« میرزا تقی فراهانی در ۱۹ دیماه سال ۱۱۸۵ خورشیدی در روستای هزاوه (از توابع اراک) متولد شد. پدر او کربلایی قربان نام داشت. به دلیل نزدیکی قریه مهرآباد فراهان که اصل خاندان قائم مقام از آنجا بود، با هزاوه موطن و مسکن پدر او، این مرد جزو خدمتکاران قائم مقام اول یعنی میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ درآمد و بعد ها در پیش قائم مقام ثانی ناظر آشپزخانه و در پیری قاپوچی او شد. مادر امیر نیز فاطمه نام داشت و عمری طولانی کرد و مرگ هر دو فرزندش محمدتقی و محمدحسن را دید. امیر در خانهٔ قائممقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائممقام را بهدست آورَد. » ( 2 )
« امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:
تأسیس دارالفنون - نشر علوم جدید - ترویج صنایع جدید - فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات و تدریس در ایران - ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی - ایجاد روزنامه و انتشار کتب- مبارزه با فساد (که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود) - تقویت بنیه اقتصادی کشور- استخراج معادن - بسط كشاورزي و آبیاری - توسعه تجارت داخلی و خارجی- کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور - تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی- اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه- ایجاد امنیت و استقرار دولت - تنظیم و سر و سامان دادن به قشون ایران - ایجاد کارخانههای اسلحهسازی - اصلاح امور قضایی - تأسیس چاپارخانه – تاسيس بيمارستان و... » ( 3 )
یکی از اقدامات مهم و ماندگار امیرکبیر ، تاسیس مدرسه دارالفنون بود .
« مهدی خلیلی » می نویسد : ( 4 )
امير كه عشق و علاقه فراواني به ترقي و تحول ايران داشت و ميخواست ايران را از آن شكل و صورت نابه سامان تشكيلات اداري، نظامي، مالي و... سامان دهد و طي سفر خود به روسيه با دارالعلوم آن جا آشنايي يافته و پيشرفت علوم جديد را در آن جا ديده بود و در سفر بعدي خود به عثماني، جهت عقد قرارداد ارزنه الروم خبر تاسيس مدارسي در عثماني را شنيده بود، به فكر تاسيس مدرسهاي در ايران افتاد كه تمام علوم جديد در آن به جوانان ايران آموزش داده شود.
( نمایی از مدرسه دارالفنون )
اگرچه پيش از اين هم در زمان عباس ميرزا اقداماتي در راستاي آموزش جوانان و اعزام آنها به اروپا انجام شده بود اما امير به اين فكر افتاد كه جواناني كه براي تحصيل به اروپا ميرفتند ممكن است به دليل زرق و برق آن مجامع و نفوذ استعمارگران در افكار آنان كارآيي لازم را نداشته باشند؛ بدين جهت مصلحت را در آن ديد كه با ايجاد مركز تعليم و تربيت در مملكت و با آوردن معلمان از كشورهاي اروپايي، جوانان در مملكت خود تعليم داده شوند.
طرح بناي ساختمان را ميرزا رضا مهندسباشي از شاگرداني كه عباس ميرزا به فرنگ فرستاده بود ريخت.
بد نیست بدانید که ابتدا قرار بود اين مدرسه بزرگ تنها براي فرزندان ديوانيان و لشكريان و درباريان و از همه بالاتر، شاهزادگان گشوده بشود ولي اين انحصارگرايي به وسيله شخص امير شكسته شد و مدرسه شاگردان متفرقهاي از طبقات ديگر را در خود جاي داد. لباس شاگردان دارالفنون فراخور رشته تحصيليشان متفاوت بود و سالانه دو دست لباس مجاني زمستاني و تابستاني به آنها داده ميشد. شاگردان ناهار را به خرج مدرسه ميخوردند و جزو خدمتگزاران دولت محسوب شده و مقرري مختصري نيز داشتند. دوره تحصيلي معمولا 6 سال بود. در مدرسه نمازخانهاي نيز داير بود كه شاگردان به موقع در آن جا نماز ميگزاردند. بودجه دارالفنون در سال تاسيس آن 7750 تومان بود.
