در روايات متعدد از پيامبر اسلام، از ناسزاگو به عنوان فاسق ياد ميشود و تأكيد شده است كه ناسزاگو هلاك خواهد شد. اين به طرز روشن گوياي زشتي پديده بدزباني و بد دهاني در اسلام و گناه بودن اين رفتار است.
در عين حال، ما مردماني متمدن و از جمله معدود ملتهايي هستيم كه تمدن چند هزار ساله دارند. شخصيتها و چهرههاي سياسي و خطبا و سخنوران ما، مدام از ما به عنوان فرهيختهترين و فاضلترين و فخر مردم دنيا ياد ميكنند و از اين بابت شاكرند.
در عين حال اتفاقاتي هم رخ ميدهد كه همه آنها كه دغدغه دين دارند و همه آنها كه دغدغه تمدن دارند، ضروري است كه از آن مطلع باشند و اگر ميدانند هم دوباره بدانند و اگر ديدهاند نيز دوباره و چندباره بازبيني كنند.
بنجامين ويليامز را كمتر كسي ميشناسد. او داور مسابقات فوتبال است، وقتي در جريان جام ملتهاي آسيا اين داور در بازي ميان ايران و عراق يك بازيكن ايراني را اخراج كرد، هزاران كاربر ايراني اينترنت به صفحه شخصياش در فيس بوك حمله كردند و فحشهاي زشتي به او دادند، در حالي كه او فقط كارش را انجام داده بود.
جالب است كه اين حملات اينترنتي به شخصي استراليايي به نام بنجامين ويليامز كه فقط تشابه اسمي با آن داور داشت، هم انجام شد و باعث دردسر او شد و نهايتاً مجبور شد صفحهاش را به كلي ببندد.
در سال 2014 وقتي در جريان قرعهكشي جام جهاني معلوم شد ايران با تيم آرژانتين هم گروه است، هزاران كاربر ايراني به سايت شخصي «ليونل مسي» ستاره محبوب تيم آرژانتين حمله كردند و فحشهاي زشتي به او دادند. اين اتفاق صرفاً به خاطر هم گروه شدن رخ داده بود و نه چيز ديگر. براي همين اعجاب مسي را برانگيخت و او گفت من از اين كار ايرانيها به واقع شگفتزده شدهام. كار تا آنجا بالا گرفت كه برخي مديران ورزشي و غيرورزشي ما اعلام شرمندگي كردند و قرار شد جمشيد مشايخي به عنوان يك چهره فرهنگي ـ هنري ايران به آرژانتين برود و از مسي دلجويي كند...
گيريم كه اتفاق اول، به خاطر كارت قرمز داور به بازيكن ايراني و تعصب برخي فوتبال دوستان بيفرهنگ بود و حتي گيريم كه اتفاق دوم به خاطر تخريب روحيه كاپيتان تيم آرژانتين با هدف جنگ رواني در بازي آينده بوده است(كه البته بسيار غيراخلاقي و غيرقابل توجيه است) فرض كنيم با هزار درجه تسامح بشود آن كارها را توجيه كرد، اما حمله و فحاشي اينترنتي هزاران ايراني به «ديميتري پايت» را چگونه ميشود توجيه كرد. ديميتري پايت بازيكن تيم ملي فرانسه بود كه هفته پيش در جريان بازي فينال جام ملتهاي اروپا پايش به پاي «كريستيانو رونالدو» بازيكن تيم ملي پرتغال گرفت و او مصدوم شد. اساساً اين رخداد چه ربطي به ما دارد؟
از آن بدتر ماجراي خانم «كوليندا گرابار كيتاروويچ» يك بانوي 48 ساله و رئيسجمهوري كشور كرواسي است كه با دعوت رسمي ايران به كشور ما سفر كرده بود و اصلاً معلوم نيست چه گناهي داشت كه هزاران ايراني به ميهمان رسمي دولت خود، روي صفحه اينستاگرام فحش دادند.
