« قدرت واقعی رسانهها در جوامع امروزی نه در آن چیزیست که میگویند، بلکه در آن چیزیست که نادیده میگیرند. سکوتی که رسانهها انتخاب میکنند، اغلب بلندتر از فریادهایشان است. در جهانی که اطلاعات کالاست، سانسور دیگر بهمعنای بریدن جملهها یا توقیف کتابها نیست؛ بلکه بهسادگی میتواند با بیتوجهی نسبت به صداهای مخالف اعمال شود. پرسش کلیدی این نیست که چه گفته میشود، بلکه این است: چه چیزی اجازهی گفته شدن نمییابد و چرا؟»
کتاب: رسانهها و دموکراسی در دوران جهانیشدن» نوشتهی رابرت مکچسنی
***
19 مهر 1404 ؛
رکنا چنین گزارش می کند : ( این جا )
« در نشستی که قرار بود درباره «سلامت روان» باشد، معاون وزیر بهداشت با رفتار عصبی خود عملاً نمونهای زنده از بحران همان سلامت روان را به نمایش گذاشت.
علیرضا رئیسی، در حضور دهها خبرنگار دعوت شده توسط وزارتخانه متبوعش، در مواجهه با یک سوال کاملاً حرفهای از سوی خبرنگار رکنا، به جای پاسخ گویی، با فریاد، تحقیر و خطابهایی نظیر «یک الف بچه» و «سایت تان میخواهد دیده شود» به او حمله کرد؛ آن هم با انگشت اشارهای که نه به سوی پرسش، بلکه به سمت شأن خبرنگاری گرفته شده بود » .
همان گونه که انتظار می رفت این صحنه ی مشاجره بین یک خبرنگار با یک مقام دولتی واکنش های قابل توجهی در شبکه های اجتماعی و افکار عمومی داشت و البته باز هم مطابق انتظار و تحت فشار افکار عمومی ، وزیر بهداشت و معاونش عذرخواهی کردند .
( ویدئو را مشاهده فرمایید ) :
برای کسی که در حوزه رسانه و خبر فعال باشد مشاهده چنین صحنه هایی خیلی عجیب و غریب و یا دور از انتظار نیست به ویژه آن که در چنین نشست های خبری معمولا رسانه های دولتی و شبه دولتی حضور دارند و به تبع آن مقامات دولتی انتظار دارند که نشست به قول خودشان در فضای « خودی » و در کمال آرامش و متانت پیش رود و خدای ناکرده پرسشی مطرح نشود که موجب جنجال و غوغا شود .
در حوزه ی آموزش و پرورش بسیار کم دیده ام که خبرنگاری بخواهد به قول معروف موی دماغ مسئولی شود .
خبرنگاران غالبا سعی می کنند پرسش های تستی و یا کوتاه پاسخ از نوع « آسان » مطرح کنند و برخی هم از خیر سوال کردن می گذرند و به درج یک گزارش و یا خبر کلیشه ای اکتفا می کنند .
اما نکته ی مهم و قابل تامل و البته تاسفی که نمی توان از کنار آن به راحتی و به آسانی گذشت این است :
زمانی که معاون وزیر بهداشت در حال حملات لفظی به « زهرا علی هاشمی » خبرنگار رکنا بود سایر خبرنگاران و به اصطلاح همکاران وی سکوت کرده بودند . هنوز « مطالبه گری » را به معنای درست ، علمی و عملیاتی آن یاد نگرفته ایم و با وجود این که این گونه صحنه ها به کرات تکرار می شوند باز هم از آن ها درس نمی آموزیم و راه خود می رویم .
( برخی از این خبرنگاران - آن که در کلیپ مشخص است - حتی با آن خبرنگار « تماس چشمی » هم ندارند و سعی می کنند خود را در جلسه به نوعی « مشغول » نشان دهند . )
سکوت حاضران بدون تردید موجب جسارت بیشتر معاون وزیر گردید و موجب استفاده از کلماتی سخیف و بی مایه در مورد آن خبرنگار شد .
حال اگر به فرض ، سایر خبرنگاران از همکار خود دفاع می کردند و در صورت استمرار آن توهین ها جلسه را « ترک » می کردند ؛ باز هم « فردا » یی مقامی و یا مسئولی به خود جرات می داد که چنین وضعیتی را تکرار کند ؟
به تازگی در خبری که از سوی رسانه های خبری جهان انعکاس وسیعی داشت ؛ ترک دسته جمعی خبرنگاران آمریکایی در ساختمان پنتاگون در اعتراض به سیاست ها و رویه های محدود کننده در حوزه اطلاع رسانی و وظایف حرفه ای خبرنگاران بود که توسط دونالد ترامپ به آنان دیکته می شود . ( این جا )
سیاستمداران و کارگزاران فعلی آمریکا هر چه توجیه کنند و دلیل بیاورند اما این حرکت قابل ستایش خبرنگاران در دفاع از حوزه حرفه ای روزنامه نگاری در تاریخ ثبت شد و آنان نشان دادند که به واقع ، رسانه رکن رکین دموکراسی است .
تاکنون اصلا و ابدا ندیده ام که در نشستی خبرنگاران در اعتراض به توهین و یا تحقیر خبرنگاری چنین حرکت هایی را انجام دهند .
حتی در زمان دولت روحانی زمانی که در یک نشست خبری یکی از مسئولان وقت به خبرنگاری توهین کرد و او را بی سواد ، غیر مطلع و... خطاب کرد و فقط حرف مفت می زند ؛ تنها « صدای معلم » بود که به این حرکت سخیف و غیر حرفه ای اعتراض کرد .
بقیه گویی نه می شنیدند و نه می دیدند ....
جالب است بدانید در نشست های خبری آموزش و پرورش حتی وقتی خبرنگاری در مورد پرسش خود سماجت کند و خواهان توضیح شفاف مقام مرتبط شود نه تنها از سوی سایر خبرنگاران حمایت نمی شود بلکه ممکن است مورد سرزنش و یا شماتت آنان واقع گردد که چرا وقت جلسه را گرفته و یا نشست خبری جای این کارها نیست و...
این خبرنگاران تصور می کنند که هر گونه جدل و بحث در حوزه روابط دو نفره میان خبرنگار پرسش کننده و مقام مسئول است و مساله ای شخصی بوده و ارتباطی با آنان ندارد .
گویی ؛ آن ها فقط آمده اند که پرسش خود را مطرح کنند و به سان یک « میرزا بنویس » چیزی بنویسند و سپس جلسه را ترک کنند .
در سه سال و اندی که « صدای معلم » در دوران دولت سیزدهم ( ابراهیم رئیسی ) از حضور در نشست های خبری وزارت آموزش و پرورش بدون هر گونه دلیل مشخص و یا قانع کننده ای محروم شد ؛ حتی یک رسانه ، حتی یک خبرنگار را ندیدم که بابت این موضوع معترض شود و یا به وزارتخانه تذکری بدهد .
برخی هم به نظر می رسید از این عدم حضور صدای معلم در نشست ها به نوعی شادمان هم بودند چرا که رسانه ای احتمالا فراتر از آنان ظاهر نمی شد تا احتمالا دچار وجدان درد بابت کم کاری و یا مصلحت سنجی های خود شوند .
نظیر این وضعیت در موقعیت هایی مانند « شورای معلمان » در مدرسه هم به دفعات قابل مشاهده هستند زمانی که معلمی بخواهد در مورد مساله ی مورد نظر خود سماجت کند و با عتاب و خطاب همکاران رو به رو می شود .
بدیهی است :
در چنین جامعه ای با این مختصات فرهنگی و اجتماعی نمی توان و نباید انتظار معجزه و تحولات مثبت و رو به جلو را داشت . و طبیعی است که وضعیت روز به روز بدتر ، بغرنج تر و پیچیده تر شود .
در یادداشت پیشین خود با عنوان : « دانش آموزان نخبه فلاسک بگیر از نوع زی ( زد ) » این مساله و یا ایپدمی اجتماعی را کاملا باز کردم . ( این جا )
« بسیاری اوقات با خود می اندیشم که منظور از « نخبه » به معنای دقیق و واقعی کلمه چیست و مهم تر از آن که بر اساس همین تعریف که از دل آن دایره نخبگان وسعتی فراگیر و خیره کننده پیدا می کند ؛ چرا این نخبگان مدعی ، شهامت و جسارت اعتراض را در همان زمانی که در حق آنان اجحاف می شود و یا به انحای مختلف مورد « تحقیر » قرار می گیرند ؛ به واقع ندارند و از آن « بی بهره » هستند ؟
نخبه ای که قادر نیست از حقوق مدنی و یا شهروندی خود به موقع دفاع کند و یا در بهترین حالت و از میان آن همه « جمعیت نخبه » مستقر در سالن فقط یک دانش آموز آن هم به آن سبک اعتراض می کند و بقیه ترجیح می دهند که راه سکوت را در پیش گیرند ؟
پرسش اساسی این است که قرار است موتور محرکه تحولات بنیادین در این جامعه چه کسانی باشند وقتی که دانش آموزان نخبه از نوع نسل زد حتی توان اعتراض مدنی به یک تحقیر نهادینه شده در دل یک نهاد آموزشی و تربیتی را ندارند ؟
این همه مصلحت سنجی و این همه محافظه کاری از کجا نشات می گیرد آن هم از نسلی که ادعایش در « متفاوت بودن » از نسل قبلی ها گوش فلک را کرده است ؟
چرا ما « هنوز » یاد نگرفته ایم وقتی فردی و با سرمایه ی خودش معترض و منتقد یک مساله جمعی می شود و به انحرافات و اجحافات تثبیت شده ی جمعی اعتراض می کند ؛ از او حمایت کنیم و پشت او بایستیم ؟
سخنان و مواضع درست و منطقی او را تایید کنیم هر چند ممکن است با آن فرد اختلاف نظر و یا افتراق سلیقه و نگرش داشته باشیم .
واقعا چه زمانی قرار است که ما در توازی و بهتر بگوییم : تعارض دو مسیر « مصالح جمعی » و « منافع فردی » ؛ اولی را فدای دومی کنیم و برای تسلی درون خویش که عمقی هم ندارد شروع کنیم به بافتن توجیهات و انواع فرافکنی ها و جا به جایی که نشانی از خرد و عقلانیت در آن نیست ؟ »
واقعیت آن است که بسیاری از ما ایرانی ها دائما و در « نقش های مختلف » در جامعه در حال تولید و بازتولید چنین وقایع کمدی با چاشنی روابط و مناسبات بیمار هستیم . بی آن که تلنگری بر « اندیشه ، گفتار و یا کردار » ما باشد .
هنوز « مطالبه گری » را به معنای درست ، علمی و عملیاتی آن یاد نگرفته ایم و با وجود این که این گونه صحنه ها به کرات تکرار می شوند باز هم از آن ها درس نمی آموزیم و راه خود می رویم .
کلیپ را مشاهده فرمایید :
نظرات بینندگان