مقدمه
موازی کاری و بوروکراسی در فرهنگ ، اصلی ترین آسیب های نظام فرهنگی کشور هستند و اگر راه حلی باید جست بدون ریشه یابی علل گرفتاری نهادهای فرهنگی در بوروکراسی حاکم بر آنها امکان پذیر نخواهد بود . البته اصل تاسیس سازمان ها و نهادهای اداری وپذیرفتن بوروکراسی بهعنوان پدیدۀ قرون جدید، امری اجتنابناپذیر تلقی میشود. در کشور ما نیز اندکی با تأخیر نسبت به سایر نظامهای دنیا و به دنبال شکلگیری نهاد دولت در شکل امروزی، سازمانهای گوناگونی برای پیشبرد امور و حل معضلات اجتماعی پدید آمده است.
شایسته است کارنامۀ هریک از سازمانها و نهادها در یکصد سال گذشته به محک زده شده، داوری و ارزشگذاری شود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بر حسب ضرورتهای انقلابی و برای جبران ضعفها و ناکارآمدی برخی ارگانهای دولتی، نهادهای جدیدی پا به عرصۀ ظهور گذاشتند. یکی از موفقترین تجربههای سالهای نخست انقلاب، تشکیل جهاد سازندگی روستاها بود. روحیۀ جهادی حاکم بر این نهاد نوپا و کاهش بوروکراسی اداری، همچنین رسیدگی مستقیم به مشکلات روستاییان، ضرورت تشکیل آن را توجیه میکرد. البته موضعگیریهای مخالفی نیز وجود داشت اما دستاوردهای بینظیر جهادگران در آبادانی روستاها و کاستن از فاصلۀ طبقاتی بین فقرا و اغنیا، امری نبود که بتوان آن را انکار کرد. بهراستی چه شد که آن روحیههای جهادی، دوباره به بوروکراسی اداری تن داده و با تشکیل وزارت جهاد سازندگی و سپس ادغام در وزارت کشاورزی، به بوتۀ فراموشی سپرده شد؟
امری است که باید در جای خود بدان پرداخت.
از آن زمان تاکنون، بر اساس ضرورتهای خاصی، بنیادها و سازمانهای گوناگون دیگری نیز بهوجود آمدهاند، مسیری که همچنان ادامه دارد. گویی این عادت ثانویه را همه پذیرفتهاند که برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی چارهای جز تن دادن به تشکیل نهادها و سازمانهای جدید نیست، حتی اگر مشابه آن تشکیلات، با شرح وظایف مشابه وجود داشته باشد. به عنوان مثال، دهها سازمان فرهنگی با موازیکاری و بدون توجه به کارهای مشابه، شکل گرفتهاند.
نگاهی اجمالی به تاریخچۀ شکلگیری نهادها و سازمانهای مختلف بیانگر این نکته است که ضرورتهای خاص در زمانهای خاص، موجب بهوجود آمدن هریک از آنها شده است. مثلاً مسئله بی سوادی در نخستین سالهای انقلاب معضلی جدی بود، لذا سازمانی بهنام نهضت سوادآموزی بهوجود آمد. موضوع از بین بردن فقر و رسیدگی به امور مستضعفان، یکی از اهداف انقلاب اسلامی بود، لذا بنیاد مستضعفان شکل گرفت. وقتی موضوع مهاجرت مغزها و خروج نخبگان از کشور مورد توجه مسئولان قرار گرفت، ضرورت تأسیس بنیاد نخبگان احساس شد. سال 58 به دنبال حوادث دانشگاهها که منجر به تعطیلی آنها شد، ستاد انقلاب فرهنگی بهوجود آمد که بعدها به شورایعالی انقلاب فرهنگی تغییر نام داد. همینطور در اوایل انقلاب برای پوشش دادن به فعالیتهای فرهنگی در سطح مدارس کشور، نهادی بهنام امور تربیتی آموزشوپرورش تأسیس شد.
چنانچه گفته شد، قطعاً ضرورتهایی در مقاطع خاص موجب پدید آمدن چنین نهادهایی شده است، اما فرض نخستین بر این بود که هر یک از این نهادها، بنیادها، سازمانها و شوراها معضلات موجود در آن بخش از مدیریت کشور را حل کنند. به اینترتیب، بعد از گذشت سی و چند سال، نگاهی جدی به کارنامۀ هریک از نهادهای مذکور ضروری بهنظر میرسد تا بتوان در تصمیمگیریهای آینده نتایج آنرا به کاربست.
نگارنده کوشیده است در نوشته حاضر معضلات عمده فرهنگی کشور بررسی ، وگرفتاری های نهادهای فرهنگی رادر نظام بوروکراسی به بوته نقد و داوری درآورد . در گام نخستین ، موضوع بررسی ما ، برخی از نهادهایی هستند که در سال های اولیه انقلاب به منظور تعمیق ، ارتقاء یا اصلاح در روابط فرهنگی پدید آمدند .
پیکار با بیسوادی یا نهضت سوادآموزی
نهضت سوادآموزی بر اساس ضرورتهایی در سال 58 تأسیس شد و عملا جایگزین نهادی شد که سال ها قبل از انقلاب با عنوان سازمان پیکار با بیسوادی به تعلیم اکابر می پرداخت . علی رغم تلاش های انجام شده از آغاز تا کنون آمار رسمی سال 92 نشان میدهد هنوز 19 میلیون نفر بیسواد در کشور زندگی میکنند. بدون اینکه بخواهیم ارزش کارهای انجام شده را نفی کنیم، این آمار با توجه به بودجههای صرف شده در بیش از 30 سال قابل تأمل است، بهخصوص که در برخی مقاطع ، نهضت سوادآموزی موفق به دریافت جوایز بینالمللی و جهانی نیز شده است.
به نظر میرسد اصلیترین توفیق نهضت سوادآموزی بعد از فاصله گرفتن از اهداف نخستین، اشتغالزایی برای دهها هزار نفر آموزشیار و کادر اداری نهضت سوادآموزی بوده است که بعدها بهعنوان نیروهای رسمی به وزارت آموزش و پرورش تزریق شدند. در حالیکه قرار بود نهضت سوادآموزی، کمبودهای نظام رسمی آموزش و پرورش کشور را جبران کند اما جاذبۀ استخدام دولتی، اهداف اولیه را به بوتۀ فراموشی کشاند و آن نیروها به استخدام دولت درآمدند. در عوض نیروهای با سابقه و کیفی آموزش و پرورش با 25 سال سابقه، تقاضای بازنشستگی پیش از موعد کردند و از این مجموعه خارج شدند.
آغاز و انجام امورتربیتی آموزش و پرورش
یکی از نهادهای فرهنگی که در نخستین سالهای انقلاب فعالانه وارد عرصۀ فرهنگی شد، امور تربیتی آموزش و پرورش بود که با شعار« تقدم پرورش بر آموزش » برنامههای خود را آغاز کرد. تهذیب و تربیت معنوی و ایجاد زمینه برای رشد استعدادهای فرهنگی و هنری دانشآموزان، در کنار فعالیتهای علمی مدارس جزء اهداف اصلی این نهاد بود. بدینمنظور تعداد قابل توجهی از جوانان مستعد که دغدغههای دینی و فرهنگی داشتند، به عنوان مربی پرورشی جذب آموزش و پرورش شدند تا در خصوص آموزشهای فرهنگی، فعالیتهای گروهی، برگزاری جشنوارهها، اردوها و فعالیتهای هنری و دینی دانشآموزان برنامهریزی کنند.
سیاستهای حاکم بر آموزش و پرورش در سالهای بعد، همچنین نگرشهای سیاسی حاکم بر دولتهای وقت، موجب میشد تا این نهاد گاهی مهم و گاهی نیز فاقد اهمیت تلقی شود، لذا فعالیتها نیز دست خوش تغییر میشد. در این شرایط عدۀ زیادی از نیروهای اولیه ترجیح دادند به جای فعالیتهای پرورشی، خود را به کادر آموزشی منتقل کرده و صرفاً به تدریس بپردازند. شک و تردیدهای ایجاد شده در اصل بقای امورتربیتی، کمرنگ شدن فعالیتها را به دنبال داشت و در نهایت به ادغام و حذف عملی این نهاد منجر شد. مجدداً در دورههای بعدی شعار احیای امور تربیتی بر سر زبانها افتاد، اما معلوم نبود دقیقاً چه چیزی قرار است احیا شود؛ نه شرایط اوایل انقلاب حاکم و نه از شور و نشاط آن سالها خبری بود و نه قرار بود نیروهای اولیه و صاحبان اصلی امور تربیتی دوباره دعوت به کار شوند و نه اهداف روشنی از احیای مجدد آن مد نظر بود.
