چندی پیش، علارغم میل باطنی ام، به اصرار دوستی، همراه او، در محفلی حضور یافتم که بنا بود در آن بحثی پیرامون هنر صورت گیرد.
مجری، با بی هنری تمام، جلسه را اداره می کرد و طبق وظیفه ای که بر او محول شده بود، قرار بود زمان را به گونه ای بین حضار تقسیم کند، تا هر کس بتواند، اگر دیدگاهی داشت، به ارائه ی آن بپردازد. فرصت اندک بود و آدمیان و دیدگاه ها بسیار.
همهمه و بحث که بالا گرفت، مجری را در شمایلی یافتم که وظیفه خویش را فراموش کرده است و گوی سخن را از همه ربوده است!
تریبون دست او بود، و همین گویا او را، به سان عموم منبریان، به زعم خویش، محق می کرد که خطابه کند و دیگران را مکلف داند بی آنکه دمی برآرند، پای وعظ او نشینند و به تحلیل های عموما خطا و بیراه او گوش دهند.
طبیعتا،نیاز ندیدم این وضع اسف ناک را تاب آورم و از این رو به این روال معیوب معترض شدم و به ایشان یادآوری کردم که حضرتشان اساسا مسئول تقسیم بندی زمان اند و از این رو بایست بیش از آنکه سخن رانی کنند، مجال سخن گفتن به دیگران را بدهند.
پاسخ ایشان عجیب اما منشعب از یک تلقی خطا و نهادینه شده و رایج بود که اکثریت ما در تجربه ی زیسته ی خود در اجتماع و خویشان خود، به کرات با آن برخورد داشته ایم.
فرمود که چون ایشان در آن محفل، علاوه بر اینکه مسئول است، از همه مسن تر نیز هست، لذا ریش سفیدی و بزرگ سالی اش بدو اجازه می دهد که بیشتر از سایرین حرف بزند!
از هیبت نحس این آفت و عادت واره ی فرهنگی و اجتماعی، یک آن، تاریخ در ذهنم پیچید!
به یاد آوردم که ما، با اینکه ملتی بوده ایم که همیشه قربانی استبداد شده ایم -(و لذا باید از آن منزجر باشیم و تبری جویم/دوری گزینیم)-، اما در عین حال، در درون خویش، روح مستبدی بالقوه ای داشته ایم که هر کجا امکان فعلیت یافته است، خود را بروز داده است. چه در قامت یک راننده ی تاکسی، چه در چهره ی یک فرد سیاسی، و چه در شمایل یک مجری! چه در نقش یک پدر،چه در غیرت یک برادر، چه در قدرت یک شوهر! چه در رابطه ی یک عروس/مادر.
ما استبداد زده بوده ایم/هستیم، چون استبداد خو ایم! و از آنجایی که آدمی را از خود گریز و گزیر و فراری نیست، همواره دچار خود شده ایم: یعنی دچار استبداد!
استبداد بیرون، نشانگانی از استبداد درون ماست.
از مرور این سرشت و سرنوشت تلخ که به خود باز آمدم، در پاسخ بدو گفتم: شما از لحاظ سنی بزرگید، درست. اما این حرفتان مرا یاد سخنی انداخت که شخصی گویا در چنین موقعیت مشابهی زده است که:
"من قول می دهم که بزرگ نشوم و کوچک بمانم، به شرطی که شما نیز قول بدهید از بزرگی خود زیاد سوء استفاده نکنید!"
کانال تفکر انتقادی
نظرات بینندگان
با این مهریه ها و قوانین من درآوردی جدید که قسمتی از آن را در سند ازدواج خود میتوانید مشاهده فرمایید و همه در حمایت از زن و در راستای تضعیف قدرت و جایگاه مرد بوده است ...
با گسترش و استفاده بیحساب و کتاب از رسانه های جمعی که هیچکدام هدف گیری علمی و حساب شده ای در جهت نظم بخشیدن به جامعه ندارند ...
اکنون دوران قدرت طلبی و استبداد زنها و فرزندان در درون خانواده فرا رسیده است تا بدانجا که بسیاری از جوانان رغبت به ازدواج را از دست داده و تا جایی که ناچار نشوند تن به آن نمیدهند و این فقط ریشه در مسائل اقتصادی ندارد.