مراکز آموزشی در کشور ما حال و هوای خاص خود را دارد. یکی از نکات مشترک بین مدارس و برخی آموزشگاههای شبانه روزی ، نوشته شدن دسته صندلی یا روی نیمکت و در و دیوار کلاس ها و کریدورها خصوصا دستشویی هاست. شاید فصل مشترکی با زندانها. یک زندانی با بریده شدن از زندگی مرسوم بیرون ، تنهایی و محصور بودن خود را پس از گذشت چندین روز و ماه باور می کند، واقع بین ترین آنان زودتر به این باور می رسند و عجیب آن که او همانند دانش آموز به گچ برای نوشتن در و دیوارسلول یا دستشویی دسترسی ندارد، او با تکه ای سنگ یا سیمان با خشونت نوک آن بر زمین ، دل نوشتهء خود را می نگارد.
من تا حال سربازخانه ای ندیده ام اما تصور می کنم در تمامی مراکز آموزشی یا تربیتی و کیفری ، این نوشته ها هست و یقین ، همه نمی نویسند .
در هیچ کدام ، همه نمی نویسند. معدودی به این کار دست می زنند که جای بررسی دارد با کدام روحیه و دیدگاهی اقدام به نوشتن در و دیوار می نمایند؟
خشم فرو خوردهء افرادی که فرصت یا جرأت ابراز آن در شکل یک گفت و گوی صمیمانه و دوستانه را نیافته است یا نگاه مهربانی برای دعوت او به این گفت و گو نبوده است. اگر عدم احساس مسئولیت ما برای خط خطی کردن اموال دولتی عادی است هیچ ، اما اگر این امر نیاز به آموزش و فرهنگ سازی دارد چرا ما غفلت کرده ایم؟ یعنی واقعا تحمل این پیچیدگی رفتار، عادی است؟ چرا به دانش آموزان خود فرا نمی دهیم که باید در حفظ همه چیز مدرسه بکوشند؟ کدام خلاء عاطفی یا شخصیتی این افراد را به نوشتن در و دیوار مدرسه هدایت می کند؟
اما چرا؟
* دور ماندن از جمع خانواده و محرومیت از عواطف خویشاوندان درجه یک
* اِعمال فشار قوانین و مقررات دست و پا گیر بر روح و قلب و اندیشه آنان
* محرومیت از آزادی عمل برای انجام عمل مورد دلخواه خود
* محصور ماندن در موقعیت فعلی و اجتناب ناپذیر بودن آن
* عدم وجود رضایت از محل آموزش و بازدهی آن
* راز دار نبودن دیگران برای حفظ اسرار آنان
* یأس و نومیدی از اوضاع امروز و فردا
* خشک و انعطاف ناپذیر بودن مقررات
* استبداد و زورگویی عوامل اجرایی
* ناکافی بودن مفاهیم درسی
* احساس تنهائی و ناتوانی
* نبود همدلی بین آنان
* نبود نشاط و شادی
برای رسیدن به پاسخ این چرا ، توصیه می کنم مدیران این مراکز عمومی یک نظرسنجی علمی و تخصصی انجام دهند تا شاید بدین طریق تغییراتی در منش و نحوه مدیریت خود به عمل آورند. خودِ نوشته ها می تواند برای مدیران این مراکز یک نظرسنجی به عمل نیامده باشد. مطالعه آنها می تواند ما را از خواسته های آنان مطلع کند. اما تا حال کدام فرد مسئول به این مسأله اندیشیده است که از ده نوشتهء به قول معروف مزخرف شاید دو پیام حقیقی یا دردناکی از دل این نوشته ها برای اصلاح نگرش یا رفتار مجموعه به دست آید؟
موضوع شاید از نظر خوانندگان خیلی پیش و پا افتاده و بی اهمیت باشد، اما در پس این رفتار برخی از ساکنین اختیاری یا اجباری این مراکز ، می توان بستری برای رفتارهای ناهنجار آتی آنان جست و جو کرد و یا به عنوان پیش زمینه ای برای پس لرزه های خشونت فرو خورده در رفتار با دیگران در آینده تجلی کند.
