کانون صنفی معلمان، تشکلی اجتماعی است که به نوعی از حدود سال 1340 ش در ایران شکل گرفته است. کانون صنفی از آن زمان تاکنون، بهبود وضعیت منزلتی و معیشتی معلمان را به عنوان هدف و رسالت اصلی خود برگزیده است. برای تحقق این رسالت، کانون صنفی نقش های مختلفی را در طول زمان ایفا کرده است. در این نوشته این سوال اساسی مطرح می شود که: «کانون صنفی معلمان در زمان کنونی باید چه نقش هایی را در ساختار آموزش و پرورش ایفا کند؟»
قبل از جواب به این سوال، ابتدا باید معنا و مفهوم اصطلاح « ساختار آموزش و پرورش » مشخص گردد. منظور از آن، روابط بین سه عنصر اساسی یعنی نیروهای ستادی یا مدیریتی آموزش و پرورش، کانون صنفی معلمان و نهایتا جامعه معلمان به عنوان نیروهای صف می باشد. این سه عنصر، اضلاع مثلثی را به وجود می آورند که بین آنها روابط متقابل وجود دارد و این روابط متقابل جمعا شش رابطه را به وجود می آورد.
هدف اصلی این نوشته بر این است که موفقیت یا شکست کانون صنفی بستگی به نوع رابطه اش با دو عنصر دیگر یعنی نیروهای ستادی و جامعه معلمان دارد ؛ زیرا در هر شش رابطه به لحاظ ماهیتی دو حالت ارتباطی می تواند وجود داشته باشد:
حالت ارتباطی مناسب و نامناسب. استدلال این نوشته بر این است که اگر کانون صنفی بتواند حالت ارتباطی مناسبی را بین خود با دو عنصر دیگر برقرار سازد، در این صورت توانسته نقش خود را به خوبی ایفا کرده و موفق گردد، در غیر این صورت با شکست مواجه خواهد شد.
اینک به شرح روابط شش گانه و بیان حالات ارتباطی مناسب و نامناسب آنها پرداخته می شود:
1. رابطه نیروهای ستادی و کانون صنفی
منظور از نیروهای ستادی همان نیروهای مدیریتی آموزش و پرورش می باشد که در سطوح خرد، میانی و کلان وجود دارند و منابع قدرتی نیز در اختیار دارند. کانون صنفی معلمان به عنوان یک تشکل اجتماعی برای تحقق اهداف و خواسته های خود لاجرم با نیروهای ستادی سروکار پیدا می کند.
1-1. رابطه کانون صنفی با نیروهای ستادی: معمولا در گذشته در بین اعضای کانون صنفی این تصور عمومی وجود داشت که در راستای تحقق خواسته ها و تقاضای صنفی خود با فشار آوردن بر ساختار مدیریتی آموزش و پرورش با استفاده از شیوه هایی چون نرفتن سر کلاس درس، تجمع اعتراض آمیز جلوی ادارات کل آموزش و پرورش،تحصن و... قدرت جمعی خود را به نیروهای ستادی آموزش و پرورش نشان داده و از این طریق بتوانند خواسته های خود را به کرسی بنشانند. اما باید گفت اگر چنین روالی در گذشته از کارایی نسبی برخوردار بوده امروزه از کارایی چندانی برخوردار نیست ؛ زیرا اولا انسان ها در جامعه از طریق سازمان ها، نهادها و گروه ها با یکدیگر در ارتباط و تعامل هستند. لذا کنار گذاشتن شیوه تعامل و برگرفتن شیوه تقابل، امکان رسیدن به هدف را دشوارتر میسازد. ثانیا چنین عملی اگرچه شاید از یک سو موجب حصول برخی دستاوردها گردد؛ اما در عین حال به خاطر پرهزینه بودن هم مشارکت اکثریت معلمان را منتفی می سازد و هم موجب انسداد رابطه بین کانون صنفی با نیروهای ستادی گردیده، راه تعامل را می بندد. لذا شیوه تقابل نباید به عنوان اولین راه حل بلکه باید به عنوان آخرین راه حل مورد استفاده قرار گیرد.
البته باید توجه داشت که شیوه تعامل کانون صنفی با نیروهای ستادی، موضوعی نیست که به سادگی برای همه معلمان قابل قبول باشد ؛ زیرا برخی معتقدند که چنین تعاملی به معنی دولتی شدن، وابسته بودن و عقب نشینی کانون از خواسته های خود می باشد. اما در این باره باید به این نکته توجه داشت که فرق مشخصی بین وابسته بودن با تعامل داشتن وجود دارد، زیرا در تعامل برای رسیدن به هدف مطلوب از راه تعامل و گفت و گوی دوطرفه تلاش می شود، در حالی که در وابسته بودن خود هدف معامله می گردد.لذا آنچه مورد نقد و نکوهش است وابسته بودن و معامله کردن هدف است نه تعامل و استفاده از آن برای رسیدن به هدف.چنانچه جامعه معلمان نیز به فرق این دو به خوبی واقفند و به محض درک چنین پیامی از سوی کانون، حمایت خود از آن قطع کرده و در نتیجه عملا قدرت اجتماعی کانون از دست رفته و بیتاثیر می شود.
2-1. رابطه نیروهای ستادی با کانون صنفی: نیروهای ستادی نیز در رابطه شان با کانون صنفی دو حالت ارتباطی می توانند در پیش بگیرند.در حالت ارتباطی نامناسب، نیروهای ستادی به کانون صنفی معلمان معمولا با نوعی بی اعتمادی و به چشم یک تهدید می نگرند. چرا که بر این باورند کانون صنفی تنها کارکردش ترتیب دادن اعتصابات، اعتراضات و تحصن هاست. چنین نگرش منفی از سوی مدیران به کانون صنفی موجب می گردد حس بیگانگی و نهایتا نفرت به مدیران در بین معلمان به وجود آید. در این صورت معلمان، مدیران را به عنوان افرادی جدا از بدنه معلمان و حتی مانع بهبود وضعیت آنان بدانند.
در حالی که نیروهای ستادی می توانند با اهمیت دادن به کانون صنفی و جلب اعتماد آنان به خود حالت ارتباطی مناسبی را شکل دهند که بر اساس به کانون صنفی به چشم یک فرصت و نه تهدید نگاه کنند. به این معنی که از طریق کانون از نظرات، پیشنهادات و خواسته های واقعی معلمان آگاه گردند. از طرف دیگر با در جریان گذاشتن کانون صنفی درباره میزان اختیارات و امکانات خود، انتظارات معلمان از خودشان را تعدیل نموده به انتظاراتی منطقی تبدیل سازند. در این صورت ارتباط مناسبی بین نیروهای ستادی با کانون صنفی به عنوان نماینده جامعه معلمان به وجود خواهد آمد که هر دو طرف سود برده و بازی برد-برد بر روابط شان حاکم خواهد شد.
2. رابطه نیروهای ستادی و جامعه معلمان
منظور از جامعه معلمان شامل تمامی معلمان در تمامی مقاطع تحصیلی می باشد که به کار تدریس مشغول هستند. رابطه معلمان با نیروهای مدیریتی در سطوح سه گانه خرد (مثل مدیر مدرسه)، میانی (مثل مدیر ناحیه یا منطقه) و کلان(مثل مدیر کل) اتفاق می افتد.
1-2. رابطه جامعه معلمان با نیروهای ستادی: در سازمان آموزش و پرورش معلمان به عنوان نیروهای صف با مدیران به عنوان نیروهای ستادی در ارتباط هستند. حالت نامناسب این ارتباط بدین گونه است که جامعه معلمان احساس می کنند نیروهای ستادی صرفا به دنبال حفظ قدرت خود و یا استفاده ابزاری از آنها هستند. به همین جهت نسبت به آنان اعتماد چندانی ندارند. زیرا اعتماد، انتظار مطلوبی است که فرد از دیگران دارد که اگر این انتظار مطلوب متحقق نگردد، بی اعتمادی رخ می دهد و در نتیجه رابطه موجود دچار مخاطره می شود. بی اعتمادی موجب می شود برنامه ها و بخش نامه های صادره از سوی مدیران از طرف معلمان با بی تفاوتی و یا عدم اعتنا مواجه شده، در نتیجه سازمان در رسیدن به اهداف خود با شکست مواجه شود. چرا که در نهایت، معلمان، بازوی اجرایی برنامه ها بوده و امر خطیر آموزش و پرورش به دست آنان انجام می گیرد.
در اینجاست که کانون به عنوان حلقه واسط بین جامعه معلمان و نیروهای ستادی می تواند وارد عرصه شده و حالت ارتباطی مناسبی را بین آن دو ایجاد کند. به این صورت که انتظارات حداکثری معلمان از مدیران را با نشان دادن اختیارات و امکانات موجود آنها تعدیل نماید. از طرف دیگر نگرش نیروهای ستادی به معلمان را از رویکرد غالب آمرانه و یا عمودی به رویکرد همکارانه و افقی تغییر دهند. به این ترتیب اعتمادی متقابل بین آن دو ایجاد نموده و آنتقوئیت سازند ؛ زیرا با شکل گیری اعتماد، ارزش های اجتماعی تقویت می شود، تعامل و همکاری افزایش می یابد، سختی ها تحمل می گردد، سرمایه اجتماعی توسعه می یابد و نظم و آرمش بر جامعه حاکم می گردد.
2-2. رابطه نیروهای ستادی با جامعه معلمان: چنان که می دانیم در یک سازمان بین نیروهای ستادی و نیروهای صف، وظایف و حقوقی تعریف شده است تا از این طریق، سازمان بتواند به اهداف خود دست یابد. مدیران به عنوان نیروهای ستادی در ارتباط با معلمان به عنوان نیروهای صف هم حقوق و هم وظایفی دارند. اما گاه این ارتباط به صورت نامناسبی درمیآید. به این صورت که مدیران به دلیل قرار داشتن در سلسله مراتب بالای سازمانی صرفا انتظاری وظیفهمحور از معلمان دارند. یعنی معلمان را در برابر خودشان صرفا موظف می دانند نه محق. در نتیجه حقوق چندانی برای آنان در برابر خودشان قایل نیستند. بر همین مبنا انتظار دارند بخش نامه ها، آیین نامه و یا دستورالعمل هایی که ابلاغ می کنند،بی درنگ از سوی معلمان به عنوان یک وظیفه سازمانی اجرا گردد. آنان در اغلب مواردحق خاصی مبنی بر اعتراض از سوی معلمان نسبت به محتوای برنامه یا بخش نامه را برنمیتابند و آن را نوعی کارشکنی و اخلال در روند کار تصور می کنند. چرا که مدیران معمولا بر این تصورند که معلمان در زمینه های مذکور از تخصص کافی برخوردار نیستند و در نتیجه نظرشان واجد اعتبار خاصی نیست.چنین رویکردی باعث می شود معلمان نیز نسبت به بخش نامه های ارسالی از سوی اداره و یا سازمان با نوعی بیتفاوتی و عدم اعتنا برخورد کنند و در نتیجه موفقیت آموزشی در عمل با مشکل مواجه شود زیرا در نهایت مجری همه بخش نامه ها و دستورالعمل ها، معلمان هستند و تا زمانی که آنها قانع و یا مجاب نشوند، اتفاق مثبتی به وقوع نخواهد پیوست.
در چنین وضعیتی کانون صنفی می تواند بین نیروهای ستادی با جامعه معلمان رابطه ای مناسب برقرار سازد. به این ترتیب که در کنار وظایف معلمان از حقوق آنان در برابر مدیران سخن به میان آورند و این نکته را جا بیندازند که در ارتباط بین نقش های سازمانی، حق و وظیفه متقابل وجود دارد و همچنین اگر فردی در یک نقش سازمانی صاحب حقی است همان حق برای نقش مقابل او وظیفه محسوب می شود. یعنی اگر مدیری این حق را دارد که از معلمان نحوه اجرای درست دستورالعمل را به عنوان یک وظیفه بخواهد، معلمان نیز این حق را دارند که وظیفه مدیر مبنی بر تنظیم درست دستورالعمل را مورد نقد وسوال قرار دهند ؛ چرا که معلمان به دلیل قرار داشتن در موقعیت مستقیم با امر آموزش و یادگیری می توانند نظرات عملی و تجربی تری ارایه دهند که ازقابلیت اجرایی بیشتری برخوردار باشد.
3. رابطه جامعه معلمان و کانون صنفی
کانون صنفی معلمان یکی از مهم ترین تشکل هایی است که معلمان سعی می کنند تا از طریق آن به حقوق و خواسته های خود دست یابند. اما خواسته ها زمانی می تواند تحقق یابد که رابطه درست و مناسبی بین جامعه معلمان با کانون صنفی به صورت دو جانبه برقرار شود.
