تا در طلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمه نانی، نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جستن آنی، آنی
مولانا
***
با وجود گذشت بیش از دو دهه از شکل گیری نخستین اعتراض های میدانی که در 25 دی ماه 1380 و به دعوت تشکل « سازمان معلمان ایران » در مرکز تربیت معلم شهید باهنر تهران صورت گرفت ؛ هنوز تئوری و یا مانیفست مشخصی برای تدوین « مطالبه گری کم هزینه و اما اثربخش » در میان معلمان و به ویژه کنش گران و فعالان این حوزه دیده نمی شود .
از 25 دی ماه سال 1380 تا 23 اسفند سال 1385 که با دستگیری تعداد قابل توجهی از کنش گران در برابر مجلس شورای اسلامی مواجه گردید ؛ معلمانی در صحنه کنش های میدانی ( خیابانی ) مشاهده شدند که « قلم » خود را در بالای « سر » نگاه می داشتند .
نکته مهم و قابل تامل این که هیچ گاه در این بازه ی زمانی ، دیده نشد که معلمان به نشانه ی اعتراض ، در خیابان « سفره » پهن کنند و از آن عکس و فیلم گرفته و در شبکه های اجتماعی منتشر و تکثیر کنند .
هر چند تاکنون فردی و به ویژه تشکلی علت سکوت و انفعال معلمان پس از اسفند 1385 تا روی کار آمدن دولت روحانی را مورد آسیب شناسی و تحلیل دقیق قرار نداده است .
پرسش این است ؛
معلمی که در تجمعات ، قلم خود را بالا می برد ؛ آیا به واقع « اهل قلم » است و در سوی دیگر معلمی و یا معلمانی که در انظار عمومی و کف خیابان ، « سفره » پهن می کنند ، قرار است چه پیامی را به جامعه و حتا به خارج از کشور مخابره نمایند ؟
با وجود تبعیض و پایین بودن اشل حقوقی معلمان در پیش از انقلاب اسلامی ، چرا معلمان آن زمان به این گونه حرکت ها متوسل نمی شدند و یا آن که به قول معروف عقل شان به این کارها نمی رسید ؟
و مهم تر این که این حرکت یعنی پهن کردن سفره در کف خیابان تاکنون در کدام کشور جهان و توسط معلمان آن کشور امتحان شده است ؟
با احتساب « خط فقر » به راحتی می توان نظر داد که همه معلمان شاغل و بازنشسته کشور زیر خط فقر و یا در حالت خوش بینانه در مرز آن قرار دارند اما پرسش این است که آیا آشکار کردن و به عبارتی « عمومی کردن » این فقر کمکی به ارتقای منزلت و پایگاه اجتماعی آنان و در پایین ترین سطح مطالبه گری موجب شنیده شدن « صدای معلمان » می شود ؟ چند درصد از معلمان حاضر – شاغل و بازنشسته – عادت به نویسندگی و تحلیل قضایا و وقایع در آموزش دارند ؟
فقر عیان شده توسط این گروه از معلمان تا چه حد برای مقامات و تصمیم گیرندگان جمهوری اسلامی مهم و قابل توجه است و مهم تر این که در « حوزه عمومی » چه کمکی به تغییر نگاه جامعه به امر آموزش و عاملان اصلی آن یعنی « معلمان » خواهد کرد ؟
آیا « مغناطیس » فقر مادی تثبیت شده در معلمان و عاملان فرهنگ به سطح فقر فرهنگی آنان هم رسوخ کرده و آن هم سطح نموده است ؟
شعار و بنر « با اهل قلم هر که در افتاد ، ورافتاد » که توسط برخی معلمان مطرح گردید ؛ در واقع اقتباسی ناقص و استحاله شده از« سید اشرف الدین حسینی (مدیر نشریه نسیم شمال) خطاب به نیکلای اول سزار یا تزار روسیه است .
نقل است :
« بعد از اینکه نیکلای فرمان داد که حرم مطهر رضوی (ع) گلوله باران شود و گفت حرم را زیرورو می کنم تا ببینم چه کسی جلوی من را خواهد گرفت و به حالت مستی به دین و مذهب اسلام و اهل بیت توهین کرده و همان شب به طور معجزه آسایی که هیچ پزشکی علتش را تشخیص نداد به درک واصل شد. صبح که منتظر دستورش بودند با جنازه او روبه رو شدند ... » ( این جا )
اما پرسش این است که این حکایت تاریخی چه مشابهت و یا تجانسی می تواند با کنش گری معترضانه معلمان که البته خود را « اهل قلم » می نامند می تواند داشته باشد ؟ در حال حاضر چشم اندازی از شواهد مبتنی بر مرجعیت اجتماعی معلمان که پیش نیاز شکل گیری و تکامل قدرت اجتماعی فراگیر و منعطف آنان باشد مشاهده نمی شود .
