سی سال چه خوش و زود گذشت و چه سخت و دیر گذشت؛ اما گذشت!
خوشحالم از گذشتش و ناراحتم از گذشتش اما چرا؟! مگر جمع نقیضین محال نیست؟! هست مگر نه؟!
۱_ خوشحالم از اینکه با شور، شعور و شعف فراوان، اولین و یکی از مهم ترین انتخاب های زندگی ام را در میان صدها رشته و دانشگاه انتخاب کردم و در اولین اولویت انتخابی پذیرفته شدم و از بدو ورود به آموزش عالی با اساتید و دانشجویان بزرگواری آشنا شدم که هرگز خاطرات، درس ها و مهارت های زندگی دوره جوانی آن روزگاران فراموش نخواهند شد.
۲_ مسرورم چون در دوره خدمت در آموزش و پرورش شهرستان سردشت از نزدیک با برادران و خواهران بزرگواری آشنا شدم که افکار، گفتار و رفتار نیک شان، توشه ای برای زندگانی بهتر در دنیا و آذوقه ای ماندگار برای روز پسین است. غمگینم که در کشور و مملکتی زندگی می کنم و در سیستمی بودم که روابط ناسالم جای ضوابط را گرفته بود.
۳_ خوشوقتم که در دوره خدمت با اولیای بزرگواری آشنا شدم که درس های بسیاری از آنها آموختم که اگر عمری باقی بود و توفیقی، بتوانم بیشتر در نوشته هایم آنها را منعکس نمایم.
۴_ با حالم از این که در دوره خدمت معلمی و مشاوره ای درس های بسیاری از دانش آموزانم آموختم که در برخی نوشته ها، سخنرانی ها و جلسات دبیران، مشاوران و اولیاء و مربیان انعکاس داده ام.
۵_ شادمانم که در این مدت درس های بسیاری برای زندگی شاد، سالم و صحیح، بدون کینه، حسادت، دشمنی و رقابت ناسالم همراه با صلح ، دوستی و آشتی با خود، خدا، مردمان، طبیعت و جهانیان یاد گرفتم. خدا را شاکرم که نه با افکار، نه با گفتار و نه با اعمال و کردار پیدا و پنهانم دلی را نرنجاندم و نه کسی را نیش زدم و نه برای نان و مقامی، دیگری را پل خود ساختم. بلکه تا جایی که در توانم بود پلی شدم برای دیگران و الحمدلله نه تنها مدرسه بلکه منزل، مسجد و بازار و طبیعت را نیز به کلاس درس و اتاق مشورت و مشاوره برای همکاران، اولیاء و دانش آموزان و دانشجویان و... قرار داده بودیم. و همه این تجربیات، به مدرسه و دانشگاهی تبدیل شده بودند برای خود و خانواده ام!
اما ؛
۱_ متأسفم که در دوره خدمتم با به اصطلاح همکارانی روبه رو شدم که شأن و جایگاه معلمی را قدر ندانسته و«نان به نرخ روز بخور! » و....شدند و تهمت های ناروایی به هنگام «تأسیس انجمن ندای فرهنگیان سردشت(انفس)» و... برای هیأت مؤسس، هیأت مدیره و بازرسان انتخابی و دیگر همکاران فرهنگی ساختند و بعدها هم موجب فشار، تهدید و اخراج عده ای از همکاران بزرگوار فرهنگی شدند که در صداقت، متعهد و متخصص بودنشان هیچ وجدان صادق و بیداری شک و گمان ندارد.( قضاوت را به فرهنگیان و مردم بزرگوار می سپارم.)
۲_ غمگینم که در کشور و مملکتی زندگی می کنم و در سیستمی بودم که روابط ناسالم جای ضوابط را گرفته بود. بهترین نهاد تعلیم و تربیت که مورد قبول و تأیید دین، پیامبران و اندیشمندان است ، به نام آنها مثله می شد و می شود.
۳_ ناراحتم از اینکه در سیستمی کار می کردم که به نسبت نهاد و سیستم های دیگر از لحاظ حق و حقوق و جایگاه با چشم «فرزند خوانده» ای هم به آن نگاه نمی شد و سکانش را معمولا به کسانی می سپردند که نه تعهد واقعی داشتند و نه تخصص و صداقت، بلکه تنها هنرشان«بلی قربان» گویی بود و بس!
۴_ اندوهگینم به خاطر اینکه بزرگترین نهاد و وزارت حجیم، که کمتر خانواده ای به صورت مستقیم و غیرمستقیم از چتر حمایت آن محروم است، ولی از وزیران و مدیران لایق و شایسته محروم است و تنها وزارتی است که بدون وزیر مانده است آن هم در این دوره و زمان حساس آموزشی-تربیتی کرونا ویروس!
۵_ بد حالم از اینکه همه نهادها و ارگان های دیگر «فرزند ناخلف» آموزش و پرورش اند. «بزرگ،کوچک شده است و کوچک، بزرگ!» حتی کسانی وزیر معرفی می شوند که هیچ سنخیتی با آموزش و پرورش ندارند، حتی مورد تأیید مجلس خودی و اصول گرایی هم نیستند. از میان بیش از یک میلیون نفر معلم و فرهنگی واقعی کسی برای وزارت و مدیریت های کلان معرفی نمی گردد؟!
۶_ بی حالم از اینکه در حالی آموزش و پرورش را ترک می کنم که وزارتم بی وزیر است حتی از نوع نالایقش! و معلمانش سال هاست برای رتبه بندی و حق قانونی خود و بازگشت به جایگاه اصلی خویش در تجمع ندای بیدادی اند! اما مورد تمسخر مجلس و دولت و...؟!
اما باز هم دلخوشم به اینکه سرمایه های انسانی بزرگواری در آموزش و پرورش و جامعه شهری و روستایی داریم که هرگز تسلیم «زر»، «زور» و « تزویر» نخواهند شد و پرچم ایمان، علم و دانش، فرهنگ اصیل، صداقت، عدالت و آزادی خواهی را حتی در دوره سخت کرونا ویروس ها زمین نگذاشتند و جان بر کف، میراث گران بهای علم و دانش و ادب را انتقال دادند.
در پایان عرایضم از همه شما بزرگواران (همکاران، اولیاء و دانش آموزان عزیز) حلالیت می طلبم و امیدوارم دعای خیرتان بدرقه راهمان باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
گذشته امنیتی تر شده است. بیش از گذشته توخالی تر شده است. بیش از گذشته کم امکانات تر شده است. هنوز حق الخبرگیرها فعال هستند. هنوز بسیج و سپاه و امام جمعه و فرماندار یکه تاز در آموزش و پرورش هستند و حرف حرف آنهاست. هنوز روسای آموزش و پرورش عروسک خیمه شب بازی و بله قران گو هستند. هنوز ستادهای بیهوده مانند ستاد اقامه نماز و ستاد بزرگداشت معلم و .... به حیات ادامه می دهند. سند 2030 را کنار گذاشتیم و نتوانستیم مثل آدم ما هم در مسیری درست وارد شویم قدم برداریم و سند توهم و تخیل رابه جایش قرار دادیم.
در مراسم به جای اینکه معلم صحبت کند تریبون را دادیم به فرماندهان و آخوندها و فرماندارها و امنیتی ها و ...
درود بر همکار ارجمند برای این نوشته عالی ...