ورود معلمان اروپايي به تهران در تاريخ 26 محرم 1268ق/44نوامبر1851 ميلادي يعني يك روز پس از عزل امير بود. با تمام اين مسايل امير پس از ورود معلمان نگران وضع آنان بود و سفارش ميكرد كه مراقب احوال آنها باشند طوري كه از آمدن شان به ايران پشيمان نشوند چرا كه دشمنان امير به دنبال بازگرداندن معلمان به كشورشان بودند؛ اما با علاقهاي كه ناصرالدين شاه به مساله داشت اين امر متنفي شد ولي برخلاف تلاشهای امير مخالفان توانستند در ميان اين معلمان كارشناسان انگليسي را نيز استخدام كنند.
سرانجام يك روز پس از ورود معلمان اروپايي مسيوجان داوود آنها را به شاه معرفي كرد و شاه با تقدير نامهاي وي را مورد تفقد قرار داد. مدرسه پنجم ماه ربيعالاول 1268 با انتخاب اولاد شاهزادگان عظام و امرا و اعيان و رجال دولت، توسط ميرزا محمدعلي خان شيرازي وزير دول خارجه و پس از تاييد شاه شروع به كار كرد و دارالفنون افتتاح شد. تعداد شاگردان دارالفنون ابتدا بيش از 30 نفر نبود و كمكم به 120 نفر رسيد و تا زمان افتتاح تكميل شد. نخستين فارغالتحصيلان در سال 1276 از مدرسه جهت اعزام به اروپا فارغالتحصيل شدند.
برخي از معلمان اروپايي دارالفنون پس از اتمام قراردادشان به كشور خود بازگشتند و برخي ديگر در ايران ماندند. اوضاع دارالفنون با توجه به اهدافي كه امير كبير براي آن در نظر داشت پيش نرفت و حضور معلمان روسي و انگليسي و برنامههاي سياستگذاران قاجار موجب انحراف اهداف دارالفنون شد. ناصرالدين شاه تا مدتي به دارالفنون علاقه داشت و به دليل همين علاقه و مقدمات صحيحي كه امير براي اين بناي خیر چيده بود تعليم يافتهگان فاضلي بيرون آمدند؛ اما كمي بعد در نتيجه حقهبازيهاي ميرزا ملكمخان كه خود و پدرش از عوامل انگليسي بودند و موسس فراموشخانه (فراماسونري) در اين مدرسه که سمت معلمي و مترجمي داشت، ناصرالدين شاه به دارالفنون سوءظن پيدا كرد و به كلي از آن جا دلسرد شد.
به هر حال دارالفنون در دوره اول و دوم و سوم توانست عده زيادي از دانشمندان را به جامعه تحويل بدهد. براي نمونه افرادي چون حاجنجمالدوله، ميرزا كاظمخان شيمي، دكتر علمالدوله ثقفي، ميرزا رضاخان مهندس الملك، دكتر ولياللهخان نصر، ميرزا محمدعلي خانذكاالملك(فروغي) و بسياري ديگر از تربيتشدگان دارالفنون بودند.
( نمایی از مدرسه دارالفنون )
در پايان بايد گفت اگرچه اميركبير با حسننيت و آيندهنگري و اقدامات مصلحتجويانه اقدام به تاسيس دارالفنون كرد ولي متاسفانه با عزل و مرگش آن اهداف دقيقا اجرا نشد اگر اميركبير خود هدايت دارالفنون را در دست داشت قطعا نتايج مثمرثمري براي ايران داشت؛ ولي مرگ نابه هنگام امير و بيتوجهي ناصرالدين شاه و ساير درباريان موجب شد اين مركز نه تنها مفيد فايده نباشد كه بعدها به واسطه نفوذ افكار استعمارگران تحت لواي فراموشخانه، ضربات سنگيني بر فرهنگ و عقايد مردم ايران وارد شد و متاسفانه به جاي آن كه مركزي براي پيشرفت و توسعه كشور ايران باشد صدمات زيادي بر ايران وارد ساخت.
