف فرهنگ و تاريخ بالاي ارس به آذربايجان، حذف زبان فارسي و در نتيجه حذف انديشه و فرهنگ ايراني از روح و جان مردم شريف آذربايجان است. البته پان تركيسم از كژي و كاستي در برنامه ريزي هاي ما و بسط راحت طلبي و مادي گرايي در جامعه و عدم مطالعه مردم سواستفاده مي كند.
منظور نگارنده از آذربایجان، جنوبِ خط مرزی ارس است. شمال ارس کمتر از صد سال پیش برای به وجود آوردن شمال و جنوب دیگر ( مانند دو کره ) آذربایجان نامیده شد. نظر شادروان صمد بهرنگی دربارۀ پان ترکیسم، الهام بخشم در بیان شمال و جنوب دیگر شد. بهرنگی در مقالۀ « یادی از حیدر بابای شهریار » دربارۀ مجلۀ تورک کولتورو ( فرهنگ ترک ) که از طرف مؤسسۀ تحقیقاتی ترک منتشر می شد، نوشته است :
« در دو کلمه عرض شود که چرخ های این مؤسسه گویا با دلار آمریکایی می گردد و مأموریتش پخش و رواج افکار بی پایۀ پان ترکیسم است ، با تکیه بر خرافه پرستی و قضاوت های کورکورانۀ تاریخی و پیش داوری. یک نظر نسبتاً عمیق به مجلۀ فرهنگ ترک این مسأله را ثابت می کند. » سپس اضافه می کند : « لازم به یادآوری است که آمریکا در جنگ کره در نتیجۀ همین گونه تبلیغات بود که سربازان ترکیه را به جنگ کشاند و آن هم چگونه؟ »
سنگ بنای هویت ایرانی ، زبان و ادب فارسی است نه فلکلور اقوام
هنگامی که بنای زبان فارسی و فرهنگ اساطیری و حماسی و ادبیات مردم نجد ایران تاراج کینه و عقدۀ حقارت دشمنان و بی تدبیری و بی عرضگی و گاهی دشمنی ظل الله های هوسران، آن سایه های شوم لات و هبل و عزا قرار گرفته بود، فردوسی با درایت و نبوغ سرشار کاخی بنیادین و بلند از نظم پی افکند و در تثبیت و ماندگاری زبان فارسی مهم ترین نقش را ایفا کرد و دیگر خداوندگاران این فرهنگ، زبان فارسی را در مسیر پویندگی و نامیرایی قرار دادند. فردوسی بارها بر پویندگی و نامیرایی این زبان و ادبیات تأکید کرده است؛
از این پس نمیرم که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام . . .
بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی . . .
چو این نامور نامه آمد به بن / ز من روی کشور شود پر سخن . . .
و سعدی و حافظ و مولوی هم بر استقلال و عظمت این زبان مهر تأیید زدند.
چو آب می رود اين پارسی بقوت طبع / نه مرکبی ست کز وی سبق برد تازی (سعدی)
خوبان پارسی گوی بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت پیران پارسا را (حافظ)
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم / که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی (مولوی)
با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت قومی و ملی است، و حتماً باید در حفظ آن بکوشیم ولی اگر ملتی صرفاً به آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کند، از ریشه هایش بریده می شود. که این در آران کاملاً نمایان است.
آموزش به زبانِ محلی یا آموزشِ زبان های محلی؟
امروز اگر بچه ی آذربایجانی نتواند فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، نظامي، خاقاني، صائب، عطار، خيام، ناصرخسرو، سنايي، و . . . بخواند و انتقال افکار سینه به سینۀ آثار آنها که در فرهنگ ایران نهادینه شده، قطع شود آن گاه حداکثر یک نسل بعد هدف پان ترکیسم که جدایی است، تحقق می یابد.
با اينكه زبان فارسي دري زبان ادبي و نوشتاري سرتاسر ايران بوده و هست ولي ما نيازمند حفظ زبان هاي محلي نيز هستيم. با اين كار هم گزك به دست دشمنان خورشيد كه از حقوق بشر دم مي زنند نمي دهيم و هم برنامه ريزي هاي خود را در تحكيم و تثبيت زبان فارسي به عنوان زبان علم و هنر و فرهنگ ايران و فراتر از زبان رسمي كشور سمت و سوي مي بخشيم.