از اين موارد بسيار بيشتر بوده است، همينقدر كه نمونههايي داده باشم كافي است. همه اينها را اگر كنار هم بگذاريم، نشانه آشكاري از نوعي نارسايي و ناهنجاري در فرهنگ بسياري از هموطنان ما دارد كه نميشود آن را كتمان كرد.
ما به نوعي «ونداليسم فرهنگي» دچار شدهايم. ونداليسم به معناي تخريب كنترل نشده اشياء فرهنگي و باارزش و آثار ملي و اموال عمومي است كه در زمره ناهنجاريهاي اجتماعي و بزهكاري محسوب ميشود.
ريشه اين اصطلاح قومي به نام «وندال» از نژاد ژرمن، اسلاو بودند كه در قرن 16 ميلادي در اروپا ميزيستهاند. آنها به همه جا حمله ميكردند و هرچه ميديدند تخريب ميكردند. قوم وندال قرنهاست كه منقرض شده است اما واژه ونداليسم در ادبيات اجتماعي جهان ماندگار شد.
روانشناسان اجتماعي ونداليسم را عكسالعملهاي خصمانه و واكنشهاي كينهتوزانه نسبت به برخي فشارها و تحميلات ميدانند كه ريشه در ناملايمات، اجحافها، شكستها و عقدههاي روحي آدمها دارد.
آن كه روي يك اثر چند هزار ساله تاريخي اسم خودش را ميتراشد، قطعاً بيمار است اما ممكن است در اين بيماري، خود چندان مقصر نباشد. فضاي اجتماعي و شرايط عمومي هرگز اجازه نداده است كه او خودش را «ابراز» كند و اين عقده متراكم، پس از ساليان، او را به «ابراز» خود به قيمت نابودي يك اثر فرهنگي چند هزار ساله ميكشاند.
ونداليسم فرهنگي، فقط نابودي اشياي تاريخي نيست. خدشه به فرهنگ و اعتبار يك ملت چند هزار ساله، با حمله و فحاشي به سايت بانوي محترم رئيس جمهوري كرواسي يا دختر باراك اوباما هم هست... كاري كه حيثيت هزاران ساله يك ملت را به بازي ميگيرد.
اما يك نوجوان يا جوان ايراني، چرا حيثيت و اعتبار هزاران ساله آباء و اجدادش و نيز هويت ملي و تاريخياش برايش بياهميت ميشود كه دست به چنين كاري ميزند؟ اين پرسش بزرگي است كه نگارنده ياراي پاسخ به آن را ندارد. پاسخ اين پرسش نيازمند يك كار تحقيقي ژرف توسط يك تيم بزرگ است.
اما ميتوان به اين پرسش پاسخ داد كه اين رفتار از چه كساني و از چهگروههاي مرجعي آموخته ميشود.
گروههاي مرجعي كه اين رفتار را ميآموزند عبارتند از: 1 ـ خانواده 2 ـ آموزش و پرورش 3 ـ رسانهها.
خانواده: اولين و مهمترين گروه است اما دولتها به آن راهي ندارند. تأثير غير مستقيمي كه دولتها ميتوانند بر خانواده داشته باشند، بهواسطه دو گروه دوم (يعني آموزش و پرورش و رسانهها) است.
آموزش و پرورش: اين نهاد كاملاً در اختيار دولتهاست اما نه اين يك موضوع، بلكه دهها اتفاق ديگر نشان ميدهد كه دولتها نتوانستهاند از اين نهاد استفاده بهينه كنند. به عبارتي آموزش و پرورش كماكان و مستمراً دچار ناكارآمدي است.
رسانهها: رسانهها تأثير شگفتي بر رفتارها دارند. در دنياي امروز رسانهها از انحصار دولتها خارج شدهاند، در كشور ما نيز به رغم اينكه طبق قانون شبكههاي تلويزيوني بايد در انحصار حاكميت باشند، اما هزاران شبكه ماهوارهاي اين انحصار را به كلي شكستهاند به طوري كه وزير بهداشت هفته گذشته گفت كه بيش از 70درصد مردم به قانون ممنوعيت ماهوارهها توجهي ندارند.
