همه آدمیان همانند گل لاله ، زندگی کوتاه در هستی و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند زیرا خوشبختی یافتنی نیست ، ساختنی است . امروز اگر کسی گره ای در زندگی دارد و تو راهش را می دانی سکوت نکن و اگر دستت به جایی می رسد معجزه زندگی دیگران باش . در زمانی که طوفان سمهگینی که با گرد و غبار نداری روح را نوازش می دهد و قلب ها را خشن و رنگ رخسار را به زردی یا سیاهی می گراید و دست ها زیر فشارهای دنیای نامهربان خون مرده و واژه نان را به سختی می نگارد و در سطل زباله ها توسط کودکی که به جای قلم در دست و تحصیل در مدرسه از بین زباله ها روزی خود را به دست می آورد کیسه ی سنگینی به دوش می کشد و سفره ها از سال قبل خالی و کوچک تراز مواد مغذی می گردد درست سه نقطه و دندان تیز و پنجه های قوی شیر فقر همان جاست ؟
کاش می شد خاطرات زیبایی معلمی را در گلدان کاشت و روی میز جلوی چشمانمان گذاشت تا دوباره گل کند و فضای کلاس این مکان مقدس را عطر آگین کند .
خداوند هم فقر را دوست ندارد به آن حی داور اعتماد کن ، به کسی که می تواند فرعون را در آب و قارون را در خاک غرق کند و ابراهیم را در میان آتش سالم نگه دارد .جوانی که با شرمندگی از اینکه بیکار است و با دست خالی خجالت می کشد به کانون خانواده برگردد یا این واژه سه حرفی گاهی با رنگ دانه های فقر صورتش همانند قالی تبریز سرخ می گردد لکه سیاه بی انصافی و تبعیض همان جاست ؟
نامش فقر و دشمن آرامش است ، گاهی هم در سایه دیوار بی عدالتی چهره ی ناپاکش مانند شیری نعره کشان نمایان می شود .خط فقر دقیقا همین جاست؟ فاصله ای هم با ما ندارد.
وقتی واردات اجناس چینی از مرز 30 میلیارد دلار عبور می کند و کارگاه ها و کارخانجات یکی پس از دیگری تعطیل می شود و جوانان ایرانی به جای فعالیت در کارخانه ها و مراکز تولید به جای صادرات وارد کننده اجناس بی کیفیت چینی می شوند و عاطل و باطل در خیابان ها پرسه می زنند فقر در یک قدمی ماست ؟
وقتی 25 درصد نقدینگی کشور در اختیار 600 نفر ایرانی است رتبه ایران از نظر توزیع عادلانه ثروت در دنیا 68 ام در بین 136 کشور دنیا است فقر در خانه ماست ؟ یا نزد ثروتمندانی که از دل بخشیدن به دور و سایه شوم فقر فرهنگی بر سرشان چتری از بی انصافی سایه افکنده است ، فقر درست زیر پای ماست ؟
آن زمان که فردی با شکم سیر و برآمده بر روی ترازوی کودکی گرسنه می ایستد تا خود را وزن کند و سکه ای را به آن کودک آفتاب سوخته از روی ترحم می دهد و مکنت خود را با برج های مجلل و ماشین های مدرن ( پورشه ) امروزی به رخ دیگران می کشد خط فقر و نابرابری همان جاست ؟
وقتی پیرمردی از کار افتاده که برای امرار معاش از فرط خستگی و گرسنگی بر روی کارتنی به خواب عمیقی فرو رفته و نجات او منتظر یک امضاء و به فاصله یک مصوبه و بیمه بیکاری است خط فقر حتما آن جاست ؟
وقتی به جای گسترش و تقویت مدارس دولتی به غیر دولتی برای کاهش فشار به دولت فشار مضاعفی را بر مردم تحمیل می کنیم که هنر هم نیست و یا وقتی جوانان اجبار در انتخاب رشته تحصیلی می شوند ، فقر در درون فکر ما جای خوش کرده است و همان جاست ؟
وقتی کودکی به خاطر نداری از تحصیل بازمی ماند و یک فرصت طلایی از دست رفته را به یک فرصت وموقعیت مطلوب تبدیل نمی کنیم فقط بسنده به قطع یارانه می کنیم ، فقر همین جاست ؟
وقت آن رسیده که تفکر نظام آموزشی در کشور ما هم دستخوش تغییرات اساسی شود .بیکاری و فقر مهم ترین عامل افت آموزشی کشور است ؛ واقعا در آموزش وپرورش چه خبر آست ؟
وقتی معلمان ایران در مقایسه با کشورهای دنیا سالانه کمتر از 10هزار دلار درآمد دارند این یعنی این که معلم های ایرانی در جهان پایین ترین میزان حقوق را دریافت می کنند و فقط با حل مشکلات معلمین شاغل و بازنشسته می توان به سند تحول بنیادی رسید و اجرایی کرد ؛ بنابراین توصیه می شود شعله های فرق را خاموش و فقر را از جامعه فرهنگیان بردارید در غیر این صورت هیچ طرحی موفق نخواهد بود .
خانواده ای که توان خرید نیازهای اساسی خود را ندارد و به دنبال نرخ واقعی تورم و نجات از بیکاری و ارزانی می گردد تا شرمنده نزد خانواده نباشد خط فقر در دست ناتوان همین بندگان خداست . درست در یک قدمی ما و ما عابری بی تفاوت ، فقط گذر می کنیم و آمارها را نگاه می کنیم.
وقتی در شهری در کشور رومانی سوار شدن اتوبوس های شهری را برای مسافرینی که کتاب می خوانند مجانی کرده است و کرایه دریافت نمی کنند ضمن ترویج و گسترش فرهنگ مطالعه و کتاب خوانی نوعی مبارزه با فقر و کم سوادی هم است .معلمان انسان های شریف و قانعی هستند که زیاده خواه نیستند ، آنان شایسته بهترین تکریم ها و ثواب نزدخدا هستند لذا از فقر نمی نالند ، آنان از فرق بی تاب و تحمل این همه بی انصافی برایشان قابل هضم نیست ؛ لذا شایسته است به منظور حفظ کرامت انسانی و معیشت بازنشستگان فرهنگی موارد فوق مورد توجه جدی دولتمردان در تصمیم گیری کلان کشور قرار بگیرد .
1- همسان سازی حقوق و مزایا و دریافتی ماهیانه بازنشستگان سایر ادارات دولتی و ارگان های دیگر و شاغلین بر اساس مدرک تحصیلی و سوابق
2- اصلاح حکم های حقوقی طبق مواد 68 و 125 قانون مدیریت خدمات کشوری از سال 1386 و جبران دیرکرد ناشی از آن
3- تجمیع بیمه های بازنشستگان فرهنگی در قلب بیمه کارآمد فراگیر برای درمان همه ی بیماری های دوران کهولت
4- رساندن حداقل حقوق به بالای خط فقر
5- واریز کلیه مطالبات سنوات گذشته بر اساس گذشته براساس نرخ جدید
5- رفع تبعیض در میزان حقوق بازنشستگان همتراز قدیم وجدید
اما به واقعیت موضوع نگاه کنیم، به معیشت و منزلت عده ای که با آبرومندی شب را به صبح می رساندند و عرق شرم در پیشانی می چرخانند اما با بزرگواری شکوه ای از روزگار ندارند ، اشک و نشاط با گلایه های نارضایتی با بهترین دستمال کاغذی درجه یک پاک و آمیخته به شرم می شود.
فقر در همه جا پرسه می زند دربین بازنشستگان فرهنگی که از حداقل های زندگی محروم و سال ها مظلومیت خود را در تمام اعتراضات و خواسته های حق گوی خود مقابل خانه ملت بیان نمودند ؛ بدین منظور در خط های کاغذ با قلم سنگین آه و دریغ با کاسه صبر و بزرگواری محرومیت و مظلومیت خود را این گونه نگاشته اند تا وجدان بیداری و قاضی منصفی از سر تدبیر و عدالت پاسخ گو باشد درست همان جاست همان کسانی که هر روز در مقابل جعبه جادویی با اشک انتظار نشسته اند تا روزی اخبار قانون همترازی در نظام پرداخت دستمزدها آنان را از لابه لای قوانین تبعیض آمیز رنگ و بوی عدالت با طعم میوه شیرین مساوات کام های تشنه سرو قامتان را شیرین کند دقیقا همان جاست .
خدایا ! ستاره های آسمانت را سقف خانه دوستان و همکارانم کن تا زندگی شان مانند ستاره ها بدرخشند. آن چیز که عریانی هم نیست فقر چیزی نداشتن است ولی آن چیز پول نیست شاید طلا و غذا هم نباشد ، فقر همان گرد و غبار و زنگارهایی است از جنس غفلت و بی انصافی و زیاد خواهی بعضی از انسان های مادی که خدا را فراموش کرده و به ظواهر دنیای مادی می گردند و حرص جمع آوری مال دارند و به دیگران اجحاف و از اعتماد مردم سوء استفاده و موقعیت های اجتماعی را به نام خود سند و رقم می زنند و از پذیرفتن حقایق گریزان و چشمان شان پف کرده و چوب غفلت را از سر نادانی به روح و جسم ما می کوبند و شاید گرد و خاکی است که بر کتاب های کهنه کتاب فروشی نشسته و به فروش نرفته و سرانه مطالعه در کشور به پایین ترین حد خود تنزل کرده است و کتابی در طاقچه اتاقی سال ها به فراموشی سپرده شده و یا کسی آن را نخوانده است .
فقر پوست موزی است که از پنجره ماشینی به بیرون انداخته می شود و چهره شهر را نا زیبا و حقوق شهروندی را ضایع می کند . فقر همان تیغه های سنگین ماشین هایی است که ورق های کتابی را خورد می کند و یا کودکی برای سیر کردن شکم خود مجبور است روزی خود را از زباله به دست آورد ، دستان و صورتش با روسیاهی زغال زمستان آغشته اما باطنش خالص و بی ریاست و شاکر نعمات خداوند .
فقر نگاه تحقیر آمیز فردی است که مشکلات مردمی را درک نمی کند ، فقط به رفاه و آسایش جهان مادی می اندیشد و دیگران را کوچک می پندارد .بعضی انسان ها با داشتن رفاه و آسایش و مکنت فراوان فقیر هستند چون اندیشه ی فقیرانه دارند بی سخاوت و بدون مطالعه روزگار را سپری می کنند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان