ارديبهشت فرهنگيترين ماه سال است؛ زيرا علاوه بر روز معلم، روز کارگر، روز بزرگداشت سعدي، شيخ بهايي، شيخ صدوق، حكيم عمر خيام نيشابوري، شيخ كليني، فردوسي، روز جهاني ارتباطات و روابط عمومي و برگزاري نمايشگاه بزرگ كتاب در اين ماه قرار دارد.
فرصت گرانبهايي است تا ياد کنيم از هنر کساني که به دانشجويان و دانش آموختگان براي رهايي از غل و زنجيرهاي ذهني، ياري رساندهاند.
آموزش و پرورش ما اين افتخار را داشته است تا به لطف پيشينه درخشان علمي خود( که نماد برجسته آن دانشسراي مقدماتي در دهههاي 1340، 1330 و 1350 در تربيت معلم است)، علاوه بر نواحي شهري و روستايي، با اعزام معلمان مشتاق، مناطق دوردست و مجاور را نيز پوشش آموزشي دهد.
اغلب معلمان تاثيرگذار در مدارس و دبيرستانها که همشهريان از آنان به نيکي ياد ميکنند و متاسفانه برخي دعوت حق را لبيک گفتهاند، فارغالتحصيل اين دانشسراها بودهاند. تاسيس اين نهاد آموزشي، خدمت بزرگي بود که از حافظه تاريخي مردم ما محو نخواهد شد. با اين وصف در قرن بيستويکم لزوم بازنگري در فلسفه آموزش و پرورش در سطوح خرد و کلان احساس ميشود.
امروز سازمانهاي معتبر جهاني نظير يونسكو، هدف آموزش و پرورش را در 4 سطح تعريف ميكنند:
نخست: تربيت شهرونداني كه با حقوق و وظايف خود آشنا باشند و عضويت در نهادهاي اجتماعي و رفتارهاي دموكراتيك را بياموزند. دوم: توانمندسازي دانشآموزان، به طوري كه از لحاظ نظري و عملي قادر به برقراري ارتباط با محيط پيرامون خود باشند؛ و سوم اين که: آموزش بر پايه خلاقيت باشد و چهارم: نقد و تفكر انتقادي، موضوعيت يابد.
در اين راستا آشنايي با تفكرات انديشمند برزيلي «پائولو فريره » ضروري است. او كه يك چهره انقلابي و مبارز بود و در مسير ترويج ديدگاههاي خود نسبت به آموزشهاي رهاييبخش رنج تبعيد و دشواريهاي ناشي از آن را به جان خريد، زلزلهاي در اركان آموزش و پرورش دولتهاي استبدادي و وابسته به استعمار ايجاد کرد.
فريره در كتاب معروف خود به نام «آموزش ستمديدگان» كه توسط مرحوم استاد احمد بيرشك، ترجمه شده است، از تبديل «آموزش سكوت» يا « انفعال در برابر آموختن » به «هشيارسازي» يا « پرسشگري در آموختن » سخن ميگويد. به نظر او در مدارس جديد، شبكههاي آموزشي «مبتني بر انقياد» جاي خود را به «آموزش مبتني بر مشاركت و نقد» ميدهد تا دانشآموختگان، توانايي حل مسائل پيرامون خويش را بيابند.
وي به جاي واژه تفكر از تعمق استفاده كرده است و ضمن انتقاد از آموزش و پرورش متداول ميگويد که آموزش و پرورش تبديل به نوعي عمل ذخيرهسازي شده است كه در آن دانشآموز ذخيرهكننده و معلم ذخيرهسپار است و به جاي ارتباط دوجانبه، معلم درسهايي ارائه ميكند كه دانشآموز صبورانه آنها را دريافت، حفظ و تكرار ميكند.
اين مفهوم «بانكداري» در تعليم و تربيت است كه دامنه عمل براي دانش آموز، تنها محدود به دريافت، پر كردن و ذخيره سازي اطلاعات است. برخلاف روش بانكي، «روش طرح مسأله» كه توسط فريره مطرح ميشود، مستلزم تبادل افكار و عقايد از طريق «گفت و گو» است، به گونهاي كه معلم و شاگرد هردو در آموزش (نقادانه) همراه يكديگرند و به اين ترتيب آنان به تفكر انتقادي درباره زندگي خود برانگيخته ميشوند.
