اگرچه جدا كردن دانشآموزان براساس هوش و توانمنديهاي آنها كار را براي سيستم آموزشي و البته معلمها راحتتر ميكند، اما اين سيستم چندان براي دانشآموزان مناسب نيست.
امروزه در دنيا كمتر از جدا كردن دانشآموزان استقبال ميشود و سيستمهاي آموزشي به گونهاي طراحي ميشود كه همه بچهها با سطح هوش و توانمنديهاي مختلف در كنار يكديگر به تحصيل بپردازند. همين امر نه تنها به ايجاد انگيزه و علاقه دانشآموزان كمك ميكند، بلكه باعث ميشود آنها از توانمنديهاي متفاوت يكديگر سرمشق بگيرند و انسانهايي تك بعدي نباشند.
دانشآموزاني كه به دليل سيستم آموزشي مدرسه، فشار والدين يا فشار دروني خود تمام وقت خود را به درس خواندن ميگذرانند و همواره نگران شاگرد ممتاز بودن خود هستند، به مرور دچار خستگي و دلزدگي شده و استرس آنها روز به روز بيشتر ميشود.
رقابت با ديگران بايد در حد معقول و سالم باشد و بهترين رقابت اين است كه امروز خودمان را با ديروزمان مقايسه كنيم. يعني به جاي اينكه مدام با ديگران وارد رقابت ميشويم، سعي كنيم خودمان را قوي كنيم.
بهطور مثال افزايش معدل يك دانشآموز نسبت به ترم قبل ميتواند يك موفقيت بزرگ و قابل تقدير باشد، حتي اگر آن دانشآموز شاگرد ممتاز نباشد.
در اينجا بد نيست اشارهاي داشته باشيم به كمالگرايي در افراد. كمالگرايي به دودسته تقسيم ميشود؛ كمالگرايي مثبت و منفي. هنگامي كه كمالگرايي فردي در جهت پيشرفت او باشد، كمالگرايي مثبت است، اما زماني كه كمالگرايي فرد در زمينه اموري دستنيافتني باشد، نه تنها باعث پيشرفت او نخواهد شد، بلكه به مرور موجب سرخوردگي ميشود و اين همان كمالگرايي منفي است.
بهطور مثال دانشآموزي كه هميشه ميخواهد شاگرد اول باشد، يا ميخواهد در همه درسها نمره بالا بگيرد، در صورتي كه به اين خواسته خود نرسد، ممكن است دچار يأس و افسردگي شود. همين يأس و افسردگي به مرور ميتواند باعث شكستهاي ديگري شود و اين شكستهاي پيدرپي او را دلزده خواهد كرد.
گفتني است، دانشآموزاني كه وارد مدارس خاصي مانند مدارس تيزهوشان ميشوند، بيشتر از ساير افراد بعد از ورود به دانشگاه دچار سرخوردگي و يأس ميشوند، چرا كه اين دانشآموزان همواره مورد توجه قرار گرفته و مانند تافته جدابافتهاي در جامعه با آنها برخورد شده است و همين امر تا حدودي ميتواند باعث ايجاد غرور در اين بچهها شود.
اين در حالي است كه بعد از ورود به دانشگاه گويي از دنياي ايزوله خود به ناگاه بيرون ميافتند و ناگزير بايد با واقعيت جامعه روبهرو شوند.
آنها در دانشگاه ديگر تافته جدابافته محسوب نميشوند و جايگاهي مانند ساير دانشجوها دارند. همين امر آنها را دچار سرخوردگي و يأس ميكند.
اما داستان به همينجا ختم نميشود. متأسفانه برخي از اين دانشجوها كه در دوران مدرسه به دليل فشار تحصيلي زماني را براي يادگيري ساير مهارتهاي زندگي مانند برقراري روابط متقابل با سايرين نداشتهاند، ممكن است در دوران دانشجويي در اين زمينه ضعف داشته باشند.
شايد بپرسيد چه بايد كرد؟ آيا بايد نسبت به درس و تحصيل بيتفاوت بود؟ بهطور حتم پاسخ منفي است، اما در قدم نخست بايد از رقابتهاي مخرب و بيش از حد پرهيز كرد.
در قدم بعدي ، بايد انتظاراتي معقول و درست از خودمان و زندگيمان داشته باشيم و در كنار درس و تحصيل به رشد ساير ابعاد خودمان در زندگي هم بپردازيم.
يادمان باشد با روحي خسته هرگز نميتوان موفق بود. بنابراين بايد به كاري كه انجام ميدهيم، عشق بورزيم و با علاقه و انگيزه درس و رشته مورد علاقهمان را بخوانيم، نه براي جلب توجه و تحسين ديگران. از سوي ديگر همه زندگي در موفقيت تحصيلي خلاصه نميشود و بايد در كنار درس خواندن به تفريح و استراحت هم بپردازيم.
نشريه سرآمد ـ شماره يازدهم
نظرات بینندگان