با روی کار آمدن اتحاد جماهیر شوروی در 1922 مسیحی (1301 خورشیدی) و تشکیل حزب کمونیست شوروی تمامی حزب ها در آن کشور یا قلع و قمع شده و یا در حزب کمونیست حل شدند. این حزب با شعار ضد امپریالیسم به قدرت رسید و دیری نپایید که خود به امپریالیسم خونخوار تبدیل گشت.
شاخۀ حزب تودۀ آذربایجان یکی از نیرومندترین شاخه های ایالتی حزب بود که به دستور شوروی در سال 1324 خورشیدی منحل شد و بیشتر آنها به فرقۀ دموکرات گرویدند؛ که نشانه ای از فرمانبرداری بی چون و چرا از رهبران شوروی بود. بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دموکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.
در سال 1320 نزدیک به 3000 مأمور امنیتی شوروی همراه ارتش آن کشور به دنبال اشغال ایران وارد سرزمین مان شدند. چهار سال بعد در شمال غرب کشور، کشوری که دارای دولت مرکزی پادشاهی مشروطه بود یک فرد ساده لوح و عده ای ماجراجو اعلام خودمختاری و جمهوریت کرده، وزیر جنگ تعیین کردند، ساعت تبریز را به وقت مسکو تغییر دادند، تمبر چاپ کردند و معلمانی که اصرار داشتند به زبان پارسی تدریس کنند دستگیر و تبعید کردند و کتاب های درسی را که به زبان پارسی بود سوزاندند. اینها نه مقدمۀ تجزیه بلکه خود تجزیه بود. سران نمادین فرقۀ دموکرات در دام توطئۀ وحشتناک تجزیه و تیر خلاص برای ایران افتاده بودند. در آخرین روزهای تار و ظلمانی نامه ای ننگین با امضاء پنج تن از سران نمادین فرقه که پیشه وری هم جزء آنها بود به استالین فرستادند و درخواست پشتیبانی بیشتر از شوروی کرده و خود را بهترین حافظان منافع شوروی در شمال غرب ایران خواندند. تنها پس از یک سال، پیشه وری هنگام فرار (سال 1325) در بانک ایران و شوروی 5,2 میلیون تومان در حساب شخصی خود پس انداز داشت.
مهمترین مأموریت فرقه (مجریان بی چون و چرای اوامر ملوکانۀ حزب مادر) اجرای سه مورد در آذربایجان بود :
1) زدودن زبان پارسی
2) تغییر خط پارسی
3) زدودن هویت ایرانی از شهرهای اشغالی
دلایل اشغال و پاگرفتن عدۀ اندکی مزدور در آذربایجان عبارتند از :
1) بی کفایتی سیاسی و نظامی و فرهنگی دورۀ قاجار از پس از آقامحمدخان (به جز در دوره های کوتاهی از صدراعظمی قائم مقام و به ویژه امیرکبیر)
2) نبود آزادی بیان در سلطنت رضا شاه
3) حاکمیت رژیم فئودالی و استثمار اکثریت مردم در قالب ارباب – رعیتی که تضاد اصلی جامعۀ ما را تشکیل می داد.
4) اشغال ایران در شهریور 1320 و خروج منفعلانۀ پادشاه از کشور
فرقۀ دموکرات طی یک سال، آزادی بیان را که در سالهای نخست پادشاهی محمدرضا پهلوی از روزنامه ها به مشام می رسید در آذربایجان محدود به شعارهای ضد فئودالیستی کرده و با عوام فریبی، روزنامه های آزاد را قلع و قمع کرد. فقط معدودی فرصت طلب برای کسب قدرت مزدوری غاصبان را کرده و در روزنامه ها به جعل تاریخ و هویت بافی پرداختند. در واقع جهل یا تجاهل خود را پشت نقاب شعارهای ضد فئودالیستی، در خدمت مقاصد سیاسی قرار دادند؛ با هدف جدا کردن سرنوشت آذربایجان، از تنِ چند هزار ساله ایران. می خواستند بلایی که بر سرِ آران آوار کردند بر سر آذربایجان نیز بیاورند.
دلایل نجات آذربایجان در 21 آذر 1325 خورشیدی عبارتند از :
1) به گواهی تاریخ، آذربایجان خود را پاره ای از تنِ چند هزار ساله ایران می داند. مبارزه و مقاومت یک سالۀ مردم تبریز بود که مسبب اصلی فرار مزدوران بیگانه، پیش از ورود لشکر ایران به این شهر گشت.
2) همبستگی ملی همۀ اقوام ایران
3) استقرار آزادی بیان در ایرانِ آن روزگاران
4) مقید بودن پادشاه به قانون اساسی مشروطه در آن روزگاران
5) اهمیت امنیت ملی نه امنیت ایدوئولوژیِ حکومت (این مهم یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطیت بود و ضامن آن، آزادی.)
6) منزوی نبودن حکومت ایران در جهان
7) نقش مدبرانۀ قوام السلطنه
لازم به تأکید است که هیچ سند معتبری از تهدید به استفاده از سلاح هسته ای توسط «هری ترومن» رئیس جمهور وقت امریکا علیه «استالین» مبنی بر نجات آذربایجان وجود ندارد.
