باز هم مهری دیگر از راه می رسد و این بار هم باد و باران و پاییز خواهند بود که بر اریکه قدرت سوارند و به خورشید تابان دیگر اجازه نمی دهند بسوزاند و زیبایی طبیعت را به نوعی دیگر رقم خواهند زد و در تولد طبیعتی دیگر ، زندگانی جدیدی بر روی موجودات جهان گشوده می شود و هر کدام از این تغییر و تحولات روزگار برگی نو بر زندگانی انسان می افزاید و دل مشغولی و برنامه خاص خود را طلب می نماید .
مهر ماه جدای از غروب های زیبایش روزهایی به یاد ماندنی نیز به دنبال دارد و آنچه در این میان بیشتر بر خاطر خواهد ماند و خاطره خواهدشد مدرسه و روزهای آغازین مهر است .
آنان که اولین روز حضور در مدرسه و کلاس را درک خواهند نمود شاید شاداب ترین افراد مهر باشند و این مهر اگر توام با مهر معلم باشد هرگز غبار فراموشی نخواهند گرفت .
همه جا هیاهوست و کوچه و برزن کودکان با کیف های رنگی رهسپار مدرسه می شوند و خود را به محیط اجتماع پیوند می دهند و آنانند که همانند ملائک با گام های مهرشان بر دلهایشان محبت و دوستی جاری می سازند و می روند در کلاس درس معلم مهر بیاموزند و بیاموزند که این محل گذری است که تنها یادگاری انسان های آن در طول تاریخ نیک نامی و مهرورزی است .
کودکان مان می آموزند که فردا مال افرادی است که به همنوع خود عشق می ورزند و غبار غم از چهره انسان ها می زدایند و ثروت و مقام دنیوی وسیله ای برای خدمت است نه ابزار کبر و غرور که دراین صورت خسرالدنیا و الاخره خواهند شد . .
مدرسه ها که باز می شوند خانواده ها فرزندان خویش را با هزار آرزو و امید راهی کلاس درس می کنند و چه آرزوها که برایشان رقم زده اند تا دست سرنوشت کدام تقدیر را برگزیند را چگونه رقم زند .
دغدغه مدرسه خوب ، معلم دلسوز ، محیط امن و... که گاهی حتی خواب را براولیاء حرام می کند که مبادا هر کدام از آنها با سلیقه آنان جور در نیاید و آن روز است که به یادشان خواهد آمد که معلمان قشری هستند که باید احترام شان نمود و شان و مقام شان را ستود و د دوره قحطی خوبی ها دست شان را فشرد و با آنان همگام شد تا مبادا فرزندان شان از مسیر تربیت صحیح خارج شوند و آرزو و آمال شان را برباد دهند .
مهرماه روز زیبای زندگی بیش از یك میلیون دانش آموز ایرانی رقم می خورد؛ روز زیبایی كه همه ما در دفتر خاطرات ذهن مان آن را برای همیشه ثبت كرده ایم.
اول مهرماه،ابتدای مهرورزی هاست. روز دل شوره، روز ازدحام، روز اضطراب، روز قلب هایی که بر ضربان شان افزوده می شود ، روز رنگ ها.روز زنگ ها،زنگ هایی که فقط برای آموزان و نونهالان به صدا درمی آیند. برای کلاس اولی هایی که با عجله از میان پیاده روها عبور می کنند و می روند و می روند تا در میان انبوه کلاس اولی ها گم می شوند.
کلاس اولی ها،اشاره های زیبایی هستند تا راه آسمان برای مردمان گم نشود.
آنها که مثل گل هایی که توی کاغذهای رنگی پیچیده باشند با کیف های کوچک و مقنعه هایی که هنوز به آنها عادت نکرده اند و اغلب کج و کوله اند،به سوی مدرسه راه می روند. کوچه و خیابان ها پراز نقطه های رنگی شده اند. اولين روز مهر تورا ميبرد تا صدای زنگ و بوي رنگ تازه كلاس و نيمكت هاي جديدي كه هنوز هيچ يادگاري بر روي آنها حك نشده است. ورق زدن كنجكاوانهي كتابهاي نو با دستانی رنگین از گردوی پاییزی. سرك كشيدن به ويترين مغازهي ساعت فروشي و آرزوي خريدن یک ساعت گرانقيمت.
پاییز فصل خواندنی کتاب زندگی است. فصل رویش جاودانگی است. سرسبزترین بهار، جان پناه بچه های بی قرار، درخیال انسان آفرینش آدم، روز اول مهر بوده است. وقت جلوه گری انسان. نقطه مرزی میان او و حیوان. اما اینجا محل ماندن نیست.جای دگرگون شدن است.
مدرسه، مدار سلامت جامعه است. سایبان کوچک سربلندی و بیداری است.آشیانه ای درطراوت و مه. خانه امید بچه های شهر و ده.در مدرسه ها که باز می شود، هوا نیز تازه می شود. آدم ها بهتر و بیشتر به هم محبت می کنند. کوچه ها به دست چند سلام ساده فتح می شوند. زندگی با تمام دردسرهایش، شیرین می شود و دل چسب. مثل خواب دم صبح. در صدای سرود و دعا صبح گاه بچه های مدرسه،نشاط رژه می رود.
امید، هم قیام می کند. تصویر این چهاردیواری همیشه با هراس نامریی خویش، درکنج خیال من و تو می ماند. با مشق های ننوشته و حس دلهره آوری که فردا قرار است با حضور معلم درجان مان بنشیند. ولی شوق دانش اندوزی که باشد،سختی ها را آسان می نماید.مگر نه که « عشق، اندوه را شیرین کند.» پس پرواز را خوب به خاطر بسپار. همچنان كه در آرزوی بزرگ شدن هستی، قدر لحظهها را هم بدان و ازحال لذت ببر. با بقیه مهربان باش و دوستی ها را پاس بدار.
فراموش نکن که زندگی، همین مدرسه است، زندگی همین کلاس و آمدن و رفتن و درس خواندن و امتحان و شوخی و خنده است. از الان دیگر بنشین و بخوان. «اگر می خواهی اسیر هیچ ستمکاری نشوی، بخوان و بخوان.»
بخوان و بنویس. بنویس: « جور استاد به زمهر پدر.» بنویس: « به راحتی نرسید، آن که زحمتی نکشید. » یادت باشد، معلمان بد تو را نمی خواهند، چون بدی نمی دانند.
معلمان ساکنان قانع و صبور مدرسه ها، قلندران بیدار شب های بلند ندانستن تواند. مهرماه که می رسد، با خود بوی گل مریم میآورد. باز بوی صبح های زود؛ باز بوی چای و نان و پنیر؛ بوی کلاس، بوی کودکی، بوی زنگهای تفریح؛ بوی خنده و شادی؛ بوی آشنایی و پیوند؛ بوی گل و لبخند.
اول هر سال ، یک حسّ و حال خوب، درون تو میجوشد. گیاهی را میمانی که میخواهد جوانه بزند، ریشه بدواند و ساق و برگ جدید بیاورد، غنچه بدهد و بشکفد.حس می کنی بی تابی. انگار زمین و زمان زنده شده است و تو کودکی گمشده ات را باز یافته ای.
خیال می کنی هنوز هیچ ذهن و زبانی قادر به توصیف حس وحال روز اول مهر نگشته است. میلیون ها معلم و دانش آموز خسته از سه ماه پرملال تابستان، دارند به استقبال بهار می روند. برای این همه دل مشتاق، اول مهر، روز عید است. «حول حالنا » است.شوری است که همه را به سمت آگاهی می کشاند.امیدی برای سبزشدن که « یا مقلب القلوب».
یادت به حرفهای سهراب می افتد که « من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است ».دلت می خواهد یک سبد گل یاس در دست بگیری، دم در مدرسه بایستی، گل ها را مُشت مُشت بر سر بچهها بپاشی و به آنها بگویی که فراموش نکنید که فقرا نیز جزء ساکنان زمینند ، بگویی که مستضعفان وارثان زمینند ، بگویی که عطش دانستن برای بهتر بودن است و آموختن و آموزاندن شیوه ی انبیا الهی است و به آنان بگویی که که قلب های کوچک اما مهربان تان را برای انسان ها خانه ی امنی نمائید که دل شکسته ها همدم خدایند و مبادا تنها شور و شعورتان ترسیم آینده ای برای میز و مقام باشد که درآن صورت در نقطه آغاز خواهید ماند و مجال شکفتنتن کم خواهد بود .
نباید فراموش کرد که دانه ها در سرزمین امکانات خواهند رویید و بسیاری از امکانات پیش از این که فیزیکی باشند در اندیشه ما جای دارند و اگر آنها را بارور کنیم و اجازه بالندگی دهیم، این کاشت و رویش همیشه دوام خواهد داشت . در نظر کودکان خردسال، همه چیز تازگی دارد . به همین دلیل، تماس با هر چیزی برای آنها شگفتی زا است .
بیایید ما نیز در بسیاری از امور چنین باشیم; همواره کاشف باشیم و حتی از غافلگیر کردن خود لذت ببریم .
فصل تابستان به پايان رسيد و پائيز از راه رسيد. پائيز براي بچه ها رنگ و بوي ديگري دارد. مدرسه از تنهايي و سكوت خسته شده است و دلش مي خواهد هر چه زودتر پائيز فرا برسد. چون پائيز، بهار مدرسه است مدرسه از روزهاي تنهايي خود براي بچه ها حرف هاي زيادي دارد. گرد و غبار غربت و سكوت بر سر و رويش نشسته است و دلش مي خواهد باباي مدرسه با دستهاي مهربانش دستي بر سر ورويش بكشد تا روز اول مدرسه با چهره اي شاداب به استقبال بچه ها برود . بچه ها با قلب هاي پاك و لب هاي خندان و لباس هاي تميز به ديدارش مي آيند . طولي نمي كشد كه با عطر سلام و خنده هاي كو دكان فضاي مدرسه پر خواهد شد. صنوبر پير حياط مدرسه با ديدن بچه ها به دست افشاني و جنب و جوش مي افتد و خش خش برگ هاي زردش موسيقي دلنشين همراه گام هاي كودكان است و آهنگي بر جشن مهرگان مي نوازد . باز كوچه، شهر و روستا به اشغال بچه ها در مي آيد . رهگذران بوي گل خنده هاي كودكان را حس مي كنند. با هياهو و شادي بچه ها در كوچه ها و خيابان ها گويا خون تازه اي دررگ هاي جامعه دويده است.
مادرا و پدران تنها برای فرزندشان دکتر و مهندس بودن را متصورند ولی هیج کدام به انسان بودن ایمان ندارد و شاید هم هیچ کدام آرزو نمی کنند که کاش فرزندمان در مدرسه انسان بودن را بیاموزد ، بخشیدن وسخاوت ، انفاق و گذشت ، و سنگ صبور همنوع بودن را در دفتر مشق خویش تمرین کند و درس انشایش را پراز مهربانی کند و در مقام مقایسه بداند که علم از ثروت بهتراست وبدان نیز ایمان بیاورد .
اما کدام دستی برا ی نوازش کودکان از آستین بیرون خواهد آمد و کدام دست مهربانی به آنان خواهد آموخت که بنویسید بابا نان داد تا کودک همسایه نیز شب را گرسنه نخوابد ، بابا آب داد تا تشنگی انسان های نیازمند به محبت و دل های سنگی را برطرف سازد و چه کسی به آنان خواهد گفت و دکتر و مهندس بودن برای فخر و پول نیست بلکه نردبان تقرب به خدایند تا با کمک به آنان که جشم انتظار یاریند خدا را در زندگی مان ساری و جاری سازد.
آری !
معلم این اسوه همواره فراموش شده و جانشین انبیا ء، نوازشگر فرندانتان ، آموزنده الفبای مهربانی است ولی حیف که زود فراموش می شود و زود هم از کرسی اعتبار می افتد و هیچ کس به فرزندش نمی گوید که که آرزویم این است که روزی معلمی شوی .
چنان که امروز لالایی های مادران نیز رنگ و بوی دنیا مداری و مقام پرستی گرفته و بر هر تکانی بر گهواره فرزندشان می گویند : بخواب فرزند دکترم ، لالا پسر مهندسم و عجیب دوست داریم از کودکی به آنان القاء کنیم که دنیا فقط دو شغل دارد !
مهر که شروع می شود دل مشغولی معلم نیز زیاد می شود ، عدم توجه مسئولین مربوطه ، عدم منزلت اجتماعی ، نگرش اولیاء و هزار سئوال دیگر که سهم معلم از مهر چقدر است ؟
اگر کیف های رنگی فرزندان مان را برای آموختن پر از کتاب و خودآموز و دفتر مشق می کنیم چقدر به معلمش اعلام می کنیم که دستهای مهربانش را می فشاریم و نگاه محبت آمیزش را می ستائیم ؟ چقدر دوست داریم که الگوی فرزنمان معلمش باشد و بتواند در موضوع انشایش بنویسد که می خواهد معلم شود؟!
آیا آرزو نداریم مربی فرزندمان بهترین فرد و پاکدامن ترین مردمان باشد؟ اگر چنین است چرا اجازه نمی دهیم بهترین های کلاس درس معلمان ،آموزگاران و معلمان مهربان فردای مدارس باشند ؟
معلم راهنمای راهی است به آینده که ترسیم جاده های پرفراز و نشیب زندگی و بیان خطرات درکمین این راه برعهده اوست . پس با او همگام شویم تا با دست های گچی خود آنچه بر تخته سیاه می نویسد صراط حق و مسیر خوشبختی فرزندان مان باشد که کار انبیاء هدایت است و مسیر آینده پر از خطر گرگان درکمین نشسته ای است که که شر و بدی را نشان مان می دهند و هزاران زر و نیرنگ در دام نهاد هاند که عبور از آن راهنمایانی صادق را طلب می نماید .
اما جدای از خانواده ها امیدواریم مسئولین محترم حداقل در نگاه و نگرش شان از اینی که هست نظرشان را پایین نیاورند و بدانند تنها حوزه ای که می توان در آن الگوی مصرف را بالا برد ارج و ارزش معلم است و بتوانند با درایت خویش دغدغه این قشر را جواب دهند وب دانند که سنگر مدارس تنها با معلم کامل نمی شود بلکه حمایت و امداد آن باعث میشود تا استحکام این سنگر بیشر ورزمندگان آن پر انرژی تر باشند .
درسال تحصیلی جدیدی که با آغاز پاییز همراه می شود دلهایمان را بهاری کنیم ، معیشت و احترام و آسایش خیال را برای سکان داران تعلیم و تربیت فراهم آوریم تا آنان نیز با خاطری آسوده از معاش با کوله باری از علم در کلاس حاضر شوند و نسل دانش آموز بیشتر از امروز بر اریکه ی علمی دنیا تکیه دهد و قله های بزرگی و عظمت دنیا را که برازنده ایران وایرانی است فتح نماید .
باشد که شعارهایمان رنگ شعور، نگاه مان فراتر از امروز ، سعه صدرمان باندازه هستی ، عمل مان به اندازه دانش مان ، و خدمت مان به سخاوت خداوندی باشد .
و بدانیم فردا را نیکنامی رقم می زند و تاریخ را آنانی که در قلب مردم جای گرفته اند تسخیر می کنند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بالاخره پس از ماهها تبلیغات پرحاشیه فانی و معاونانش در مورد رتبه بندی خیالی احکام صادر شد.
به غیر از همکارانی که بالای 25 سال سابقه داشته اند و مبلغی در حدود 500 هزار تومان برایشان اضافه شده بقیه نیروها که بالغ بر 80 درصد بدنه آموزش و پرورش هستند افزایش 150 هزار تومانی داشتند..!!
این یک سیاست است و ربطی به پول و کمبود بودجه ندارد..!!
افتاد..؟!