آیا مطالبه گری آگاهانه و مستمر نسبتی با تقدیرگرایی مرسوم جامعه و خرافات چکیده از آن می تواند داشته باشد ؟
آیا این معلمان آن گونه که ادعا می کنند واقعا اهل نوشتن ، تحلیل و مکاشفه در احوالات آموزش و وضعیت نحیف و ورشکسته امر « آموزش » در این وادی هستند و یا آن که به گزاف از آن به عنوان ابزاری برای متفاوت نشان دادن نوع و جنس اعتراضات خود با سایر اقشار و گروه های اجتماعی بهره می جویند ؟
چند درصد از معلمان حاضر – شاغل و بازنشسته – عادت به نویسندگی و تحلیل قضایا و وقایع در آموزش دارند ؟
آمار مشخص و یا متقنی از این گونه معلمان در دست نیست اما این یک اصل مسلم و بدیهی است که اگر جمعیت این گروه از معلمان قابل توجه و اتکا بود قطعا وضعیت حال آموزش و پرورش ما این نبود . آیا مطالبه گری آگاهانه و مستمر نسبتی با تقدیرگرایی مرسوم جامعه و خرافات چکیده از آن می تواند داشته باشد ؟
همان اقلیت جمعیت معلمان اهل قلم که متعلق به نسل های پیشین بوده است متاسفانه رو به انقراض است و متاسفانه در میان «دانشجو معلمان» و « معلمان جدید الورود » وضعیت خاص و امیدوار کننده ای مشاهده نمی شود .
از آن جا که پس از گذشت بیش از 4 دهه ، نظام آموزشی ما هنوز با مفهوم « معلم حرفه ای » و الزمات آن بیگانه است و هنوز درگیر بحران هایی مانند کمبود معلم ، تراکم کلاسی و... می باشد ، طبیعی است که به نسبت فقر در حوزه « معلم حرفه ای » معلم نویسنده حرفه ای هم متاثر از آن خواهد بود و این یک معادله منطقی است .
یادداشت ها ، مقالات و مکتوباتی که هم توسط برخی معلمان منتشر می شوند یا اکثرا در حوزه معیشت و مطالبات از نوع «معوقات » بوده و یا آن که در انتظار پاداشی مانند گرفتن امتیاز و یا سائق های مادی و اقتصادی است و از روح آن مطلب ، دغدغه و یا نگرانی عمقی نسبت به « آینده » استننتاج و یا استشمام نمی شود .
اخیرا ، برخی کنش گران و تحلیل گران ، اعتراضات بخشی از جامعه ی معلمان را متصف به خصیصه « جنبش » کرده اند .
«گيدنز «Gidenz » «جنبش اجتماعي را تلاش جمعي براي پيشبرد منافع مشترك، از طريق عمل جمعي خارج از حوزه نهادهاي رسمي تعريف مي نمايد. درسلر جنبش اجتماعي را هدف انديشيده شده و تعمدي تعداد زيادي از افراد معرفي مي كند كه هدف ايجاد دگرگوني با كوشش هاي گروهي را دارند.
باتامور «batamor » جنبش اجتماعي را نوعي تلاش گروهي مي داند كه براي ايجاد يا مقاومت در برابر تغيير در جامعه ايجاد مي شود. دلا پورتا و دياني جنبش اجتماعي را شبكه هاي غيررسمي، بر پايه باورهاي مشترك و همبستگي مي دانند كه از مسئلهاي تنشزا آغاز شده و به اشكال مختلف اعتراض پايان مي يابد.