از اين رو با يك بازنگري در آموزشهاي ارائه شده اين سؤال مطرح ميشود كه آيا آموزشهاي مخزني يا بانكي كه متكي بر محفوظات و معلومات انباشته شده است، توانايي پاسخگويي به ضرورتهاي گوناگون جهان پيش روي ما را دارد. آنچه متفكراني مانند فريره را به طرح مباحثي چون «آموزش ستمديدگان» واداشته، از همين منظر قابل فهم است.
پائولو فريره بر اين اعتقاد است كه در دنياي جديد دانش آموز، دانشجو و.... با آموزشهايي كه ارائه ميشود، بايد توانمند و براي تحقق اين امر، بايد فرهنگ سكوت در كلاس شكسته شود، زبانها گشوده و شجاعت اظهار نظر و ابراز عقيده در ميان دانش آموختگان ايجاد شود.
هرگز فراموش نميكنم در درس علوم كلاس پنجم دبستان زمان ما كه به نقش لاله گوش در تعيين جهت صدا اشاره شده بود و برادرم درس را برايم توضيح داد. روز بعد که معلم از بچهها نقش لاله گوش را سؤال كرد، هيچ كس پاسخ نداد؛ من نيز با آن كه جواب را بلد بودم، پس از دو سه بار پرسش معلم، با ترس انگشت خود را بالا بردم و پاسخ را گفتم؛ زيرا در آن فضا معلمسالاري و فرهنگ سكوت حاكم بود. جان سخن اين که در دوران ارتباطات، که همه فراگيرندهاند، کلاس بايد به مكاني براي گفتگو و آموزشهاي دوسويه تبديل شود. آموزشهايي كه در فرآيندش، هم آموزشدهنده (معلم) و هم آموزشگيرنده (دانشآموز) به صورت مداوم ميآموزند؛ و اين مگر با بيرون آمدن معلم از نقش سنتي خود ـ يعني انتقال معلومات از يك منبع معرفتي قدرتمند و داناي كل به مخازن ذهني دانش آموزان- فاصله بگيرد و به روحيه « تسهيل گري » Facilitation ) )باور بياورد.
يك تسهيلگر (معلم) هرگز خود را بالاتر از مخاطب خود فرض نميكند و ميكوشد با بخشيدن اعتماد به نفس، فضايي خلق كند که استعدادهاي بالقوه شكوفا شود. بنابراين ايجاد فضايي از گفتگو، مشاركت و همدلي، لازمه كار معلمي درعصر جديد است. جان كلام پائولو فريره اين است كه يك تسهيلگر بايد مخاطبين خود را نسبت به ظرفيتها و توانمنديهايشان آگاه سازد. به عبارت ديگر آموزش و پرورش بايد در صدد باشد تا دانش آموزان به غايتها و اهدافشان در زندگي برسند نه اين كه آنها را برسانند!
فرق است ميان رسيدن و رساندن !
فراموش نكنيم كه انسان در شرايط مدرن به موجودي خودانديش تبديل شده كه پديدهها را در ظرف عقل و انديشه خود به محك تجربه و شناخت در ميآورد، بر همين اساس به جاي راه نشان دادن، راه انداختن مخاطب حائز اهميت است.
در روش آموزش قديمي، رابطه ميان معلم و شاگرد، يك سويه و عمودي بود و يادگيرنده در جايگاه پذيرندهاي منفعل قرار داشت، در حالي كه در شرايط جديد، آموزش فرآيندي براي كشف نيروهاي دروني و به فعليت رساندن قابليتهاي دانش آموز است. اين قاعده جز با برقراري روابطي دوسويه ميان معلم و دانشآموز و ترويج و نهادينه كردن فرهنگ تسهيل گري قابل فهم نيست.
روزنامه اطلاعات
نظرات بینندگان
بنده افتخار شاگردی ایشان درسال 79 درمرکز شهید رجایی اصفهان را داشته ام .پنجشنبه هایی که یک هفته انتظار کلاسش را می کشیدیم وجزوه هایی که هنوز داریم وهراز چند گاهی از آن درس می آموزیم. آن زمان معاون آموزشی دانشگاه اصفهان بودند.انشااله همیشه تندرست باشند.
استاد عزیز وقتی که معلم که آزاد نیست چگونه آزاده بپرورد چند سال پیش به بیل کلینتون دانشگاه آکسفورد فوق لیسانس افتخاری علوم سیاسی نداد در مقابل فشار اساتید تهدید به استفا کردند اما به طباطبایی 7 ساله دکتری افتخاری دادند نه استاد معلم هدفشان توطئه و خیانت است پس دلیل سلب آزادی چیست