اما همين شبكههاي تلويزيوني داخلي نيز، نيك كه بنگريم در ترويج ونداليسم فرهنگي نقش قابلتوجهي دارند. الفاظي كه ميان بازيگران سريال هاي تلويزيوني و برخي برنامههاي ديگر رد و بدل ميشود گواه اين سخن است. بسياري از عبارات و كلمات كه قبلاً توهينآميز و مبتذل برشمرده ميشد، اكنون به آساني در ادبيات سريالهاي تلويزيوني به كار ميرود به طوري كه خيلي از پدر و مادرها، نگران بازآموزي آن توسط فرزندانشانند...
بخش ديگر از رسانهها، رسانههاي مكتوب هستند، چند هزار نشريه و قريب به يكصد و پنجاه روزنامه، ادبيات نوشتاري رسانهاي را تشكيل ميدهند و ترويج ميكنند. با غصه بايد اذعان كرد ما رسانهها نيز در اين رخداد مقصريم. خيلي از روزنامهها و مجلاتي كه متأسفانه داعيه ارزشي دارند، هر روز به مخالفان خود يا آنان كه طور ديگري ميانديشند عملاً و رسماً «فحش» ميدهند. گويي فحش دادن، سياسيترين و مهيجترين بخش رسانهشان را تشكيل داده است و حتي بسياري گمان ميكنند، آن نشريه منتشر ميشود به خاطر اين كه مخالفان را بنوازد و بقيه مطالبش صرفاًبراي «پر كردن» ساير صفحات است!
در سالهاي اخير و به ويژه در ماههاي اخير، فحاشي در مطبوعات اوج گرفته است و به نظر ميرسد به سوي نقطه پيشبينيناپذيري حركت ميكند. بسياري از واژگاني را كه اگر زماني كسي پيشبيني ميكرد در روزنامه منتشر خواهد شد، هيچ آدم عاقلي باور نميكرد اكنون به آساني در صفحات برخي نشريات منتشر ميشود به گونهاي كه يك هفتهنامه مدعي ارزشگرايي همين ماه رمضان در تيتر اولش با حروف درشت براي تخطئه دولت از يك واژه كاملاً مستهجن استفاده كرد.
به هر حال رسانهها نيز بازتابي از واقعيتهاي عيني جامعهاند. اما همه علل اين چالش فرهنگي و ونداليسم فرهنگي را نميتوان به رسانهها تقليل داد، چرا كه در همه دنيا رسانهها هستند و امروزه رسانههاي ديجيتال و شبكههاي اجتماعي عملاً غيرقابل كنترل شدهاند و در همه دنيا گروههايي هستند كه در شبكههاي اجتماعي مطالب و تصاوير مبتذل و مستهجن بگذارند و به افراد توهين و فحاشي كنند ... اما، جوانانشان وقتي رئيسجمهوري يك كشور به دعوت رسمي دولت به كشورشان آمده است، به صرف اين كه طرف خانم است، الفاظ زشت روي اينستاگرامش نميگذارند يا اگر در بازي فوتبال ميان دو تيم از قارهاي ديگر، يكي بر زمين افتاد، فحشهايي ركيك نثارش نميكنند.
ما بايد ببينيم چه كردهايم كه بخشي از جامعه به اين نقطه رسيده است و رفتاري ميكند كه به قول ليونل مسي، اعجابآور است.
روزنامه اطلاعات
نظرات بینندگان
واجتنبوا قول الزور "از گفتا باطل اجتناب کنید"
وقولوا للناس حسنا " وبا مردم نیکو سخن بگویند "
قول لعبادی یقول التی هی احسن "وبه بندگانم بگو آن سخن که بهتر است بگویند "
وقل لعبادی بقول التی هی احسن