1-3. رابطه جامعه معلمان با کانون صنفی: جامعه معلمان در رابطه با کانون صنفی دو نوع رابطه می تواند داشته باشد. در ارتباط نامناسب،جامعه معلمان معمولا از کانون صنفی این انتظار را دارد که اعضای هیئت مدیره کانون در برابر هر نوع تقصیر، قصور یا بی عدالتی که از سوی دولت درباره معلمان رخ می دهد با اتخاذ شیوه ای قاطع و محکم، واکنش سریع نشان دهد. به نظر معلمان این واکنش نیز زمانی موثر و کارا خواهد بود که بتواند منبع قدرت تصمیمگیر را از راه های معترضانه ای چون اعتراض، تحصن،تجمع و نرفتن سر کلاس ها تهدید نماید زیرا در غیر این صورت کنش مطلوبی از سوی منبع قدرت تصمیمگیر در راستای حقوق و خواسته های معلمان انجام نخواهد گرفت. چنین رویکردی از سوی جامعه معلمان بیشتر تکلیفمحور است تا نتیجه محور. به این معنی که معلمان از کانون انتظار دارند در مقابل مساله به وجود آمده سریعا موضع گیری عملی نشان دهند و ارزیابی و سنجیدن تمامی زوایای مساله را نوعی محافظه کاری و فوت وقت قلمداد می کنند.در حالی که این گونه انتظارات فوری و رادیکال گاه موجب تحمیل هزینه های سنگینی چون بازداشت و حبس برای فعالان صنفی شده و به این ترتیب فعالیت صنفی متوقف می شود.
در حالی که در ارتباط مناسب، معلمان بر این باورند که کنش ها و رفتارهای فعالان صنفی به عنوان تکلیف به خودی خود ارزش خاصی ندارند، مگر اینکه به نتیجه ای درخور منجر گردند ، یعنی صرف به دوش کشیدن هزینه هایی از سوی فعالان صنفی موجبات تمجید و تحسین معلمان را برنمی انگیزاند و آنان را در چشم معلمان، قهرمان و اسطوره نمی گرداند. بلکه آنچه موجب تمجید و تحسین قرار می گیرد، نتیجه ای است که ازکنش ها و رفتارهای فعالان صنفی به دست می آید و مشکلی از مشکلات معیشتی و منزلتی معلمان را رفع کند.
2-3. رابطه کانون صنفی با جامعه معلمان: کانون صنفی نیز در ارتباطش با جامعه معلمان می تواند دو نوع رابطه را برگزیند. در ارتباط نامناسب،کانون صنفی به معلمان به عنوان نیروی پیاده نظام یا توده ای نامنسجم و فاقد آگاهی مینگرد که می تواند با سازماندهی و ریختن آنان در قالبی واحد در راستای اهدافش به کار گیرد و یابا تهییج و بسیج آنها، قدرت خود را به حاکمیت نشان داد و از این طریق خواسته های خود را به کرسی بنشاند. این نوع ارتباط زمانی میتواند محقق گردد که جامعه معلمان نیز خط مشی تکلیفمحوری را به نتیجهمحوری ترجیح داده و به این ترتیب از پتانسیل خوبی برای فرمانپذیری بیقید و شرط برخوردار باشند.
در حالی که در ارتباط مناسب،کانون صنفی به معلمان به عنوان افرادی متنوع، متکثر، اجتماعی، آزاد، مستقل، عاقل،آگاه و دارای قدرت اراده و تصمیم نگاه می کند که میتوانند اهداف و علایق متنوع و متکثر خود را با ایجادتشکل مدنی پی گیری و تعقیب کنند. اعضای یک تشکل مدنی با یکدیگر در تعامل و ارتباط روحی و فکری هستند و همین امر موجب تقویت آگاهی و خردجمعی آنان میشود.
آنان از طریق همفکری، تبادل و تعامل فکری بهترین شیوه های مدنی و قانونی را برای رسیدن به اهداف و خواسته های خود در پیش می گیرند و از طریق نمایندگان خود در کانون صنفی به اطلاع منابع تصمیمگیر می رسانند.
کانون صنفی بر اساس همین تصور نه در فکر تبلیغ و القای عقیده خود به توده معلمان و محدود کردن آنها در قالب فکری واحد، بلکه به دنبال استفاده از نظرات متکثر آنان در ساخت حقیقتی باشد که از حداقل خطا و بیشترین ضریب درستی برخوردار باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
تا دیگر شاهد اهانت و توهین به معلمان توسط این افراد مردم ازار نباشیم