زبان فارسي محيط بر هويت ملي و فرهنگي، درفش اتحادِ نزدیک به 2600 سالۀ اقوام نجد ایران است. نظامی به همین دلیل هم رأی با شروانشاه در مقدمۀ لیلی و مجنون می گوید :
ترکی صفت وفای ما نیست / ترکانه سخن سزای ما نیست
آموزش زبان های محلی هم نیاز جامعه است و هم حق. ولی آموزش دروس به زبان های محلی مقدمه ای برای تجزیۀ ایران است. باید بدانیم زبان و ادب فارسی براي ما بیش از آنکه زبان رسمی باشد، زبان علم و هنر و فرهنگ ایران است و آنچه دشمن را سرخورده می کند علم و هنر و فرهنگ است نه سياست بزك شدة ژورناليستيِ خواصِ بدتر از عوام.
در كشورهایي مانند سوئيس و يا اقيانوسيه و بعضی كشورهاي قاره آمريكا زبان داراي اين نقش نيست. احاطه زبان بر هويت فرهنگي آنها كامل نيست و وحدت آنها ارتباطي بر زبان ندارد. این موضوع در بعضی از مناطق چین و روسیه هم صادق است.
بیان این دیدگاه ها صرفاً مختص زبان محلی در آذربایجان نیست. اگر امروز تمام استادان ادبیات اهل شیراز جمع شوند و به فرض شنوندۀ صحبت سعدی با مادرش باشند، محال است که بتوانند صحبت آنها را کامل بفهمند. زبان محلی سعدی دست خوش تحولات زیادی شده ولی زبان ادبی بوستان و گلستان اقتدار خود را در نجد ایران بعد از هفت قرن حفظ کرده است. چرا سعدي و حافظ آثار خود را به زبان محلی ننوشتند؟ ايرانيان ملتي كهن با فرهنگي ديرين در مقابل قومي خواستند بمانند كه با مقدس دانستن زبانش قصد عرب كردن دنيا را داشت. اما همانند ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست تقدیر، همۀ بزرگان و خردمندان در ادوار مختلف بعد از اسلام را به کار گرفت تا زبان نجد ایران، فارسی دری شود. یعنی درّ دری میراث دار تمدن های اصیل و باشکوه قبل و بعد از اسلام باشد. که اميدوارم به غفلت از آن بهره مند نشویم.
بفرمود تا پارسی دری نبشتند / و کوتاه شد داوری (فردوسی)
هزار بلبل دستانسرای عاشق را / بباید از تو سخن گفتن دری آموخت (سعدی)
زبان و ادب فارسی و استقلال فرهنگی و اجتماعی ایران
نهضت عظیم ادب فارسی سهم عمده ای در استقلال فرهنگی و اجتماعی نجد ایران داشته است. البته بعد از ورود اعراب به ایران، زبان عربی، زبان علمی دنیای اسلام شد و ناگفته نماند که نزدیک 90% نثر عربی را در علوم مختلف، ایرانیان خلق یا ترجمه کرده اند. برخی عربی بودن کتاب های دانشمندان علوم مختلف را در آن دوران نقص زبان فارسی می خوانند. اما آنها نه دلایل گسترش فرهنگی و سیاسی زبان عربی در حوزۀ تمدنی اسلام را می دانند و نه معنا و نقش زبان علمی را در یک حوزۀ تمدنی.
اگر ملتی صرفاً با فولکلورش بخواهد با دنیا ارتباط برقرار کند، اقتدارش را می بازد. چرا که در این هنگامۀ وانفسا در برابر نفوذ سرسختانۀ زبان انگلیسی به عنوان زبان محیط بر تکنولوژی و زبان روسی به عنوان زبان محیط بر فکر و زبان اقمار روسیه و هم مرز با زبان فارسی، حیدر بابا چقدر می تواند مقاومت کند و دیوان شمس چقدر؟
آیا پان ترکیسم می تواند علمی تر، هنرمندانه تر، روحیه ساز تر و لذت بخش تر از دیوان شمس، مثنوی معنوی، شاهنامه، دیوان حافظ، بوستان و گلستان، آثار نظامی، خاقانی، عطار، رباعيات خيام، سنایی، ناصر خسرو، صائب و . . . خلق کند؟ که پشتِ حتی تک بیت ها و جمله هايي از آنها دهه ها و شاید قرنی تجربۀ علمی و عرفانی و ایمانی نهفته است. اين بزرگان رسولانی هستند ( سليمان زمانند ) که رسالت شان تعالی روح و کمال انسان است.
گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی / او سلیمان زمانست که خاتم با اوست
روی خوبست وکمال هنرودامن پاک / لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست (حافظ)
رفراندم برای جدایی اسکاتلند از بریتانیا
جدایی اسکاتلند از بریتانیا چه عواقب سوءاقتصادی و سیاسی بر اسکاتلند خواهد داشت؟ بر صادرات و واردات بین این دو کشور در کوتاه مدت چه خواهد گذشت؟ خروج از حوزۀ لیرۀ استرلینگ و خروج سرمایه گذاران و سرمایه های بریتانیا چه اثری بر اقتصاد اسکاتلند حداقل در کوتاه مدت خواهد داشت؟ خروج از حوزۀ سیاسی بریتانیا که در معادلات سیاسی دنیا نقش مهمی ایفا می کند چه اثری بر اسکاتلند چه خواهد بود؟ نقطه نظر بنده در اینجا نیستند.
با اینکه اسکاتلند پارلمان مستقل و آموزش و بهداشت مستقل دارد و اگر شش روز بعد مردم رأی منفی به استقلال بدهند اختیارات بیشتری در مالیات و هزینه ها و بودجۀ رفاهی به اسکاتلند تفویض خواهد شد. بعد از 300 سال اتحاد و رنج ها و افتخارات مشترک، خواست جدایی مصداق این بیت مولوی خواهد بود که :
آن تویی آن زخم بر خود می زنی / بر خود آن دم تار لعنت می تنی
امیدوارم این دو ملت باز در کنار هم و متحد باشند. اسکاتلندی ها باید بدانند که بخش عظیمی از هویت ملی بریتانیا بر پایۀ اندیشه های نیوتن، چاسر، تامس مور، شکسپیر، جان میلتن، جرج بایرُن، جمیز موریه، فیتز جرالد، جرج رِنولدز، اسکار وایلد، فرانسیس تامپسن، جرج ولز، جرج برنارد شاو، شکل گرفته است و با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت قومی و ملی است، و حتماً باید در حفظ آن بکوشیم ولی اگر ملتی صرفاً به آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کند ( مانند موسیقی اسکاتلندی با نی انبان و دامن اسکاتلندی و افسانه هایی از هیولای لُخ نس ) از ریشه هایش بریده می شود.
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد / به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم ( سعدی )
سوالی که به عنوان یک ایرانی برایم مهم است اینست که « اگر اتحاد سیاسی اسکاتلند با بریتانیا ( البته اگر بتوان در غیاب اسکاتلند، نام بریتانیا را بکار برد ) به جای 300 سال مانند تشکیل ملت ایران 2600 سال می بود آیا دادگاه عالی بریتانیا با ژست دمکراسی باز هم به مردم اسکاتلند حق رفراندم می داد؟
والحمدالله تعالی شأنه
نظرات بینندگان
موافقم چرا که که دامن زدن یه قوم گرایی نتیجه اش تجزیه سرزمین کهن ما و در نتیجه شرحه شرحه کردن زبان فارسی خواهد بود.
از طرفی سوالم از آقای شهاب سلیمانی که پیشنهاد یک زبان میانجی را داده اند این بود که این زبان میانجی راه به کجا خواهد برد. زیانی که اولا رای مردم متعصب به اقوام مختلف باشد, ثانیا یک زبان تازه به دوران رسده ای است که قرار است در برابر زبان کهن فارسی حافظ هویت و ادبیات ما باشد.
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است
خیلی خوب بود, دست مریزاد
اطلاعات خوبی کسب کردم معلم عزیزم