اکثراً معتقدند درسهایی که در مدرسه ارائه میشوند تنها برگرفته از دانشهای بشری هستند. ایشان برای توجیه اظهارات خود دروسی مثل دستور زبان، فیزیک و یا زیستشناسی را مثال میزنند؛ اما گروهی نیز هستند که این برداشت را زیر سؤال میبرند. ایشان برای اثبات دیدگاه خود دروسی مثل جامعهشناسی آموزش، تاریخ و ... را مثال میزنند.
در این میان حق با چه گروهی است؟
از قرن هفدهم میلادی به بعد، تعریف مشخصی برای کلاس درس در جوامع غربی ارائه شد: معلمی که در برابر دانش آموزان خود ایستاده و به ایشان درس میدهد.
در طول این مدت جامعه شناسان و تاریخ دانان بسیاری به بررسی ساختار حاکم بر کلاس درس و مدرسه پرداختهاند. همهی ایشان در اظهارات خود بهطور مشترک به یک مسئله اشارهکردهاند و آن این است که در طول این مدت در نظامهای آموزشی بر دانش نوشتاری تأکید بسیار بیشتری نسبت به دانش گفتاری شده است.
در نظر ایشان این امر از کلاس اول دبستان گرفته تا سال آخر دانشگاه رواج داشته است. آموزش در این دوره بسیار چارچوببندی شده بوده و بر اساس قوانین و مقررات خاصی صورت میگرفته است.
مدرسهی جمهوری از زمان تأسیس در فرانسه در قرن چهاردهم میلادی، هدف اصلی خود را تربیت شهروندانی متعهد و کارآمد برای آیندهی جمهوری فرانسه قرارداد؛ شهروندانی که بتوانند بهطور مؤثر در زندگی اجتماعی-مدنی به ایفای نقش بپردازند.
در طول این دوران و با روی کار آمدن تفکر مثبت (از آگوست کنت[1] گرفته تا امیل دورکیم[2]) شکلدهی جامعه بر پایهی دانش بنا شد. به گفتهی آلن کرلان، فیلسوف متخصص در حوزهی آموزش در آن دوره هدف اصلی مدرسه به منصهی اجرا درآوردن آموزشی منظم و سازمانبندی شده بود تا فرآیند انتقال دانش بهخوبی شکل بگیرد.[3]
در نظر ایشان آموزش منظم بهطور مستقیم در تربیت دانش آموزان نقش ایفا میکرده است. امروزه اما بسیاری از متخصصان حوزهی آموزش این شیوهی تدریس را زیر سؤال میبرند. ایشان این پرسش را مطرح میکنند که اصلاً چه لزومی دارد تمامی آموزههایی که قرار است به دانش آموزان منتقل شود را در چارچوبهایی خاص طبقهبندی کرد؟
متخصصان و روشنفکران بسیاری از مدتها پیش تا به الآن خواستار شکسته شدن این ساختار هستند. برای مثال ادگار مورن[4] خواستار بینرشتهای شدن آموزش و نیز اصلاح شیوهی تفکر است. به باور مورن بهجای چارچوببندی کردن مطالبی که به دانش آموزان منتقل میشود، میتوان از چارچوب فعلی خارجشده و حوزههای بسیار گستردهتری را مدنظر قرارداد.
از طرفی هم مسئولان مدارس در بسیاری از مناطق از معلمان میخواهند تا حوزههای آموزشی را گسترش دهند تا بدینسان درعینحال دانشهایی بیشتر و نیز مؤثرتری به دانش آموزان منتقل شود. علوم اجتماعی و گسترش آن نیز مدتهاست که چارچوببندی مطالب درسی را زیر سؤال برده است. برای مثال آنتوان پروست[5]، تاریخ دان و متخصص حوزهی آموزش از آموزش میانرشتهای حمایت کرده بود.
در طول قرن نوزدهم میلادی مقولهی آموزش چارچوببندی شده کمکم در مدرسهی ابتدایی مطرح شد. باگذشت زمان اما دورهی راهنمایی بود که بیشترین توجهات در آن به آموزش رشتهای و چارچوببندی شده نشان داده شد. در آن دوران اهمیت بسیار زیادی به تربیتمعلمان دورهی راهنمایی دادهشده و از ایشان خواسته میشد کاملاً در چارچوبی مشخص عمل کنند. پروست در این مورد میگوید: «سال ۱۸۸۰ را میتوان نقطهی شروع آموزش رشتهای و طبقهبندیشده در مدارس راهنمایی در نظر گرفت.»