از سوی دیگر با مرگ امیر خواص و عوام نیز نتوانستند در پی ریزی آموزش و پرورش مدرن موفق باشند. »
از از ارزنده ترين تأسيسات اجتماعي امير کبیر ؛ بناي روزنامه وقايع اتفاقيه به سال 1267 است . ( 5 )
بنيانگذار روزنامه در ايران ميرزا صالح شيرازي است. از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل علوم جديد به انگلستان رفت. ضمناً به ذوق خود فن چاپ را آموخت، و از جمله کساني است که در ايران مطبعه سنگي را تأسيس نمود. به علاوه او را پيشرو انديشه هاي سياسي جديد مغرب زمين در ايران مي شناسيم. ميرزا صالح نخستين روزنامه ايران را در زمان محمد شاه به سال 1252 در تهران بر پا کرد. روزنامه اي بود که ماهي يکبار با چاپ سنگي منتشر مي شد، و بيش از چند سالي دوام نکرد.
ذهن امير درباره روزنامه و ارزش سياسي و مدني آن خوب روشن بود، و از روزنامه هاي فرنگستان آگاهي داشت. حتي خوانده بود که: در شهر فرانکفورت آلمان (امير اساساً به دولتهاي آلماني توجه خاص داشت) باسمه کردن کاغذ اخبار که از تاريخ 1651 مسيحي.. بنا شده، الي حال مطلقاً بسته نشده، و هميشه در کار باسمه اخبار است. توجه ميرزا تقي خان معطوف به دو معني بود: يکي اطلاع يافتن دولت از اوضاع جهان، و ديگر پرورش عقلاني مردم و آشنا کردن آنها به دانش جديد و احوال ديگر کشورها.
شماره اول روزنامه وقايع اتفاقيه روز جمعه پنجم ربيع الثاني 1267 (هفتم فوريه 1851) انتشار يافت. در صفحه اول علامت شير و خورشيد ايران و عبارت "يا اسدالله الغالب" نگاشته شده بود. اين شماره به عنوان "روزنامچه اخبار دارالخلافه تهران" منتشر گرديد. از شمارهً دوم به نام "وقايع اتفاقيه" خوانده شد. و تا ده سال بعد (1277 ه.ق.) به همين اسم نشر مي شد. در اين سال هنگام تصدي ميرزا ابوالحسن خان غفاري کاشاني صنيع الملک، نام آن تغيير کرد و از شماره 474 به روزنامه "دولت عليه ايران" مبدل شد؛ و ضمناً به شکل روزنامه مصور درآمد. اين نخستين روزنامه مصوري است که در ايران انتشار يافت. ديري نگذشت که دوباره اسم آن تغيير کرد و به روزنامه "دولتي" بدل شد. پس از آن به نام "روزنامه ايران" منتشر گرديد و تا انقلاب مشروط همين اسم را حفظ کرد.
( خانه امیرکبیر در تبریز )
وقايع اتفاقيه روزنامه هفتگي بود، با چاپ سنگي به طبع مي رسيد. شيوه نگارش آن ساده و روشن و به کلي خالي از تقليد و تکلف بود. تا شماره هفدهم آن روزهاي جمعه پيش از ظهر انتشار مي يافت، از شماره هجدهم به بعد انتشارش به روزهاي پنجشنبه موکول گرديد. تا شماره 656 انتشار هفتگي آن مرتب بود، از آن پس گرفتار بي نظمي شد. بهاي تک شماره آن در سرتاسر ايران ده شاهي، و اشتراک ساليانه اش 24 ريال بود. چون به گوش دولت رسيد که کارکنان ولايات سواي بهاي روزنامه چيزي از مردم به نام"خدمتانه" گرفته اند؛ اعلام شد که قيمت آن "در کل شهرهاي ممالک محروسه بدون اخراجات ديگر" همان ده شاهي است، و مطالبه کردن چيزي بيش از آن "بسيار خلاف رأي امناي دولت" است.