از عمده ترین دلایل نوشتن پنهانی در و دیوار در این مراکز ، خالی کردن خود است. نوشتن یادداشتی برای شرح اوضاع محیط است. یک پیام کوتاه هشیار و توصیف موقعیت برای دانش آموزان بعدی است. اهانت های نگاشته شده در دیوار دستشویی ها خبر از اِعمال زور یا استبداد از سوی فرد مشخص یا تعداد قابل توجهی از کارکنان محیط می دهد. یا پیام های عاشقانه خبر از محصور ماندن احساس در درون فرد را می دهد که شاید جامعه یا دو نهاد خانواده و مدرسه اجازه بروز یا بیان آن را به او نمی دهد.
اگر دقت کنید چنین افرادی چقدر تلاش برای ابراز وجود دارند اما شاید طریق آن را نمی دانند یا ترسی نهفته در درون شان اجازه بیان آشکار را نمی دهد. او همانند یک مار به خود می پیچد و به تنهایی سعی دارد تا بحران این دوران را سپری سازد.
کاش قدری با او سخن می گفتیم تا سنگینی بار پیچش او را تخفیف می دادیم. چنین افراد در جامعه کسانی هستند که صراحت در سخن گفتن را هرگز نمی آموزند یا جسارت ابراز وجود نمی یابند یا توانایی رو به رو شدن با واقعیت های زندگی را نمی یابند. ما آنها را ندیده ایم و غفلت کرده ایم.
واقعیت امر آن که در مراکز آموزشی ما خصوصا در مدارس شبانه روزی ، نشاط و شادی حاکم نیست. هم بر دانش آموزان و هم اولیای مدرسه . روح نشاط و انسانیت در مدارس ما برزخی است . مقررات خشک و بی روح در خور شأن مقام انسانی عوامل مدارس نیست. فرصتی برای برقراری رابطه انسانی متعارف به وجود نمی آید. صِرف جریان تدریس و پرسش و آزمون ، برای برقراری یک رابطه عاطفی عمیق تر و مؤثرتر و ماندگار تر کافی نیست. خصوصا با جدائی پرورش از آموزش این عرصه را تنگ تر و تنگ تر کرده ایم. در به در دنبال روزنه گشتن معلمان و دانش آموزان برای بهانه ای جهت خوش بودن ، فعالیتی بی نتیجه است که به تقلیل قوای جسمی و روحی آنان منجر می شود. نشاط و شادی را با سالی یک بار سینما بردن یا اردوی محلی و نمایشگاهی بردن نمی توان به دانش آموز یا معلم تزریق نمود، این مهم باید جریانی مستمر و دائمی باشد. باید در روح کلمات کتب درسی گنجانده شود. باید در مدت زمان تدریس معلم ، پیش بینی شود. باید کالبد آموزش و پرورش کشور پُر گردد از عطوفت و مهربانی و گذشت و عدالت و بزرگواری و بخشش و هوای تازه ای که در آن امکان استنشاق راحت تر فراهم گردد.
ما نسل دروسی چون تصمیم کبری ، دهقان فداکار، فرهاد کنجکاو ، چوپان دروغگو هستیم و تا امروز مفاهیم آن جزئی از باور و آرمان مان مانده است. به یاد دارم موقع خواندن آنها همانند ترانه ای چقدر لذت می بردیم. پس نشاط و شادی تنها با ساز و مطربی ظاهری نیست، با واقعی بودن قصه هاست یا با قرین وجود بودن آنهاست.
روزی زسرسنگ عقابی به هوا خاست / از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
وقتی متن ادبی راهزنان جزوات امام محمد غزالی را می خواندیم ، آنگاه می فهمیدیم که باید شنیده ها را یاد گرفت. باید یاد گرفته ها را عمل نمود و احتکار یاد گرفته ها در مابین کتب یا جزوات ، پشیزی ارزش ندارد.
زمانی که سوزن به دست می گرفتیم و زنجیره یا توپُر می دوختیم با هم بودن را برای آفرینش یاد می گرفتیم.
یا زمانی که مشغول یاد گرفتن قلمه زدن شمعدانی گل قرمز گلدان کوچک بودیم، خلقت خداوندی را تحسین می کردیم و توانایی خود را در به وجود آوردن آن باور می کردیم.