برای مثال در همین سال بود که ساعتهای درسی در طول روز طبقهبندی شد، بهخصوص در دبیرستانها و رشتههای مجزا در دانشگاهها پدید آمد. در تاریخ فرانسه آمده است که دروس تاریخ-جغرافیا بهصورت کاملاً اتفاقی باهم آمیخته شدند چراکه در آن زمان در مدرسهای در لیون، معلمی بوده هم وظیفهی تدریس تاریخ را بر عهده داشته و هم جغرافیا را. از طرفی هم اینطور ادعا میشود که از آن روی روان شناسی در مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه جزو علوم زندگی بهحساب میآید که برای اولین بار بهصورت جدی در مدرسهی پزشکی به آن پرداختهشده بود. پروست معتقد است که همین شکل از طبقهبندی علوم که مدتهاست نهتنها در نظام آموزشوپرورش فرانسه که در نظام آموزشی بسیاری از کشوهای دنیا ریشه دوانده، مانع جدی بر سر راه حرکت بهسوی آموزش میانرشتهای در مدارس محسوب میشود.[6]
جامعه شناسان معتقدند طبقهبندی کردن و رشتهای شدن دانشهایی که در مدرسه به دانش آموزان منتقل میشود با مرور زمان این دانشها را تبدیل به قلمروهای مستقلی کرده که به هر قیمتی میخواهند از خود دفاع کنند. به طبع تمامی کسانی که در رشتههای مختلف مشغول به فعالیت هستند تمامی تلاش خود را میکنند تا هیچ خدشهای به آن وارد نشود. میتوانیم حرف خود را با ارائهی مثالی بسیار ساده برای شما بازکنیم. کشور فرانسه را در نظر بگیرید. مدتهاست که گروهی از معلمان تلاش میکنند تا تدریس زبانهای باستانی از برنامهی مدارس حذف نشود. بلافاصله زمانی که صحبت از کاهش ساعات تدریس یک مبحث به میان میآید، معلمان مربوطه موضعی دفاعی اتخاذ میکنند.[7]معلمان رشتههای فناوری و یا کامپیوتر و ... از روند مدرنیزه شدن مدارس استفاده میکنند تا ساعتهای بیشتری را به خود اختصاص دهند. علوم اجتماعی هم که از دههی ۷۰ میلادی بهطورجدی پای به عرصه نهاد و کاملاً خود را از تاریخ-جغرافیا جدا کرد، از سال ۱۹۹۳ به بعد با شکلگیری دیپلم علوم اقتصادی-اجتماعی توانست به جایگاه مناسبی برسد.
دانشهایی که فقط در مدرسه کارآمد هستند
کسانی که امروزه آموزش چارچوببندی شده و رشتهای را زیر سؤال میبرند محتوای آنها را هم هدف قرار دادهاند. برای مثال آندره شرول در این مورد میگوید: «مباحثی که در کلاس درس توسط معلمان تدریس میشوند در برخی مواقع فقط به همان کلاس محدودشده و هیچ ارتباطی بافرهنگ خارج از مدرسه ندارند. رشتههای درسی در مدارس بهوسیلهی سازماندهی و اقتصادی درونی کنترل میشوند. تأثیر این رشتهها فقط و فقط بهواسطهی جنبهی درونی آنها بوده و از دنیای خارج از مدرسه نمیآید.»[8]
شرول در تزی که در مورد آموزش دستور زبان داده این مسئله را نشان میدهد که آموزش دستور زبان کوچکترین ارتباطی با رشتهی زبانشناسی ندارد و ساختهی دست مدرسه است برای خود مدرسه و مخاطبان آن. در قرن نوزدهم و بیش از آنکه قوانین فری تحصیل را حداقل تا مقطعی برای همه اجباری کند، برای اولین بار مدارسی در فرانسه ساخته شد که هدف آنها یاددادن خواندن و نوشتن به کودکان فرانسوی بود. آموزش دستور زبان در مدارس حداقل تا حدی به دغدغهی آموزش املا (فن درستنویسی) پاسخ میگفت.
شرول میگوید: «همیشه تصور حاکم بر آن بوده که محتوای مطالبی که در مدرسه تدریس میشود ازیکطرف بهوسیلهی جامعه و از طرف دیگر بهوسیلهی فرهنگ حاکم به مسئولان تحمیل میشود.» درواقع درست مثلاینکه آموزش دستور زبان یکی از روشهای مؤثر یادگیری املاست، همهی مضامین درسی ابزار مطمئنی محسوب میشوند برای انتقال دانش به دانش آموزان.