مدير روزنامه، حاجي ميرزا جبار ناظم المهام کنسول سابق ايران در بغداد بود. "مباشر" روزنامه "ادوارد برجيس" انگليسي، و نويسنده آن "عبدالله ترجمه نويس" بود. روزنامه در مطبعه حاجي عبدالمحمد استاد مطبعه چي چاپ مي گرديد. حيف که ميرزا صالح دوست ديرين امير درگذشته بود، وگرنه هيچ کس شايسته تر از او براي کار روزنامه نبود. »
فرمان قتل امیرکبیر
« شاه ۲۰ ساله قاجار در میان مهمانی شبانه نشسته بود و همینطور که سرش داشت گرم میشد به حرفهای آرام میرزا آقاخان نوری گوش میداد. صدراعظم میگفت که امیر نظام قصد دارد تمرد کند و به تهران بیاید و همانطور که شاه را به تخت نشاند، او را از تخت به زیر بکشد. شامگاه ۱۹ دی ۱۲۳۰ شمسی بود و برف در تهران باریده بود. شاه قلبا نمیخواست بلایی سر امیر بیاید. این را بعدها به نزدیکانش گفت که راضی به کشتن امیر نبود. بعدها صاحب اختیار گفت: «به قتل امیر راضی نبودم. میرزا آقاخان تدلیس کرد و دست خط از من گرفت. دست خط دیگر فرستادم که میرزا علیخان نرود، گفت رفته.» ماجرا این بود که صدراعظم در همان مهمانی ورقهای را به شاه داد که رویش نوشته بود: «چاکر آستان ملائک پاسبان فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علیخان پیشخدمت خاصه فراشباشی دربار سپهر اقتدار مامور است که به فین کاشان رفته میرزا تقیخان فراهانی را راحت نماید و در انجام این ماموریت بینالاقران مفتخر به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.»
نامه همان فیالمجلس به علیخان سپرده شده و او بیدرنگ سوار اسب شد و سحر به همراه همراهانش به کاشان رسید و از همان جا به اقامتگاه امیر در فین رفت. خبر داد که خلعت آورده است. امیر از خواب سحر بیدار شد و به حمام آمد تا برای خلعت غسل کند. اما وقتی در حمام حاجبالدوله را دید فهمید که خلعت آن ورقهای است که حکم خلاص کردنش را دارد. او اجازه خواست تا نامهای برای شاه بنویسد تا در حکمش استیناف کند. علیخان قبول نکرد. از او خواست تا برای آخرین بار عزتالدوله همسرش را ببیند که در کنار همدم و تاجی دختران خردسالش به خواب رفته بود. اما حاجبالدوله این اجازه را هم نداد. پس گفت میخواهد مرگش را انتخاب کند و خواست تا داوودخان خاصهتراش مخصوصش بیاید.
روایت بعدها از قول داوودخان چنین نقل شد: «چون حاج علیخان دستخ ط شاه را ارائه داد، امیر گفت: سه روز مهلت بدهید عریضه به شاه عرض کنم. فراشباشی گفت: اجازه ندارم. امیر مایل به دیدار عزتالدوله بود. این را هم اجازه نداد. پس امیر گفت: نشتر مرا بیاور. بردم فرمود رگ هر دو دست مرا ببند. بستم. امیر با دست چپ فصد دست راست و با دست راست فصد دست چپ نمود. بعد برخاست مشتی به صورت حاج علی زد. چون امیر به حال ضعف افتاد شخص روبستهای که میرغضب بود حولهای را در دهان او فرو برد. بعد معلوم شد که قلمدان و تسبیح مروارید و ساعت و سایر اشیا جیب امیر را هم ربودند و روانه تهران شدند...»
نفس امیرکبیر صبح روز ۲۰ دیماه ۱۲۳۰ شمسی در حمام باغ فین کاشان برای همیشه خاموش و دفتر زندگی صدراعظم بزرگ ناصرالدین شاه بسته شد. در روزنامه وقایع اتفاقیه که خود او راه انداخته بود نوشتند امیر به قولنج مرده است. سالها بعد بود که وقایعنگاری نوشت امیرکبیر چطور درگذشت. ( 6 )
( 1 ) کانال تاریخ ایرانی
( 2 ) ویکی پدیا
( 3 ) برترین ها
( 4 ) صدای معلم
( 5 ) برترین ها
( 6 ) تاریخ ایرانی
نظرات بینندگان
لعنت بر استبداد لعنت تا ابد لعنت
نخست - تکیه بر داشتههای داخلی
دوم - نفی نفوذ خارجی
سوم - برقراری نظم در امور
چهارم - به کار گرفتن افراد لایق
پنجم - نظارت مستمر و دقیق
خبر آنلاین. کد خبر 1474348.
۲۰ دی ماه ۹۹
با یک گل بهار نمی شه...
امثال امیرکبیر در عصر منحط قاجاریه یکی بود! و تا حال هم
تکرار نشد! او همچون موتاسیونی در جامعه ایرانی بود که به
واقع فاعلیت داشت و سوبژه ی ایرانیت را به اوبژه ی آگاهی
تعین بخشید.
کشور ایران لیاقت او را نداشت.