صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

مهدی فتحی / دبیر ریاضی ناحیه یک سنندج

دل نوشته های یک معلم ( 2 )

کلاس داری و فن معلمی  ششمین سال خدمتم بود.بعد از چند سال خدمت در روستاها برای اولین بار قرار بود در سطح شهر تدریس کنم.در کنار ساعات کاری که داشتم ابلاغ شش ساعت ریاضی سال اول دبیرستان (پایه دهم کنونی) را به عنوان اضافه تدریس به دستم دادند و روانه یکی از دبیرستان های سطح شهرم کردند که چندان خوشنام نبود و همه از اکثریت بچه های ناهنجارش شاکی بودند.

خلاصه اینکه بنده بدون اطلاع از این موضوع با اشتیاق به دبیرستان مربوطه مراجعه کردم و ابلاغ را تسلیم مدیر مدرسه نمودم.القصه جناب مدیر پسر همسایه روبه رویمان بود که حدود ده سالی از بنده بزرگ تر بود . آدم محترم ، دلسوز و متینی بود.
من را که دید خیلی تحویلم گرفت و در کنار خود نشاند و پذیرایی نمود. تا اینجای قصه اوضاع عادی بود ، تا اینکه علت آمدنم را جویا شد. من نیز ابلاغ را تسلیمش نمودم.به محض دیدن ابلاغ فورا گفت ابلاغ را در جیبت بگذار و به اداره برگرد  و بگو که این اضافه تدریس را نمی خواهی !
علت را جویا شدم.
فرمود: راستش را بخواهی ما هفت تا کلاس سال اول داریم و از هر کلاس چهار پنج نفر [به قول خودش ] نخاله را جمع آوری و فیلتر کرده و هشتمین کلاس را تشکیل داده ایم و این دانش آموزان به تنها چیزی که فکر نمی کنند درس و کتاب و مدرسه است ، چه برسد به درس سنگینی چون ریاضی و حال چون همسایه بودیم و هستیم و دوستت دارم ، اجازه نمی دهم به چنین کلاسی بروی و خود را درگیر چنین جوی کنی.

اما بنده با احترام کامل به دلسوزی ایشان اصرار به رفتن به کلاس و قبول کردن ابلاغم نمودم که دست آخر نیز پذیرفتند.این اصرار بنده دلیلش مادی و برای حق الزحمه اضافه تدریس در آن مدرسه نبود ، چون به راحتی می توانستم با شش ساعت دیگر در مدرسه ای دیگر عوضش کنم ؛ بلکه بیشتر به خاطر شوق و اشتیاق تدریس در دبیرستان ، آن هم در سطح شهر، و اینکه زیاد برایم دانش آموز نخاله و غیر نخاله فرقی نداشت بود.

با وجود تازه کار بودنم اعتماد به نفس عجیبی داشتم.مع الوصف اقدام به جفت و جور کردن برنامه نمودیم، که ایشان عمدا شش ساعتم را در سه روز قرار دادند ( بعدها فهمیدم که ایشان برای اینکه بنده منصرف شوم این کار را انجام داده بودند )
دو روز بعد برای اولین بار وارد کلاس مربوطه شدم.

در اولین جلسه به رسم عادت و روال سال های گذشته که حتی تا الان نیز ادامه دارد و خواهد داشت، هیچ کتابی را باز نکرده و تدریس ننمودم ، بلکه بعد از معرفی خود ، فقط برای بچه ها از روش کار ، و قوانین کلاس، خواسته ها و اصول رفتاری خودم و... صحبت کردم.بچه های بامرام و باحالی بودند.از قیافه هایشان شیطنت و منش لات گونه می بارید. به هر صورت ، جلسه اول به خوبی و خوشی تمام شد.
جلسه دوم که زنگ اول و اول صبح بود وارد کلاس شدم و بعد از سلام و احوال پرسی از جایم بلند شدم و گچ را در دست گرفتم تا شروع به درس دادن نمایم. هنوز اولین کلمه را بر روی تخته ننوشته بودم که از ته کلاس یکی از بچه ها با صدای بلند گفت: " آقا معلم برای کی داری درس میدی؟ باشکم گشنه که آدم ریاضی جالیش نمیشه." هنوز رویم به تخته بود و مشغول نوشتن بودم و در عین حال پرسیدم : صبحانه نخوردی؟ هم او و هم بقیه دانش آموزان همگی با صدای بلند گفتند: نههههه خییییر !
گچ را جلوی تخته گذاشتم و رویم را به کلاس کردم.دستم را تکاندم و کنار میزم رفتم.از جیبم یک پنجاه تومانی بیرون آوردم و روی میز گذاشتم.بعد رو به بچه ها گفتم : حرفتان منطقی است و حرف حساب جواب ندارد. پس هر کس که صبحانه نخورده است یک پنجاه تومانی بیاورد و روی این پول بگذارد.در عرض یک چشم بر هم زدن همه دانش آموزان نفری پنجاه تومان روی میز گذاشتند . سپس دوتا از بچه ها را برای خریدن سنگک و پنیر و کره به بیرون از کلاس فرستادم . ده دقیقه نگذشت که برگشتند و به همراه بچه ها صبحانه مختصری در کلاس خوردیم. از جمع کردن پول ، و آوردن سنگک و مخلفات صبحانه تا خوردن آن کلا نیم ساعت از کلاسم مصرف شد.بعد از آن و در ساعت باقیمانده تدریس اولین درس ریاضی را شروع کردم.
از آن روز به بعد به صورت برنامه ای منظم و تا پایان سال ، نیم ساعت از آن جلسه ای که اول صبح بود را به خوردن صبحانه با بچه ها در کلاس مصرف می نمودم.چون شیفت مان چرخشی بود دو هفته یک بار به این برنامه می پرداختیم و چون در هفته سه جلسه با این کلاس بودم (دو جلسه اصلی و یک جلسه جبرانی )
از هر شش جلسه، یک جلسه آن ( آن هم نیم ساعتش ) صرف این کار می شد.
این کار باعث شده بود که دانش آموزان به شدت علاقه مند به کلاس ریاضی شده و برای کلاس ریاضی و مخصوصا آمدن آن جلسه ای که در آن صبحانه می خوردند بیقراری می کردند و کار تا جایی پیش رفته بود که حتی بچه هایی که در آن زنگ ورزش داشتند و ساعت بیکاری داشتند نیز به جمع مان اضافه شده بودند.بعضی جلسات تعداد دانش آموزان کلاسم که در اصل حدود سی نفر بودند تا مرز پنجاه نفر هم می رفت.
شرط برهم نخوردن صبحانه هم توجه به درس و کسب نمره های خوب در آزمون هایی بود که به صورت دو هفته یک بار از آنها می گرفتم و افرادی که نمره کم می گرفتند را از همراهی کردن در صرف صبجانه به نشانه تنبیه حذف می کردم و با دانش آموزانی که نمره بالای 12 می گرفتند ماهی یک بار در حیاط مدرسه فوتبال بازی می کردم.

گاهی معلمان دیگر و حتی معاون و یک بار مدیر مدرسه نیز در این فوتبال ما را همراهی می کردند.
خلاصه اینکه ؛ فضایی درست شده بود که خودم نیز برای رفتن به این کلاس بیقراری می کردم.
یک ماه اول سال هم که گذشت، یکی از دبیران ریاضی آن دبیرستان استعفا داد و به استخدام آموزش عالی در آمد و جناب مدیر 12 ساعت تدریسش را به اصرار به بنده محول نمود.
و در همه کلاس هایی که در آن دبیرستان داشتم همین برنامه را پیاده کرده و تعداد دانش آموزان همه کلاس هایم همیشه از مرز 40 نفر تجاوز می کرد و هیچ کس هم جرات نداشت که کوچکترین کم توجهی در کلاس نماید ، چون تنبیهش محروم شدن از مراسم صبحانه و فوتبال و کلاس بود.
آن سال با بهترین آمار و درصد قبولی به پایان رسید و هیچ وقت تکرار نشد و فقط خاطره ای از آن برایم باقی ماند.
البته اکنون خیلی از آنها کاره ای شده اند.

یکی شان استاد دانشگاه در رشته کامپیوتر و یکی دیگر استاد دانشگاه در رشته ریاضی شده. یکی کارمند بانک و یکی دیگر معاون کلانتری شده و قس علیهذا...
و همگی وقتی به من می رسند فقط از آن سال یاد می کنند...
و من این درس را از آن دانش آموزان نخاله یاد گرفتم که :


راه حل ایجاد انگیزه و شکوفایی استعداد دانش آموزان چیزهایی فراتر از روابط و ضوابط خشک کلاس و مدرسه است.