تنها خاصیت موضوع این بود که عدهای از اتهام مخالفت با امور تربیتی مبرا شدند. جالب است که در ساختار جدید، فعالیتهای پرورشی و تربیتبدنی در یک حوزه تعریف شدند و تشکیلات و ساختار سازمانی جدیدی به تصویب رسید که خود آغازی بر مشکلات بعدی بود، چون از طرفی تعارض نقشها را پیش آورد و از طرف دیگر، چند سال زمان لازم بود تا ادغام صورت بگیرد و افراد با پست سازمانی جدید مشغول به کار شوند(مشابه این ادغام بین سازمان ملی جوانان و سازمان تربیتبدنی کشور نیز بهوجود آمد و هنوز هم مسائل ادغام و ساختار سازمانی جدید یکی از موضوعات مبتلابه وزارت ورزشوجوانان است).
سالهای بعد، عدم کارآیی چنین ادغامی آشکار شد و معاونتهای مستقلی تحت عنوان « معاونت پرورشی و فرهنگی » و «معاونت تربیتبدنی و سلامت» در وزارت آموزش و پرورش شکل گرفتند. در حالحاضر، نهاد انقلابی موسوم به امور تربیتی که برخاسته از متن انقلاب و پرچمدار انقلاب فرهنگی در مدارس بود، تبدیل به یک اداره کل با عنوان « دفتر امور تربیتی ومشاوره » شده است و مثل سایر ادارات کل وزارت آموزشوپرورش به صدور بخشنامه و ایفای وظایف مدیریتی میپردازد. از شور و تکاپوی سالهای اولیۀ انقلاب هم خبری نیست، اما بحثهای کارشناسی و تخصصی در بارۀ زمینهها، اهداف و اصول تربیت در مقاطع گوناگون سنی و شرح وظایف والدین و مدرسه و نقش حیاتی آنها در تربیت فرهنگی فرزندان ادامه دارد، مقالات و پژوهشهای متعددی عرضه میشود، آسیبشناسیهایی نیز انجام میشود و کمسیونهای مختلف تشکیل و نتایج جلسات به مراجع مربوطه ارسال میشود. اسناد مربوط به تحول بنیادین آموزش و پرورش نیز تهیه و به تصویب رسیدهاند. همۀ این کارها ارزشمند است اما مهمتر از همۀ اینها، فرهنگی است که در نهاد نسل جوان شکل میگیرد. بهطور حتم، عمر فرزندان ما و روزگار جوانی آنها معطل بخشنامهها و اسناد ملی نمینماند.
روند شکل گیری شورایعالی انقلاب فرهنگی
شورایعالی انقلاب فرهنگی (ستاد انقلاب فرهنگی سابق) در آغاز کار به تعیین ضوابط احراز صلاحیت تدریس استادان و نحوۀ ادامۀ تحصیل دانشجویان موجود و اعلام ضوابط گزینش برای دانشجویان جدید پرداخت. سپس اصلیترین وظیفۀ خود را تدوین سرفصلهای دروس دانشگاهی و دقتنظر در متون درسی قرار داد. از طریق تشکیل کمیتههای تخصصی با حضور استادان رشتههای مختلف، این مهم انجام و بارها اصلاحات لازم در مقاطع مختلف به عمل آمد، البته بعدها مسئولیت تعیین سرفصل دروس به عهدۀ هیأت ممیزۀ دانشگاهها گذاشته شد. همچنین تصویب صلاحیت رؤسای دانشگاهها و انتصاب آنها بعد از طی مراحل اولیۀ گزینش و معرفی از سوی وزارت علوم یا وزارت بهداشت بر عهدۀ این شورا ست. اینکه آیا مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی به تغییر و تحولی اساسی در روابط فرهنگی جامعه منجر میشود یا نه؟ خود جای تأمل دارد. چرا که نظارت بر روند امور دانشگاهها، تعیین سرفصل دروس دانشگاهی، تصویب صلاحیت رؤسای دانشگاهها و کارهایی از این قبیل، لزوماً به معنی تغییر نگرش عمومی جامعه و تحقق انقلاب فرهنگی مورد انتظار جامعه اسلامی نبوده و نیست.
بهنظر میرسد، شورایعالی انقلاب فرهنگی به جای اینکه به تعمیق باورهای فرهنگی اصیل جامعه پرداخته و نمونهای از فرهنگ دیرپای سرزمین اسلامی ایران را بهعنوان مدلی جهانی عرضه کند، صرفاً به عنوان نهاد ناظر بر نحوۀ اجرای وظایف وزارت علوم و دانشگاهها عمل کرده و براساس شرح وظایف سازمانی تعریف شده، وظیفۀ خاصی در تحقق انقلاب فرهنگی که همۀ ابعاد اجتماع را دچار تحولی اساسی کند، ندارد.
این استدلال مطرح میشود که شورای عالی انقلاب فرهنگی وظایف خاص خود را دارد و از طریق تشکیل کمیتههای تخصصی و کمیسیونهای گوناگون با حضور استادان صاحبنظر و فرهیخته، در حیطۀ وظایف تعیین شده ایفای نقش میکند، لذا ایجاد انقلاب فرهنگی مورد نظر جامعۀ اسلامی را باید از نهادهای دیگری مثل شورای فرهنگ عمومی کشور یا وزارتخانههای فرهنگی و... مطالبه کرد. اما مرور حوادث سال 58 و مسائلی که موجب تعطیلی دانشگاهها درآن دوره شد و سپس مسئولیت این شورا در بازگشایی و نوگشایی دانشگاهها و بازکاوی مطالبات جامعۀ انقلابی آن روز، حاکی از انتظارات دیگری در پدید آمدن این نهاد است.
البته برخی معتقدند انقلاب فرهنگی مورد نظر قبل از اینکه انقلاب اسلامی پیروز شود، رخ داده بود، چون اگر تغییر نگرش عمومی برای گذر از وضع موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب رخ نمیداد، اساساً پدیدهای به نام انقلاب اسلامی به وجود نمیآمد. اگر این فرض را بپذیریم، آنگاه این سؤال پیش خواهد آمد که انتقال پیامهای انقلاب فرهنگی و ترسیم آن بهعنوان یک مدل موفق در جهان امروز، بر عهدۀ کدام سازمان یا نهاد مسئول است؟
جایگاه شورای فرهنگ عمومی کشور
سازمانهای فرهنگی که با عناوین متعدد در سیستم اداری کشور فعالیت میکنند، جملگی در شورای فرهنگ عمومی کشور عضویت دارند. در استانها و شهرها نیز این شورا با ریاست ائمه جمعه و دبیری ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل میشود. موضوعات اساسی مورد بحث در این شوراها عبارتند از: بررسی مسائل فرهنگی جامعه، تعیین خطوط کلی فعالیتهای فرهنگی، ارائه طریق به نهادهای مسئول، همفکری در جهت یافتن راه حلهای مشترک و در نهایت ارائه گزارش عملکرد شورا و دستگاههای فرهنگی به دبیرخانۀ شورا.
تعدد سازمانها ونهادهای فرهنگی در کشور از یک طرف بیانگر اهمیت موضوع و اهتمام مسئولین به مقولۀ فرهنگ است و از طرفی، موجب تداخل در وظایف، موازیکاریهای عدیده و اتلاف بودجه و سرمایه میشود. لذا نهادی مثل شورای فرهنگ عمومی کشور بدینمنظور بهوجود آمده است تا خطوط کلی مسائل فرهنگی و برنامههای کلان فرهنگی را هدایت کند. البته میزان پای بندی اعضا به مصوبات و ضمانت اجرایی آنها از دغدغههای همیشگی مسئولین است و علیرغم تلاشهای موجود، بسیاری از مسائل و معضلات فرهنگی جامعه همچنان لاینحل باقی مانده است.
نقدِ حال
نیمنگاهی به علل و ضرورتهای شکلگیری انقلاب اسلامی در دهۀ 50 شمسی، دغدغههای فرهنگی جامعۀ آن روز ایران و خیزش میلیونی مردم برای ساختن تمدنی جدید بر مبنای فرهنگ اصیل مرز و بومشان، بیانگر این نکته است که اهداف فرهنگی برای مردم ایران یک اصل اساسی بوده و همۀ تلاشها به خاطر احیای فرهنگ و ارتقای شاخصهای فرهنگی صورت گرفته و ساختن جامعهای نوین بر اساس آرمانهای فرهنگی، جزء اهداف اصلی پدیدآورندگان انقلاب بوده است. بدینخاطر، انتظارات فرهنگی مردم را باید پاس داشت و برای تحقق یکایک آنها برنامهریزیهای اساسی را صورت داد. این انتظارات نشانگر دلبستگی مردم به سرنوشت کشور است و برای کسانی که احساس مسئولیت میکنند، از نان شب واجبتر است. بنابراین ارائه نگاهی تحلیلی نسبت به روابط فرهنگی حاکم بر جامعه و مطالعه در آداب و اخلاق اجتماعی امروز مردم ایران ضروری است.
بر اساس این نگاه تحلیلی میتوان دریافت باوجود تلاشهایی که از اول انقلاب تاکنون، از سوی سازمانهای فرهنگی مسئول صورت گرفته است، هنوز بسیاری از مسائل و معضلات فرهنگی جامعه مثل پرخاشگری در روابط اجتماعی، عصبیتها و تعصبات قومی، فرصتطلبی و سودجویی اقتصادی، مسابقۀ ثروت و سیریناپذیری در بهدست آوردن منافع، مزاحمتهای اجتماعی، عدم احترام به حقوق شهروندی دیگران، تقدم منافع حزبی و گروهی و قبیلهای، قانونگریزی، عدم انضباط اجتماعی، تقدم منافع فردی بر منافع ملی، بیعدالتی اجتماعی، استفاده از افراد صاحبنفوذ برای دور زدن قانون، فقر و نابرابری اقتصادی، ریاکاری و تزویر، بالا رفتن سن ازدواج، شیوع ازدواجهای مصلحتی و وقوع طلاق بهخاطر دریافت مهریه، افزایش آمار طلاق در شهرهای بزرگ، عدم تضمین شغلی برای فارغالتحصیلان دانشگاهی و افزایش نگرانی نسبت به زندگی آینده،کاهش نسبی آمار مطالعه و کتابخوانی و... همچنان باقی است.
از طرفی نیز مسائل عدیدهای چون عدم توانایی سینما و تلویزیون در رقابت با حریفان خارجی و شبکههای ماهوارهای، ضعف دستگاههای فرهنگی در ترسیم الگوی زندگی اسلامی با زبان هنری و قابل فهم دنیای امروز، عدم برنامهریزی در جهت معرفی چهرهای لطیف و زیبا از تفکر دینی متناسب با نیازهای جوامع امروز، عدم توجه به نیازهای زمانه و اقتضائات روز در تبلیغ دینی، اصرار بر روشهای غلط و ناکارآمد در فعالیتهای فرهنگی، گرفتار شدن در روزمرگی وتکرار و... دغدغههای جدی صاحبنظران و دلسوزان فرهنگی است.
راهحلها و انتظارات
یک راهحل این است که مثل همیشه و به دلیل حساسیت موضوع، به فکر تأسیس سازمان جدیدی با عنوان (سازمان حل مشکلات و معضلات فرهنگی) باشیم و با بهکار گماردن افراد صاحبنظر و متخصص، بحثهای کارشناسی و آسیبشناسانه ارائه دهیم و سازمان مذکور مرجع نهایی بررسی مشکلات فرهنگی نامیده شود. سپس هر کس هر ایده و نظری دارد به سازمان مذکور ارائه دهد و حاصل آنها جمعبندی شده و بعد از بحث و بررسیهای فراوان در کمیتههای تخصصی و کمیسیونهای مشترک و تلفیقی به عنوان یک طرح کلی به هیأت دولت ارائه شود. سپس حاصل دیدگاهها بهصورت یک لایحه ازطرف دولت به مجلس تقدیم تا بعد از بحث و بررسیهای کاملاً تخصصی در کمسیونهای مربوط مجلس، درصحن علنی مجلس مطرح و بعد از تصویب اکثریت نمایندگان و ارجاع به شورای نگهبان به هیأت دولت ارسال تا آئیننامههای اجرایی و بخشنامههای لازم تهیه شود و...؛ این همان راهی است تاکنون بارها و بارها آزمودهایم.
راهحل دیگر این است که با نگاهی منطقی به گذشته و تأمل در کاستیهای راه طی شده، با استفاده از تجربۀ ملتهای پیشرو و تجدیدنظر در افکار غلط، راهی نو پیش پای فرهنگ بگشاییم. یا اینکه اساساً از تولیگری بر فرهنگ دست برداریم و اجازه دهیم فرهنگ راه خود را آزادانه طی کند.
بهعبارت دیگر، اجازه دهیم فرهنگ در زندگی راه پیدا کند و تاروپود زندگیمان را تحت تأثیر قرار دهد. یعنی به جای آنکه عرصه را بر فرهنگ را تنگ کنیم، باید اجازه دهیم «فرهنگ» زندگی ما را اداره کند. حتی باید دست از «کنترل فرهنگی» برداریم و فرهنگ «خودکنترلی» یا «کنترل اجتماعی» را بهجای آن حاکم کنیم.
ملت ایران به دلیل سابقه و دیرینۀ تمدنی کهن و برخورداری از فرهنگ غنی، میتواند یک الگوی موفق از فرهنگ انسانی و دینی را برای زندگی در جهان امروز عرضه کند.
بهعبارت دیگر میتوان و بایست مدلی از سازگاری دین و دانش و همگرایی بین زندگی دینی و تفکر علمی را ارائه کرد. لازمه این کار آن است که: تفکر فرهنگی را ایزوله نکنیم، از ارتباط فرهنگی با سایر ملتها نهراسیم، فرهنگ جهان امروز را بشناسیم، زبان برقراری ارتباط با دیگران را یاد بگیریم و بپذیریم که خداوند انسان را موجودی اجتماعی آفریده است. منظور از اجتماع نیز فقط چارچوب مرزهای جغرافیایی خودمان نیست، بلکه پهنۀ هستی، دفتر معرفت کردگار است. منظور از (سیروا فیالارض) که در قرآن بدان اشاره شده است، گردش در طبیعت نیست. بلکه آشنایی با تمدنها و مطالعه در سیر زندگی بشر در روی زمین است.
بنابراین نباید فرصت فهمیدن را از خود دریغ کنیم. ما به ارتباطات جهانی بهخصوص در عرصۀ فرهنگ به شدت نیازمندیم تا هم بتوانیم از حاصل تجربۀ بشری بهرهمند شویم و هم داشتهها، محصولات و اندیشههای فرهنگی خود را به محک داوری دیگران بزنیم. مسلما در این ارتباط فرهنگی ضرر نخواهیم کرد، بلکه رشد و شکوفایی فرهنگی بیشتری را شاهد خواهیم بود. روزگار ما آنگونه نیست که یک ملت بتواند ایزوله و بدون ارتباط با دیگران زندگی کرده و پیشرفت کند. تجربۀ کشورهای کمونیستی در حصار کشیدن به دور خود، تجربهای شکستخورده است. ملت ایران با سابقۀ تمدنی درخشان، در این ارتباطات فرهنگی نه تنها ضرر نخواهد کرد، بلکه الهامبخش و الگوآفرین به دیگران نیز خواهد بود.
به نظر نگارنده، تأمل در نکات زیر میتواند راهگشا باشد:
- نقد فرهنگی را ارج نهیم واز دیدگاههای نو در عرصۀ فرهنگ استقبال کنیم.
- آزاداندیشی فرهنگی را پاس بداریم و فرهنگ را به قانون و مقررات تبدیل نکنیم.
- از ایزوله نگهداشتن جامعه بپرهیزیم و به تجربههای مشترک جهانی، ارزش قائل شویم.
- یکسانسازی فرهنگی را رها کنیم و به تنوع فرهنگی بها دهیم.
- بالندگی فرهنگی را در بخشنامههای اداری نخشکانیم.
- به از همگسیختگی و جدایی نهادهای فرهنگی پایان دهیم و به یکپارچگی فعالیتهای فرهنگی بیندیشیم.
- فرهنگ را اداره نکنیم، بلکه اجازه دهیم فرهنگ، زندگی ما را اداره کرده و به جامعۀ ما هویت ببخشد.
- به جای سختگیری و تعصب و ماندن در گذشته، افقهای روشن را در آینده بجوییم.
- دستوپای فرهنگ را از قید و بندهایی که برخی متولیان ناکارآمد بر آن بستهاند، باز کنیم.
- بپذیریم که فرهنگ در محیط سالم و بانشاط شکوفا میشود، پس نشاط اجتماعی را پاس بداریم.
- تفکر فرهنگی را ارج نهیم، اندیشمندان فرهنگی را قدر شناسیم و آنها را در صدر نشانیم.
- این پیام قرآن را آویزۀ گوش کنیم که: شمارا به صورت ملتها و قبایل مختلف قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید (لتعارفوا) و معنای این عبارت چیزی نیست، جز شناخت فرهنگی.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.