یا زمانی که با سیم پیچی ساده ای ،با یک باطری و شاسی و مقداری سیم، لامپ خیلی کوچک را روشن می ساختیم، چقدر ذوق می کردیم وقتی که لامپ کوچک روشن می شد یا چقدر باورمان می شد که می توانیم .
یا وقتی با خطی خرچنگ گونه خود سعی بر خوشنویسی با قلم مخصوص داشتیم و وقتی تنها یک حرف ما توسط معلم آفرین می گرفت ، بادی به غبغب می انداختیم و تصور می کردیم توانستیم .
یا در کلاس حرفه و فن دختران ، کتلت می پختیم و سالاد اولویه درست می کردیم و با مفهوم کار گروهی و هنر آشپزی آشنا می شدیم.
در این میان به تنها چیزی که فکر نمی کردیم نمره کاردستی مان بود. چون عشق داشتیم . ذوق داشتیم. سطور نوشته شده کتب درسی را با عمل ، زندگی می کردیم.
آری ! خوب که می اندیشم می بینم خیلی از توانائی های امروزم را مدیون باور ایجاد شده در دوران تحصیلم هستم. کم و زیاد برخی از این مهارتها را امروز من دارم، شاید شما هم دارید.
در آن زمان هنرستان بود اما به شکل امروزی دو جریان آموزشی کار و دانش یا فنی و حرفه ای نبود. کار و دانش را کردیم خط پایانی آموزش برای آنانی که به هیچ صراط مستقیمی برای فراگیری نیستند و فنی و حرفه ای را هم شیر بی یال و دُم کردیم.
امروز جای این فعالیت های اجتماعی یا انسانی خالی است. امروز همه در حال دویدن هستند ، همه می کوشند اما از تأثیر گذاری گذشته خبری نیست. امروز همه زمان کم می آورند مدیر، معاون ، معلم و دانش آموز. اما بهره کار شاید فقط درصد قبولی است. درصد افت تحصیل و درصد بازماندگی از تحصیل و میانگین نمره مدرسه و اداره و درصد قبولی دانش آموزان در مدارس خاص ، رتبه های برتر قبولی دانشگاهها از مدارس .... امروز فقط درصد و رتبه و میانگین ، سخن می گوید. امروز نمره ارزش حیاتی دارد. و برای همین انسانیت قربانی شده است. امروز جایی برای ارزش های والای عالم انسانی نمانده است.
** کدام مدیر آن دیگری را با امتیازات زیاد گذشت؟
** کدام مدرسه غیر دولتی بیشترین قبولی مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان را داده است؟
** کدام مدارس قبولین زیادی در دانشگاهها داشته است؟
** رتبه های تک رقمی به کدام مدرسه و ناحیه و شهر و استان مربوط می گردد؟
** رشته های برتر! پزشکی و مهندسی کجا بیشترین قبولی را داشته است؟
** قبولین مدارس خاص یا دانشگاهها در کدام آموزشگاه ها عمر خود را سپری ساخته اند؟
اساتید بنام آنان چه کسانی اند؟
و....
امروز همه درگیر سبقت گیری از یکدیگرند. اطلاعات به دست آمده در سایه تجربه دویدن در این عرصه را به نزدیک ترین کسان خود نیز نمی دهند تا مبادا آنان هم موفق شوند یا از آنها بگذرند و پیشی بگیرند. برتری باید فقط از آن ِفرزند من باشد. سبقت گیری والدین از یکدیگر از رقابت فرزندان بیشتر محسوس است. فرزند فوقش سعی بر پیشی گرفتن از 4- 5 همکلاسی خود را دارد اما والدین از یک ایل و تبار می خواهند پیشی بگیرند.
چه دانش آموزانی که به دلیل نگرفتن نمره بیست توسط والدین خود تنبیه شده اند یا جرأت منزل رفتن را نیافته اند یا آنان را به دروغ گویی یا دستکاری نمره وا داشته اند. این افراد فردا اگر جاعلان اسناد دولتی باشند نباید تعجب کرد یا دروغگویان حرفه ای در زندگی خانوادگی و اجتماعی.
آری ! امروز ما چنین معامله ای با دانش آموزان و محیط های آموزشی خود کرده ایم. امروز دانش آموز برای بیست و پنج صدم ، خدا می داند چه آسیب های روحی و روانی را متحمل می گردد. چیزی که در دنیای واقعی پشیزی ارزش ندارد. یعنی در جامعه ما سنخیتی برای این سختگیری وجود ندارد. یک پزشک با معدل دوازده هم پزشک است و با معدل بیست هم. ما که فقط با شهرت و مهارت او کار داریم نه معدل دوران تحصیل اش.
در منگنهء نمره قرار دادن دانش آموزان ، به ز افزایش استرس و خوی ستیزه جوئی و تشویق به رقابت منفی ، چه ثمری برای آموزش و پرورش کشورمان دارد؟ یا چه منافعی برای دانش آموز و خانواده او دارد؟ یا چه منافعی برای دنیای همکاری معلمان دارد؟
این همه اهمیت بخشیدن به نمره یا جان بخشیدن بدان ، همکاران فرهنگی را نیز رقیب یکدیگر ساخته است. آنها نیز ناخواسته در میدان مسابقه وزارت آموزش و پرورش آماده دویدن هستند تا پیروز میدان باشند. آنان نیز گوی سبقت را می رُبایند تا سرآمد باشند. سرآمد مدرسه و ناحیه و شهر و استان و کشور. گویی با طرحهایی چون ارزشیابی یا رتبه بندی فرهنگیان سعی در چند شقه کردن دنیای معلمان را داریم. با اصراری بی امان اعلام می داریم که نمره مهم است، درصد و میانگین مهم است، برتری مهم است.
آنچه که مهم است دیده شدن حقایق در برگرفته معلم و دانش آموز و مدرسه است. به جای ایجاد انحراف معیار در کارکرد معلمان ، بیایید تا مدارس را پر از شور و هیجان و عشق و امید بسازیم. دست در دستان یکدیگر هنر عشق ورزی را فرا دهیم . آستانه تحمل خود و دانش آموزان را تقویت کنیم. از تقابل معلمان برای تمایز آنان اجتناب نمائیم و یکدستی و هماهنگی و رفاقت و همدلی را به محیط مدارس هدیه بخشیم. چون دانش آموزان بینایند و همه چیز را با گوشت و پوست و استخوان خویش درک می کنند ، آنان را باور کنیم.
امروز برای تشخیص معلم خوب و بد، ابزار کمی گذاشته اند. درصد و میانگین و ارزشیابی و رتبه بندی و..... چرا؟ چون امروز قشر معلم ناخالصی زیادی دارد که ضرورت غربالگری احساس می شود. امروز از هر دری هر کسی توانائی معلم شدن را یافته است. اگر کسی نبود تا درهای مدارس را به روی آنها باز کند آنان با کدامین مجوز وارد حریم علم و دانش شده اند؟!
*** امروز جای خیلی از مفاهیم ارزشمند در لابلای کتب درسی ما سرگردانند.
*** امروز معلمین ما در مظلومیت بی امان روز به روز ناتوان تر و افسرده ترند.
*** امروز عوامل مدرسه در حسرت نشاط و شادی نومید و دست بسته اند.
*** امروز هیچ مسئولی جرأت اعتراف به اوضاع وخیم زندگی معلمان ندارد.
*** امروز دانش آموزان ما در غوغای طرح های پی در پی مات و مبهوت اند.
*** امروز دانش آموزان ما به ولی نعمتی دلسوزتر و مهربانتر نیاز دارند.
*** امروز معلمین ما تاوان اشتباه مسئولین گذشته را تحمل می کنند.
*** امروز معلمین ما دادرسی برای فریادهای خروشان خود ندارند.
*** امروز مدارس ما برای تنفس به هوای تازه ای نیاز دارند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اینجانب علیرغم خداحافظی به لحاظ
خستگی و افزایش استرس درگیری با
هیجانات مسایل اجتماعی و اقتصادی
و آموزش و پرورش، بار دیگر بنا به
صلاحدید مدیریت محترم سایت صدای
معلم ،تصمیم به کوشیدن برای نوشتن
نموده ام. لذا انتظار همیاری و همدلی
همکاران بزرگوار جهت تلاش مضاعف را دارم.
با تشکر از همراهی تان.
سهل انگاری در آموزش و پرورش
فوق العاده زیاد است. واقعا باید طرحی نو
ریخت. تشکر