بخش اول


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

سه شنبه, 17 آذر 1394 13:27 خوانده شده: 6224 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +9 0 --
دبیر 1394/09/17 - 14:42
احسنت خیلی جالب بود
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1394/09/20 - 15:50
داستان خوبی بود
پاسخ + +7 0 --
غیاثی فراهانی 1394/09/17 - 17:57
به شما همکار گرامی آفرین می گویم
پاسخ + +7 0 --
فرهنگی 1394/09/17 - 20:32
کلاسداری وهنر معلمی ، ربطی به مدرک ،سابقه وقد و قواره معلم نداردوبه قول سعدی : درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
پاسخ + +6 -1 --
صفا مصطفایی 1394/09/17 - 21:04
آفرین
قبول کنید کمی خوش شانس هم بوده اید.
در ضمن مدیر و عوامل با شما همرا بو ده اند
اگر این کار رو بعضی جاها انجام بدی مدیر میگه قلیونی .....چیز دیگه اینمی خای!
پاسخ + +5 -1 --
نوید شیخ احمدی 1394/09/19 - 01:04
ممنون برای نوشتن تون
پاسخ + +5 0 --
نوید شیخ احمدی 1394/09/19 - 01:06
مطالب جالبی بود
پاسخ + +8 0 --
ناشناس 1394/09/19 - 08:37
فتحی عزیز امیدوارم موفق باشید نکته انحرافی در این خاطره این است که دانش اموزان شما معرفت ومرام داشته اند وبه قول خودمان مشتی بوده اند فقط به هر علتی به درس وکلاس علاقه نداشته اند که شما به روشی بسیار جالب انها را جذب کرده اید اما بنده در کلاسی تدریس می کنم که هر چند دقیقه یک دانش اموز به دانش اموز دیگر پرخاش می کند وبدترین فحش ناموسی را نثار هم می کنند کاش راهکاری ارائه می کردید که معلم با این دانش اموزان چطور برخورد کند البته با توجه به این نکته که مدیر ومعاون مدرسه از برخورد وحتی تذکر به این دانش اموز می ترسند چون دانش اموز عزیز فحاش برادرانی شر وقلدر دارد منتظز راهنمایی شما دوست عزیز هستم
پاسخ + 0 0 --
مهدی فتحی 1394/09/20 - 00:06
در جواب همکار عزیزمان باید عرض کنم تا فرد در موقعیت چنین کلاسی قرار نگیرد نمی تواند از دور برایش نسخه بپیچد.راه حل کنترل افراد قلدر و فحاش تنها از در دوستی وارد شدن است.اگر دانش آموز بفهمد که معلمش در مقابلش نیست بلکه در کنارش است و قصد مقابله با وی را ندارد بلکه قصد دوستی دارد قطعا چنین رفتارهایی را در خود کاهش داده و شاید حتی بزرگترین کمک برای خود معلم باشد.
اصولا دانش آموزان قلدر و درس نخوان بسیار بامرام بوده و اگر بفهمند کسی قصد دوستی دارد هیچوقت از در دشمنی وارد نخواهند شد.
به وی اطمینان دهید که از لحاظ نمره پایان سال خیالش راحت باشد اما در عوض از وی بخواهید در کلاس کمکتان کند.شاید کارساز شد.
اگر توانستید باهم از مدرسه که خارج شدید یکی دو خیابان دوستانه پیاده روی کنید و آبمیوه ای بخورید. (فتحی)
پاسخ + +3 0 --
معلم بسیجی 1394/09/19 - 10:03
هنرنزد ایرانیان است وبس احسنت همکار وبرادر گرامی بااین کار مسیر زندگی خیلی از اون بچه ها راعوض کرده ای که نشان ازلیاقت وکاردانی شما همکار محترم دارد موفق وپیروز وسربلند باشید
پاسخ + +2 0 --
دبیر 1394/09/21 - 18:11
اقای فتحی واقعا کاری بسیار زیبا کرده اید و به نظر من هم باید همانگونه رفتار کرد که دانش اموز می خواهد.
پاسخ + +3 0 --
سینا زندی 1394/09/21 - 18:13
واقعا کاری جالب انجام دادید اقای فتحی.
پاسخ + +2 0 --
فرید یوسف پور 1394/09/25 - 14:08
به نظر من سخنی جالب وپر معناست
پاسخ + +4 0 --
محمد نيلي 1394/09/26 - 22:50
من دانش آموز آقاي فتحي هستم ايشان به نظر من بهترين معلم جهان است ايشان با شور و علاقه اي كه در دانش آموزان ايجاد. ميكنند دانش آموزان را وادار ميكنند كه درسهايمان را به خوبي بخوانيم . در بعضي اوقات حتي معلم هاي ديكر به ايشان حسودي ميكنند كه ما از ايشان تعريف ميكنيم خيلي ممنون از شما
پاسخ + 0 0 --
خ ایمانی 1397/02/08 - 09:23
بسیار زیبا ساده و دل نشین بود ردش کار من هم تقریبا همین طور است ولی متاسفانه همواره مورد انتقاد همکاران دیگر قرار میگیرم زیرا فکر میکنند به دانش آموز رو میدهم

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور