پرده اول: امیرحسین و معادلات چند مجهولی
امیرحسین با وجود آنکه چند ماه هر پنج شنبه به کلاس ریاضی می رود اما از ریاضی خوشش نمی آید یا به قول خودش متنفر است . هیچ گاه ترجیح نمی دهد اگر قرار باشد چند درس را مطالعه کند آن درس ریاضی باشد . او معتقد است ریاضی، درسی سنگین و سخت است که هیچ گاه نتوانسته آن طور که باید عملکرد خوبی در آن داشته باشد ؛ دیگر بیرون انداختن او از کلاس توسط معلم برای ناتوانی در حل مسائل برای او عادی شده است . او باید مسائل سخت هندسه را حل کند، دستگاه و معادله بداند ، با دو نقطه داده شده یک نمودار روی محور رسم کند ، شیب خط محاسبه کند عرض از مبدأ بداند و... و هر ثانیه که ریاضی می خواند از خودش می پرسد اینها به چه دردی می خورند؟ امیرحسین در آخر، روز امتحان ترم ریاضی خواب ماند یا نخواست که بیدار شود، دیر به امتحان ترم ریاضی مدرسه رسید و به گفته خودش امتحان را سفید داد . حالا باید منتظر روزهای طاقت فرسای شهریور باشد.
امیرحسین اما تاریخ را به شدت دوست دارد همیشه نمره بالایی در آن می آورد حتی عربی را نیز اما از ریاضی متنفر است.
نمراتش در ریاضی باعث شده به فکر ترک تحصیل هم باشد می گوید مادرم میگه: "تو که تو درس چیزی نمی شی پس برو دنبال یه کاری"، حالا او است و فکر ترک تحصیل و نمرات ریاضی و توصیه مادرش...
پرده دوم: یک تجربه مشابه
کتاب تئوری انتخاب را ورق می زنم . در بخش "آموزش تحمیلی، آموزش و پرورش و مدارس کیفی" روایتی ارائه می گردد که جالب توجه است.
فرانسیس که هفده سالش است از درس مکبث اثر ویلیام شکسپیر متنفر است او مجبور است کار کند و خرج خانواده را تامین کند و حالا در سال آخر تحصیل خود به سر می برد و باوجود آنکه تلاش خود را می کند اما نمی تواند با مکبث ارتباطی برقرار کند، حالا قبول شدن در درس زبان به مکبث گره خورده است و کارش به مشاوره کشیده است ؛ در جایی مشاور به او می گوید:
-تو که باهوش به نظر می رسی،پس چرا داری رد می شی؟
-آخه درس من مکبث شکسپیر است . اونها مجبورم می کنند شکسپیر را انتخاب کنم ولی من اونو نمی فهمم. ازش متنفرم. قبلا سعی خودم رو کردم و در امتحان رد شدم و دیگه کاملا ولش کردم .آخه من چه نیازی به شکسپیر دارم، چرا اگر شکسپیر را خوب نشناسم ،نمی تونم فارغ التحصیل شوم؟
و حالا مکبث تبدیل به غولی شده که در برابر ادامه تحصیل او ایستاده است . گلسر-نویسنده کتاب- که مشاور اوست از او می پرسد به چه چیزی علاقه دارد؟ او می گوید به حیوانات علاقه ویژه ای دارد و یک گربه خانگی را نگه داری می کند و کتاب های زیادی درباره حیوانات می خواند.
گلسر می گوید دوست داری کتابی درباره حیوانات بخوانی و از آن گزارشی تهیه کنی و همان را امتحان بدهی؟
جنی می گوید: بله که دوست دارم اما فکر نکنم معلم قبول کند.
پرده سوم: سندروم مکبث شکسپیر
داستان امیرحسین و فرانسیس نمونه ای از یک سندروم یا نشانگان در آموزش و پرورش ماست که من اسم آن را سندروم مکبث شکسپیر گذاشته ام .
هر ساله ما دانش آموزان بسیاری را مجبور می کنیم که محاسبات پیشرفته ریاضی را یاد بگیرند در حالیکه این نوع محاسبات دستی چندین سال است دیگر کاربردی در جهان نوین ندارد ؛ به جرات می توان گفت 95 درصد افراد جامعه ما با آنچه از ریاضیات در دوره مدرسه خوانده اند هیچ ارتباطی ندارند حداکثر در زندگی روزمره، ما نیازمند چهار عمل اصلی هستیم که آن هم با تمام گوشی ها و ماشین حساب های ساده قابل انجام است.
همان طور که فرانسیس حتی اگر مکبث را می خواند و نمره قبولی نیز می گرفت هیچ گاه دوباره به سراغ آن نمی رفت، امیرحسین هم هیچ گاه یک ریاضیدان نمی شود ، اصرار بر این همه محاسبات و مسائل پیچیده در صورتی که جامعه ما به شدت نیازمند مهارت های اجتماعی همچون گفت و گو، رواداری و صبر و تحمل است چه معنایی دارد؟
سندروم به معنای نشانه های یک بیماری هستند .
داستان امیرحسین و فرانسیس حاکی از یک سندروم در آموزش و پرورش است . بیماری که نشانه هایش تحمیل و اجبار و عدم آزادی و محتوای از پیش تعیین شده است . سندروم مکبث سال هاست که دانش آموزان زیادی را نا امید کرده است،خلاقیت آنان را کشته است، باعث ترک تحصیل آنان شده، آن ها را تحقیر کرده و روح آنان را خراشیده است.
بهتر نیست طرحی نو دراندازیم، سیاست های کلان در آموزش و پرورش را بازنگری کرده و نگاهی دوباره به محتوای کتب درسی بیندازیم؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان