روزگاری تهران قریه ای کوچک یود ولی تهران امروز بزرگ و بزرگ تر شد و ميليون ها انسان را در خود جاي داد و ميليون ها ماشين را هم در برگرفت و چهره خيابان ها دگرگون شد و ماشين ها افزون تر شدند و تهران امروز ؛به ابرشهر؛ جهان شهر و کلانشهری تبدیل شده است و مهمترین خصوصیت این کلانشهر ترافیک است.اگرچه بسياري از مردم و سازمان ها به منظور اصلاح وضع ترافيك شهرهاي كشور ما كوشش طولاني و فراواني كرده اند؛ اما متأسفانه همه مي دانند كه كوشش ها و سرمايه هايي كه براي حل اين مسأله صرف شده، گزاف؛ اما نتايج ناچيز بوده است و بیشتر مردم ازوضع فعلي ناراضي و ناراحت هستند.
نتيجه آن كه زندگي شهرنشيني در كنار موجودي خيره كننده اما هراس انگيز به نام اتومبيل، نيازمند آموزش، فراگيري هنجارها و قواعد رفتاري و همچنين ارتقاي سطح فرهنگ ترافيك است تا سازگاري انسان را با محيط آسان سازد. آموزشي كه هدفمند و مداوم از سال هاي نخستین كودكي با خانواده آغاز و در سال هاي بعد با گروه هاي هم سال، مدرسه و رسانه ها تكميل می شود. آموزش در حوزه ترافيك، مهم ترين اصل در ميان دیگر اصول و ( اجراي مقررات، مهندسي ترافيك و شرايط محيطي) و عامل انساني به عنوان مهم ترين ركن مثلث ترافيكي در كنار (خودرو اتومبيل) و جاده (راه) است و فرهنگ عنصري مهم و موثر در تغييرهای رفتار اجتماعي و اصلاح رفتار انساني است و البته ترافيك يك مسأله فرهنگي و اجتماعي است و مسائل اجتماعي، مسائلي چند بعدي و چند متغيري هستند كه هم از عوامل گوناگون تأثير مي پذيرند و هم بر عواملي مختلفي تأثير گذارند. قطعا فرهنگ سازي در كنار ديگر اقدام های سخت افزاري و نرم افزاري مي تواند تهراني زيبا و آرام را ترسيم کند.
اما متاسفانه مسوولان شهري وسياست گذاران ترافيک کمتر به مساله فرهنگ سازي پرداختهاند. مدارس نيز در ارائه مفاهيم زندگي شهري و شهروندي موفق نبودند. در اين ميان تربيت شهروندي و تعليمات اجتماعي حلقه مفقوده مدارس ايراني است.
آسيبهايي كه از اين منظر متوجه مدارس است، شامل موارد زير است:
اولين آسيب، چند پارگي نظام فرهنگي است که اين موضوع جامعه پذيري را در مدارس پيچيده تر کرده است. شخصيت دانش آموزان ايراني امروز مبتني بر سه فرهنگ است. فرهنگ اسلامي، فرهنگ ايراني و فرهنگ دنياي جديد و مدرنیته. خودرو وترافيک مقولههايي از فرهنگ و دنياي جديد است .ایران به عنوان کشوری که تاریخ و فرهنگ غنی دارد ؛در پذیرش مدرنیته مشکلی ندارد و ما دومین کشور آسیایی بودیم که خودرو وارد جامعه ایرانی و زندگی اجتماعی شده ولی چراهنوز در فرهنگ سازی ترافیک موفق عمل نکرده ایم و هنوز پس از گذشت 100 سال از ورود خودرو به عنوان یکی از بدترین کشورهای جهان در حوزه رانندگی در جهان مطرح می باشیم که ده ها هزار کشته در جاده و خیابان های ایران زیبنده فرهنگ و اخلاق اسلامی و ایرانی و مدرن نیست.
بی شک اگر به فرهنگ اسلامی مراجعه نماییم احادیث و روایاتی زیادی بر اخلاق شهروندی تاکید شده و در فرهنگ و تمدن ایرانی نیز حمل و نقل و ترابری جایگاه ویژه ای داشته است ؛ اما چرا در جذب فرهنگ مدرنیته موفق عمل نکرده ایم؟
به راستی در زندگی امروزی می بایست به نحوه و نسبت تعامل و تلفيق اين سه حوزه که هويت فردي و اجتماعي هر دانش آموز را ميسازد؛تاکید نماییم.
اگر به این مهم توجه داشته باشیم می توانیم شهروندانی موفق و قانون مند تربیت کنیم و در حل مشکلات شهروندی از جمله ترافیک امیدوار باشیم.
دومين آسيب، تلقي غلط از جامعه پذيري است که جامعه پذيري را به لحاظ نظري يک روند يک طرفه و از بالابه پايين ميداند در حالي که امروزه جامعه پذيري يک فرايند تعريف ميشود که در اين داد وستد فرد و جامعه متقابلا برهم تاثير ميگذارند.تربیت و فرهنگ و اخلاق گزاره های دستوری نیست که به صورت فرمایشی و نمایشی انجام گیرد. اجتماعی شدن به صورت مکانیکی و ماشینی نیست بلکه فرآیندی است که به صورت دوسویه و دوطرفه مطرح می شود.
مدارس نتوانسته اند جامعه پذیری را به صورت مناسب و صحیح تبیین نمایند و مدارس تصور درستی از جامعه پذیری نداشته و ندارند. متاسفانه در مدارس ایرانی به دروس علوم اجتماعی که وظیفه ی ذاتی آن جامعه پذیری دانش آموزان است؛ اهمیت چندانی نداده و این دروس به عنوان دروس تزیینی و یا بی ارزش و کم ارزش قلمداد می شوند. سوم اينکه آموختن و انتقال نظم اجتماعي و مقتضيات برخاسته از آن در دوران گذار مهمترين مساله در فرآيند اجتماعي شدن است. ما امروز در وضعيت دوران گذار قرار داريم. در اين موقعيت يک جامعه ميتواند به ناهنجاري گرفتار شود. ناهنجاري زماني شکل ميگيرد که اقتدار سنتي به افول ميرود و اقتدار قانون مند هم جايگزين آن نميشودو يابه خوبي نهادينه نميشود. اين خلاء در دوران گذار بسيار پر هزينه و پر مخاطره است و به نظر ميرسد که ما امروز به اين مساله کمتر توجه ميکنيم.
چهارم اينکه در جامعه ما معمولا روند جامعه پذيري به گونهاي با تاخر همراه بوده است. در يک سير طبيعي مرحله اول جامعه پذيري در خانواده و مرحله ثانويه در مدرسه و مرحله سوم در دانشگاه و بازار کار طي ميشود. اما در اين جا دانش آموزان بدون مهيا شدن براي جامعه پذيري ثانويه از خانه وارد مقاطع ابتدايي راهنمايي و دبيرستان ميشوند و هنوز مراحل ثانويه از خانه را پشت سر نگذاشته به مرحله سومي ميرسند. البته گاهی اوقات میان مراحل جامعه پذیری گسست و تضاد عجیبی وجود دارد.
خانواده ایرانی در تربیت فرزندان کودک موفق بوده و مدارس در دوران ابتدایی تا اندازه ای توانسته به وظیفه ذاتی خود عمل نماید اما از دوران نوجوانی و دبیرستان مشکلات به وجود می آید.امروزه اتومبیل و رانندگی به دلالت های اقتصادی نمادین دلالت می کند و نمایشی از خلق و خوی حاکم بر جامعه و تحلیل رفتار شناسی مردم آن جامعه می باشد و مهمتر اینکه میزان توفیق یک جامعه از خیابان های آن جامعه و در نحوه رانندگی آن جامعه می گذرد. پنجم اينکه کنترل بيروني جامعه ماهميشه به سود روند جامعه پذيري نبوده بلکه اين روند را غالباً واکنش سطحي طي کرده است. نظم از روي ترس، نظم از روي چشم و هم چشمي يا به خطر افتادن آبرو و منافع، نظم پايداري به شمار نميآيند ، لذا ارزشها نهادينه نميشود، در حالي که اين تصور عقلي است و به خصوص در آموزش و پرورش غلط تر است.
متاسفانه آموزش و پرورش در چنبره ای از مشکلات گرفتار شده و این گرفتاری های عظیم حاکم بر دستگاه تعلیم و تربیت این مجموعه را دچار روزمرگی و سطحی نگری و سیاست زدگی می کند و در نتیجه اقداماتی که در آموزش و پرورش انجام می شود ؛دارای برد رسانه ای می نماید.
آسيب ششم، اينکه امروز جوان و دانش آموز به گونهاي از خلاء مرجعيت اخلاقي و هويتهاي مشروعيت بخش مواجه است. لذا براي پر کردن اين خلاء به گروههاي غير رسمي و گروههاي همسان پناه ميبرد. اينجاست که هويتهاي متفاوت به عنوان رقيب يا به عنوان جايگزين در برابر هويتهاي مشروعيت بخش در ميآيد. دليل پيدايش چنين وضعيتي هم ضعف الگوهاي رفتاري است که در عمل ميتواند سر مشق باشند. دراين راستا بايد به تعادل و هماهنگي ميان گروههاي مرجع از جمله مدرسه و خانواده ورسانهها بيشتر انديشيد تا خلاء مرجعيت اجتماعي را کاهش داد و آسيب هفتم، اينکه نقش مشارکت اجتماعي دانش آموزان ومعلمان ما اکنون کمرنگ است.دراین راستا خواندن این داستان آموزنده خالی از لطف نیست.
یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد. در آنجا پسر کوچک شان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم.
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه
روز دوّم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد. پسر جواب داد: امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفس مان را از دست ندهیم، و زنگ آخر هم به ما یاد دادند که باید قسمتی از درآمدمان را به دولت بدهیم تا برای آبادی شهرها و روستاها خرج شود.
بعد از چندین روز که پسر می رفت و می آمد و تعریف می کرد، پدر کم کم نگران شد چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم، و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند می شود. از آن جایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند به پسرش گفت:
پسرم از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم.
بنابراین پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت. دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده. گفتند مریض است. دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه ای آوردند. بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند.
وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی رفت. بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد. گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می کند که چرا در مدارس استرالیا این قدر کم درس درست و حسابی می خوانند.
مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد:
ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم.
تعریف باسوادی فقط خواندن فیزیک و شیمی و ریاضی نیست بلکه احساس مسوولیت و مشارکت نسبت به مسایل جامعه است.
نظرات بینندگان
آموزش دزدی واختلاس!
لطفا در نوشتن مطلب دقت کنید!
درست است نظام آموزشی ما ضعف بسیار دارد, کتابها و فضای آموزشی مناسب نیست و بعضی همکاران انگیزه چندانی ندارند,
اما خوشبختانه نه محتوای کتابها حاوی مطالبی درباره دزدی و اختلاس است. نه همکاران ما اهل این مسایلند که بخواهند تجربیاتشون رو در اختیار دانش آموزان بگذارند.
اگر کسی در خانواده و جامعه دوره اختلاس و دزدی میبیند, به معلم, کتاب درسی ربطی ندارد.
ببخشید به خاطر این تذکرم,
ممنون از توضیح شما.