یک موضوع که در کلاسِ درس به عنوان انشاء استفاده می کنم « یک روز رؤیایی یا dream day » هست که به عنوان تاپیک به دانش آموزان می دهم، جهت نوشتن یک انشاء به زبان انگلیسی برای آموزش مهارتِ نوشتاری( writing). که البته همیشه هم با استقبال دانش آموزان مواجه می شود.
امروز در یک کلاس در مدرسه فرزانگان، این موضوع را به دانش آموزان دادم، و با انشایی مواجه شدم که دلم می خواست به حال دختران نخبه ی جامعه ام گریه کنم.
یک دانش آموز، بهترین و رؤیایی ترین روز خود را به این شکل توصیف کرده بود:
« من دلم می خواهد یک روز با لباس ورزشی بیرون بروم و توپ بازی کنم و بعد از آن دوچرخه خود را بردارم و با دوستانم به پارک بروم و با صدای بلند بخندم و شادی کنم، بدونِ اینکه کسی به من بگوید تو دختری! چرا توپ بازی می کنی؟! یا بگوید تو دختری چرا دوچرخه سواری می کنی؟! و بدونِ اینکه نگران نگاههای جنسیتی باشم و ترس از جنس مخالف را داشته باشم.»
دانش آموزی که در آزمون سمپاد پذیرفته شده، به جای داشتن آرزوهای بزرگ، آرزوی داشتنِ یک روز شاد را دارد. همه ی ما با دانش آموزانی افسرده مواجه ایم که بهانه ی شاد بودن را گم کرده اند و شاد بودن را یاد نگرفته اند.
فقر در مملکت ما بیداد می کند. فقر نه فقط برای نداشتن و نخوردن بلکه فقر فرهنگی، فقر نیاندیشیدن. فقر مالی را شاید بتوان تحمل کرد ولی امان از فقر فرهنگی در دنیایی که آرزوی نوجوانان رفتن به فضا و کره مریخ و ماه است، در کشور من آرزوی یک دختر نخبه، آزادی و داشتن آرامش و شادی در جامعه است.
تبعیض بین دختر و پسر و فاصله ای که برای این دو جنس قائل شده اند ، چه بر سر این نوجوانان آورده است؟ واقعاً جای تأسف دارد که این تبعیض روز به روز بیشتر و بیشتر می شود تا جایی که بحث جدا کردن دختر و پسر در دانشگاه بر سر زبانهاست.
وقتی شادی برای بچه های این سرزمین به یک آرزوی محال تبدیل شود، چه انتظاری می توان از این بچه ها داشت برای آینده ی این کشور؟!
مدارس که از محیط شاد برخوردار نیستند، در جامعه هم که بهانه ای برای شادی ندارند ، پس باید منتظر یک جامعه ی افسرده باشیم.
به قول قیصر امین پور:
این روزها که می گذرد ،
شادم ...
این روزها که می گذرد ،
شادم ...
این روزها شادم که می گذرد !سلامت جامعه در گروِ سلامت مردم است، و مردمی که شاد نیستند یقیناً سالم نیستند چون روح و روان که سالم نباشد جسم هم سالم نخواهد بود.
داشتن جامعه ای شاد برای دختران ، کار سختی نیست اگر نگاهمان را اندکی تغییر دهیم.
فقر در مملکت ما بیداد می کند. فقر نه فقط برای نداشتن و نخوردن بلکه فقر فرهنگی، فقر نیاندیشیدن. فقر مالی را شاید بتوان تحمل کرد ولی امان از فقر فرهنگی.
انسان با فکر کردن، زنده است. به آینده ی دختران این مملکت بیاندیشیم . دخترانی که هر ساله رتبه های اولِ کنکور را از آنِ خود می کنند ولی در دل آرزوی شاد زیستن را دارند.
شبکه جامعهشناسی علامه
نظرات بینندگان
بسیاری از حقوق مسلم ما تبدیل شده به آرزوهای دست نیافتنی...
از ما گذشت اما ای کاش نوجوانان امروز مثل ما قربانی نشوند...
این آرزوها ، در تمام طول تاریخ ایران برای
دختران و زنان ایرانی حاکمیت دارد. ما تا به
امروز به این حسرت پاسخی نداده ایم.
در دنیایی که که دوچرخه سواری برای پاکیزه
نگه داشتن هوا و محیط زیست یک قابلیت حتمی
است ما ایرانیان هنوز بعد شاید3000 سال به
زنان به عنوان یک کالایی که به مردان اختصاص
دارند و بردگی برای زنان شاغل به نحوی
و زنان خانه دار به شکلی دیگر ادامه دارد.
در فرهنگ جامعه ما زنان هیچگاه اجازه بودن
را نداشتند .آنان همیشه کنترل و هدایت شدند.
امروز من بازنشسته هم برای سلامتی نیازمند
دوچرخه سواری ام اما حتی جرات اندیشه آن را
در محله خود ندارم. ما خود نیز مقصریم چون تسلیمیم.
فروغ فرخزاد:
« ... سهم من،
آسمانی ست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد! ... »
پیروز و سربلند باشید.
زندگی آتشگهی گیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله هاش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است خاموشی گناه ماماماماماماماماست
اری بیشتر از همه ما گناهکاریم که اجازه شادی وشاد بودن را در مدرسه و کلاس نمیدیم من معلم ابتدایم چقدر برای شادی شاگردانم کوشیده ام الحق هیچ هر کس هم شاد بوده به جرم شاد بودن فرستادم دفتر
دفتر بچه چرا خندیدی؟ من نخندیدم پس کی بود خندید ؟ آقا نمیدونم
یک سیلی به صورتم میاد آقا نزن میگم خب بگو تا ببینم کی جرات کرده در کلاس بخنده آقا کناریم بود برو بگو بیاد آنهم خندیدن راانکار میکند دوبا سیلی دوباره این سیکل تا نفر آخر تکرار میشه نتجه شورا معلمین مدرسه از حالا هر کس در کلاس بخنده .....
شادی که منظور نظر است شادی همگانی با لوازم وامکانات آن است..
شما در یک مجلس شادی که موزیک و رقص و آواز است به کسب اعتراض می کنید که چرا شلوغ می گنی.
اگر مدارس سالن موسیقی رقص و ورزش داشته باشند و بچه ها در وقت مناسب امکان شادی و یادگیری داشته باشند در ساعات دیگر مجبور به برهم زدن نظم کلاس نیستند.
دوما.در مدارس سمپاد دانش آموز را مثل ربات میکنید تا مثلا آینده خوبی داشته باشد و مثل پدر و مادرش نشود معلم!
سوما.تبعیض زن و مرد اگر هم در ایران باشد بیشتر بر علیه مردان است چون خانم باسواد!هم مهریه می خواهد هم نفقه هم آزادی! هم دوچرخه سواری!!
و البته به یاد داشته باشید،فرهنگ حجب و حیا برای مردان و زنان ما یک ارزش هست که سودای مثل خارج شدن!دارد آن را از ما می گیرد.
و برای پسران اشتغال مطلوب تا همچنان با عبور از 40 سالگی بعضی هاشون بدون هیچ سابقه فساد پنهان و آشکاری به بیش از 300 دختر، جواب منفی نداده باشن و هنوزه مجرد نباشن و ده ها نامۀ فدایت شوم را پاره نکرده باشن و ...
تا این پسران به سبب توهین و قدرنشناسی ها صدها نفر را از کار بیکار نکرده باشن مسلماً کسی که به جرم عبور از 40 سالگی و با داشتن چند فوق لیسانس و ... نتونه مشمول کسر سن بشه و نتونه در پاییز 96 معرفی نامه برای مصاحبه در آ.پ دریافت کنه و این معنی استنباط بشه که به درد کار علمی و آموزشی و پرورشی نمی خوره؛ خوب پس چگونه به درد کار عملی می خوره!؟
اون وقت زمستان 96 از اداره صنعت و معدن میان و می پرسن چرا توصیه گرفتن وام تولید رو رد کردی و اکثر کارت رو تعطیل کردی؟!
و یکلفونه لا یطیق مجوزی است برای انجام دادن و انجام ندادن کارهایی در آخرالزمان
ما نیز میتو انیم آزاد باشیم ...وقتی که....تبعیض جنسیتی از این کشور دور شود.....من به عنوان یه دختر رویایی جز مهاجرت به یک کشور خارجی ندارم...بلکه بتوانم آزاد باشم
افسوس که نام من دختر است و به قول بعضی ها باید با وقار باشم.....بلند نخندم ...تا دید وقت بیرون نباشم...با جنس مخالف حتی دوست اجتماعی هم نباشم....و خود را پشت پرده ای ضخیم از افکارات قدیمی قایم کنم
این ارزو هایی که برای کشور های بقیه معمولی است
برای ما ها یه توحم هست
من نرفتم بیرون نه رفتم خارج ونه با پسری حرف زدم ولی خیلی شادم چون آرامش دارم