از حدود سی سال پیش تا به الآن متخصصان در حوزهی آموزش به بررسی نحوهی ارائهی مطالب به دانش آموزان پرداختهاند. این امر به آن منتهی شد که برای اولین بار متخصصان این امر را به تصویر کشیدند که بین دانش دانشمندان و دانشی که در مدرسه به دانش آموزان منتقل میشود تا چه اندازه شکاف و فاصله وجود دارد. این شولار این امر را بهخوبی نشان داده که در بسیاری از مواقع نحوهی ارائهی مطلب به دانش آموزان در مدارس سبب میشود تا دانش آموزان دانشی صرفاً مدرسهای به دست بیاورد.[9]
دانشی که شاید به نیازهای دانشآموز در مدرسه پاسخ بگوید اما در آینده کمک چندانی به وی نخواهد کرد. درنهایت باید این مسئله را مورداشاره قرارداد که مقولهای که از آن تحت عنوان فرهنگ مدرسهای[10] یاد میشود کاملاً وجود دارد. مطابق این فرهنگ برای آنکه بتوان علوم مختلف را به دانش آموزان منتقل کرد، باید تغییراتی را در آنها به وجود آورد. تغییراتی مثل کلی کردن، ساده کردن، سطحبندی کردن و ... همهی این مسائل دستبهدست هم میدهد تا متخصصان حوزهی آموزش امروزه بهطورجدی نهتنها دانشی که در مدارس به دانش آموزان منتقل میشود، بلکه نحوهی انتقال آنها را هم زیر سؤال ببرند.
نیکول لوتیه[11]، استاد علوم آموزشی، در این زمینه این امر را مورداشاره قرار میدهد که زمانی که میخواهند مطلبی علمی را به دانش آموزان منتقل کنند، آن مطلب ابتدا از فیلترهای فراوانی عبور داده میشود. از وزارت آموزشوپرورش گرفته تا خود معلمان. شرول نیز در این مورد میگوید نحوهی انتقال مطالب به دانش آموزان و انتخاب آنها بهمرورزمان تحولات بسیاری را از سر گذرانیده است. این مسئله حداقل بخشی از منطق دانشنامه گرایی[12] که در انتقال مطالب به دانش آموزان در پی گرفته میشود را توضیح میدهد. برای مثال تاریخ جنگ را مدنظر قرار دهید، دانش آموزان ابتدا تاریخ و تحولات جنگ جهانی اول و دوم و به دنبال آن قبل و بعد از جنگ سرد را فرامیگیرند.
منطق دانشنامه گرایی، خارج کردن مطالب درسی از بستر آنها، انتقال دانشهایی انتزاعی که کوچکترین میانهای با دنیای واقعی ندارند و ... همه و همه دلایلی است که متخصصان حوزهی آموزش از مدتها پیش تاکنون برای زیر سؤال بردن آموزش رشتهای، مطالبی که به دانش آموزان منتقل میشود و نیز نحوهی انتقال آنها به کار میبرند.
[1] اگوست کنت فیلسوف فرانسوی است که به عنوان واضعِ نامِ جامعهشناسی (Sociology) و بنیانگذارِ جامعهشناسیِ نوین و دکترین پوزیتیویسم شناخته شدهاست. تابلویِ علوم، سیرِ تکاملِ ذهنیِ بشر و توجه به جنبههایِ پویا و ایستایِ جامعه از اندیشههایِ برجستهٔ اوست.
[2] داوید امیل دورکیم زاده ۱۵ آوریل ۱۸۵۸ - درگذشته ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷، جامعهشناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. به عقیدهٔ بسیاری، دورکیم بنیانگذار جامعهشناسی به شمار میرود. هرچند آگوست کنت به عنوان واضع واژهٔجامعهشناسی (Sociology) شناخته میشود، ولی اولین کسی که توانست کرسی استادی جامعهشناسی را تأسیس کند، دورکیم بود. وی همچنین مؤسس سالنامهٔ جامعهشناسی (L'Année Sociologique) در فرانسه است.
[3] A. Kerlan, L’Ecole à venir, ESF, 1998.
[4] E. Morin, Les Sept Savoirs nécessaires à l’éducation du futur, Seuil, 2000.
فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی
وی در ۸ ژوئیه ۱۹۲۱ در پاریس بانام اصلی «ادگار ناهوم» زاده شد. او رگههایی یهودی-اسپانیایی دارد و به خاطر تنوع کارهایش شهرت دارد، چندانکه علاقهمندیهای مختلفی در کارهایش دیده میشود و به مرزهای مرسوم در نظامهای دانشگاهی بیاعتنا است. او در سال ۱۳۸۲ به دعوت دکتر امیر نیکپی به ایران سفر کرد و همراه داریوش شایگان در دانشگاه شهید بهشتی سخنرانی کرد.
[5] A. Prost
[6] A. Prost, « Histoire et sociologie du savoir », dans M. Fournier, J.-C. Ruano-Borbalan (coord.), Savoirs et Compétences enéducation, formation, organisation, Démos, 2000.
[7] V. Troger, « Les critiques de la forme scolaire », Sciences Humaines, hors série n° 24, mars 1999.
[8] A. Chervel, La Culture scolaire, une approche historique, Belin, 1998.
[9] Y. Chevallard, La Transposition didactique, La Pensée sauvage, 1985
[10] Culture scolaire
[11] Nicole Lautier
[12] Encyclopédisme
انسان شناسی و فرهنگ
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.