کدام حکومتهای ایرانی و یا سخنوران اندیشمند در آذربایجان از قطران تبریزی و نظامی گنجوی و خاقانی شروانی و مولوی و صائب تبریزی تا شهریار، زبان فارسی را به زور و جبر به سراسر آذربایجان تحمیل کرده اند؟ آنچه هزار سال پیش فردوسی دربارۀ جهانخواری دولتمردان عرب (که هدف اصلی آنها عربیزه کردن منطقه بود و اسلام مرکبی برای آن هدف) گفته بی کم و کاست امروز دربارۀ اسلامگرایان سیاست باز منطقه (بنیادی نهاده بر فشل) ( 1 ) ، صدق می کند.
زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش
نمونه های جانبازی در راه ایران و حفظ تمامیت ارضی در تاریخ آذربایجان کم نیست. نمونۀ نخست در اشغال سرزمینهای ایرانی توسط امپراتوری عثمانی، در تبریز مقاومت و مبارزۀ مردمیِ وقفه ناپذیری علیه نیروهای عثمانی تا ظهور شاه عباس ادامه داشت. شبی نبود که چند تن از سربازان عثمانی به دست مبارزان تبریز کشته نشوند و کلیۀ تمهیدات و اقدامات عثمانی ها برای جلب علاقۀ مردم بی حاصل بود. مردم به درستی فهمیده بودند که اگر ناحقها را حق مي خوانند، آمده اند كه سر ببرند تا كلاه دهند.
نمونۀ دوم ایرانیانی که پس از عهدنامۀ ننگین ترکمن چای غیرتشان اجازه نداد در زیر بیرق بیگانه زندگی کنند؛ خود را به ارس زده و از مرز گذشتند تا همچنان ایرانی شناخته شوند.
نمونۀ سوم مبارزۀ مردم در انقلاب مشروطه به رهبری شخصیتهای بزرگی مانند ستارخان و ثقه الاسلام که در برابر استبداد و وطن فروشی تا پای جان ایستادگی کردند. آن آزادگان و رادمردانی که زندگی خود را در ارتقاء سیاسی، اجتماعی ملت ایران و مشروطه خواهی گذاشتند. جان بر کف برای دفاع از هویت ایرانی و آب و خاکِ سرزمین مان در آن روزگار وانفسا نقطه عطفی در مبارزه علیه بی هویتی گشتند.
نمونۀ چهارم مبارزه و مقاومت یک سالۀ مردم تبریز بود که مسبب اصلی فرار مزدوران بیگانه، پیش از ورود لشکر ایران به این شهر گشت.
همۀ این موارد را باید یک اخطار و هشدارِ فرهنگی و اجتماعی و ملی دانست و دائم به حاکمان امروز گوشزد کرد.
این بیت خاقانی شروانی در باب سیاست، سخن دل دیروز و امروز ماست، که ثبات حکومت در اقتدایش بر ملت است :
بى مقتداى ملت نه کلک و نه کتاب بى شهسوار زابل نه رخش و نه ستام
قوام و استحکام هر ملت به وجود مردمی است که گوهر و ریشه دارند و زندگی خود را به آرمانی گره زده و در مسیر رسیدن به آن کوشا و پایدارند.
به حاکمانی که حفظ نظام را اوجب واجبات می خوانند یادآوری می کنیم تمام تجزیه های ایران، در روزگاران استبداد صورت گرفته است نه روزگارانی که قانون اساسی مشروطیت مستقر بود. بی توجهی به این مهم را یا باید به حساب بی تدبیری حاکمان گذاشت و یا سیاستی که تجزیه طلبان را بدیلی در مقابل رشد مردم سالاری در دست آنها نگه می دارد.
تا باشد آذربایجان، پیوند ایران است و بس این گفت با صوتی رسا فریاد آذربایجان ( شهریار )
[1] - دین به تیغ حق از فشل رَسته است باز بنیادش از فشل منهید (خاقانی شروانی)
سازمان پژوهشگران جبهۀ ملی ایران – سامان ششم
تهران 21 آذر 1401 خ
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
یاشاسین آذربایجان
یاشاسین ایران
البته اگر تک تک ایرانی ها قدر و قیمت آن را بدانند.
مگر امروز در دامن روسیه، بال بال
نمی زنیم؟ یا در آغوش چین؟
بیش از نیم قرن سپری شده اما هنوز مصالح ایران زیر تصمیمات
غلط و اشتباه، قربانی می شود.
خاک و پرچم و وطن روز به روز
نحیف تر می شود. اما چرا؟
در جهان اقتصادی و ارتباطی امروز، مساله دوستی بر اساس مرام و معرفت و... معنایی ندارد. کشورها باید فصل مشترک ارتباطی با یکدیگر داشته باشند تا مبتنی بر آن روابط راهبردی شکل دهند.
به گزارش جماران، زمانیکه که احمدینژاد بر سرکار آمد، کل دیون بانکی ۱۲ هزار میلیارد تومان بود که در زمان رفتن او این رقم به ۲۶۰ هزار میلیارد تومان رسیده بود. همین پولهای رفته به بحران اصلی بانکی در سال ۱۳۹۲ تبدیل شد.
همین تفکر برای اینکه منابع غارت شده از بانکها را جبران کند، نرخ ارز و سکه را افزایش داد. به روایتی ۷۶ تن و به روایت دیگری ۶۲ تن طلای کشور را آب کردند و به بانکها دادند تا بتوانند با فروختن سکهها به قیمت بالاتر، دزدیهای صورت گرفته را جبران کنند.
تا اصلاحات صورت نگیرد، حل مشکلات کشور منتفی است و یک آینده تاریک در انتظار حاکمیت است. ما بیش از هر چیزی نگران تمامیت ارضی کشور هستیم.