ويلسون جنبش اجتماعي را كوششي آگاهانه، جمعي و سازمان يافته براي ايجاد يا مقاومت در برابر تغييرات گسترده در نظام اجتماعي از طريق ابزارهايي كه نهادينه نشدهاند، ميداند. او اين تعريف رسمي را با يك توصيف خلاقانهتر و تا حدي با بينش عميقتر آغاز ميكند: «جنبشهاي اجتماعي هم قهرمان مي پرورند و هم دلقك، جنبش هاي اجتماعي تلاش مي كنند تا مردم را از خود ذاتي شان فراتر برده و شجاعت و نوع دوستي را در آنان زنده نمايند.» مردم و زنان در جنبش هاي اجتماعي از بيعدالتيها، رنجها و نگراني هاي كه در اطراف خود مي بينند، از منابع مرسوم نظم اجتماعي فراتر مي روند، تا پيكار خود را با موانع رشد اجتماع آغاز نمايند . » ( این جا )
می توان خاستگاه نخست اعتراضات معلمان ایران را مساله « عدالت » دانست که توسط بخش کوچکی از جمعیت یک میلیونی شاغلین و تقریبا به همین تعداد بازنشستگان راهبری می شود .
درست است که هدایت این اعتراضات را گروه های غیررسمی بر عهده دارند اما پرسش مهم تر این که آیا این کلنی های محدود ، اتاق فکر و مهم تر از آن تئوری مشخصی برای تعریف و استقرار رسمی « جنبش » دارند ؟
و این که محدود کردن مطالبات جمعی در طیف معیشت که شکل اصلی بیرونی و تعریف شده آن اجرای رتبه بندی معلمان بوده است می تواند موجب همبستگی سایر گروه های اجتماعی شده و آن را به عنوان یک « قدرت اجتماعی » مطرح کند ؟
در حال حاضر چشم اندازی از شواهد مبتنی بر مرجعیت اجتماعی معلمان که پیش نیاز شکل گیری و تکامل قدرت اجتماعی فراگیر و منعطف آنان باشد مشاهده نمی شود .
نظرات بینندگان
معلم نویسنده؟
معلمی و نویسندگی هر دو حرفه هایی جداگانه و کاملا تخصصی هستند.
چرا باید مثلا یک معلم نویسنده و یا یک نویسنده معلم هم باشد؟ امروزه دوران تخصص هاست.
اینکه امروزه آموزگاران بالفرض حرفه ای نیستند؛ مقصر آموزگاران نیستند. زیرا فرادستان آن را به عنوان یک حرفه نپذیرفته اند. حرفه یعنی اینکه فرد مشغول به آن حرفه صبح تا شام فکر و ذکرش آماده شدن برای کار بهتر در آن حرفه است .اولین قدم هم داشتن منزلت برای افراد شاغل است. منزلت هم بدون دستمزد مکفی برای یک زندگی آبرومند شامل خوراک ، پوشاک و مسکن و حق زیست سرافراز تامین نمی گردد.
امروزه ما بیشتر مشاور املاک معلم، راننده تاکسی معلم ، دستفروش معلم ، ویزیتور معلم و ... داریم. تا زمانی که این گزاره به عنوان یک حرفه پذیرفته نگردد، آش همین آش و کاسه همین کاسه ...
سلام
1- جوهر معلمی و عصاره مربی بودن ، نویسندگی و زایش اندیشه است هر چند معلمان در حال حاضر کارکردی بیش از « ماشین تدریس » ندارند .
در واقع ؛ آموزش و اندیشه گری لازم و ملزوم یکدیگرند .
لازمه مرجعیت هم نوشتن است .
تا ننویسیم ، مساله ای بیان نمی شود .
2- هر چند در این نظام آموزشی این ممکن است انتظاری دور از دسترس باشد اما آیا کسانی که ادعای " اهل قلم " دارند و آن را بوق و کرنا می کنند ؛ نباید در عمل آن را به اثبات برسانند ؟
3-احاله همه مشکلات به فرادستان ، یک جور پاک کردن صورت مساله است .
اما مخالفت مسقیم و ضمنی برخی و شاید بسیاری از آموزگاران با تشکیل « سازمان نظام معلمی » به کدام حساب باید واریز گردد ؟!
4- زمانی کار معلمی ، صورت و شکل حرفه ای پیدا می کند که آموزش اولویت پیدا کند .
وقتی که بیشتر معلمان فرضا در برابر تعطیلی دو ساله مدارس سکوت می کنند و حتا به گونه ای موافق استمرار تعطیلی هستند ؛ می شود به باور داشتن آنان به آموزش و اولویت تربیت امیدوار بود ؟
وقتی که چنین باوری در درون دستگاه تربیت و عاملان آنان نیست ؛ انتظار دارید از بیرون همراهی کنند ؟!
پایدار باشید .
جناب پورسلیمان ، آیا حضرتعالی در کلاب هاوس حضور دارید؟
اگر پاسخ مثبت است ، فبها المراد و نعم المطلوب.
اگر پاسخ منفی هست که بنده شخصا دوست دارم که نظرات حضرتعالی را در این شبکه اجتماعی به طور مبسوط بشنوم و احتمالآ پی گفتارهایی بیان کنم.
ماجرای عضویت معلمان و حتا سایر گروه ها و اقشار اجتماعی در شبکه های اجتماعی هم مانند عضویت آنان در تشکل ها است .
اقلیتی که نام آنان همه جا هست و نظراتی که ضمن تکراری بودن دیگر تاریخ مصرف شان هم گذشته است .
پایدار باشید .
مشغول شدن به مشاغل جنبی در اکثر حرفه ها رواج دارد و حتی در مشاغل پردر آمد مثل پزشکان و اساتید دانشگاه و وکلا و فوتبالیست و... دیده می شود.
حداقل در کشور ما دوران تخصص ها، معنا ندارد!
در ضمن نویسنده بودن به معنای عام باید در ذات یک معلم و مدرس باشد. منظور جناب پورسلیمان ، نویسنده حرفه ای که نبود!
جناب پور سلیمان را تا حدودی می شناسم نیازی به کار معلمی ندارد ولی عاشقانه و عالمانه معلمی می کند این یک ارزش متعالی است
آقای قاسم پور
از محبت و و همراهی شما سپاسگزارم .
پایدار باشید .
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی...
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی.
درود
امیدوارم که شما و خانواده محترم در صحت و سلامت کامل باشید .
مطالبی که فرمودید متاسفانه بخشی از واقعیات نظام آموزشی ناکارآمد ماست .
اما چاره اش انفعال و بی تفاوتی نیست .
چاره ای جز تلاش و کنش گری برای اصلاح اساسی وضعیت موجود نداریم و الا سرنوشتی مانند سایر کشورهای جنگ زده خواهیم داشت و بدتر ....
پایدار باشید .
من صدای معلم را دنبال میکنم ولی متاسفانه جز سیاهنمایی کاری نمیکند!!!
گفتن مشکلات را همه بلدن و نیاز به سواد چندانی ندارد، اگر ادعایی دارید، راه حل بدهید.
البته اگر اجازه ی نمایش پیام را بدهید و واقعا صدای معلم باشید.
درود و سپاس از این که مطالب « صدای معلم » را دنبال می کنید .
1- « صدای معلم » رسانه منتقد در حوزه عمومی آموزش ایران است .
کارکرد رسانه نقد و تحلیل است .
اصطلاحاتی مانند « سیاه نمایی » هم صرفا برای بر چسب زدن و خفه کردن منتقدان است .
رسانه باید واقعیات را منعکس کند و در مورد آن ها تحلیل ارائه کند .
اگر وضعیت کشور مناسب نیست و دچار بحران است باید گریبان مقامات و مسئولانی را گرفت که با سیاست های غلط و بحران زا کشور ار به این جا رسانده و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی را ویران کرده اند نه این که به رسانه اعتراض کنند که چرا نقد می کنی !
شما سفید را نشان دهید البته بر اساس مستندات . ما هم سعی می کنیم سفید نمایی کنیم !
2- اتفاقا بر خلاف تصور شما ؛ تحلیل نیاز به تفکر و احاطه بر موضوعات و وقایع دارد . ( در ایران ، سخت ترین کار فکر کردن است )
نقد کردن با نق زدن تفاوتی بسیار دارد .
3-کار من به عنوان روزنامه نگار ، نقد و تحلیل مسائل است .
البته اگر مساله درست و منطقی تعریف و تبیین شود ، آنان که باید بفهمند می فهمند و راهکار را خودشان می یابند هر چند کم تر گوش شنوا و چشم بینایی نمی بینم .
این هم راهکار بر اساس متن :
« آیا مطالبه گری آگاهانه و مستمر نسبتی با تقدیرگرایی مرسوم جامعه و خرافات چکیده از آن می تواند داشته باشد ؟
آیا این معلمان آن گونه که ادعا می کنند واقعا اهل نوشتن ، تحلیل و مکاشفه در احوالات آموزش و وضعیت نحیف و ورشکسته امر « آموزش » در این وادی هستند و یا آن که به گزاف از آن به عنوان ابزاری برای متفاوت نشان دادن نوع و جنس اعتراضات خود با سایر اقشار و گروه های اجتماعی بهره می جویند ؟
چند درصد از معلمان حاضر – شاغل و بازنشسته – عادت به نویسندگی و تحلیل قضایا و وقایع در آموزش دارند ؟»
پایدار باشید .