در سال 1384 اين يادداشت را نوشتم ، اكنون كه كودكان فلسطيني شهيد مي شوند مروري برآن بي اثر نيست .
« بر آنم كه مورخان آينده به قرن ما نه به عنوان عصر اتم ، كه به عنوان "عصر گاندي "خواهند نگريست » (ص11 ،راه عشق ،1382)
اين روزها كتاب « راه عشق » كه داستان تحول روحي ماهاتما گاندي است و به كوشش « اكنات اسواران » نوشته شده است مرا محسور انديشه هاي ژرف و بلند گاندي نموده است .
به راستي بايد اين عصر را « عصر گاندي » ناميد .
كتابي كه به نظر راقم اين سطور براي همه معلمين و صاحبان منصب مي تواند منشا « تغيير نگرش » باشد .
كتابي كه بعضي از انديشه هاي بلند گاندي را بيان نموده است كودكي كه : « بسيار كم رو بوده و از مصاحبت با ديگران سخت پرهيز داشته و بهترين دوستانش فقط كتاب هايش بوده چگونه مي تواند هندوستان را نجات بخشد »
او مي گويد: « از اين ها گذشته ، ترسو بودم .همواره وحشت دزدان ، ارواح و مارها ي بزرگ در دلم بود .شب ها جرات خارج شدن از خانه را نداشتم . از تاريكي سخت مي ترسيدم . خوابيدن در تاريكي برايم ناممكن بود . همواره تصور مي كردم ارواح از يك سو ، و دزدان از سوي ديگر و مارها از ديگر سو به سراغم مي آيند ، پس اگر چراغي در اتاقم نمي سوخت خواب به چشمانم نمي آمد »
او بعدها گانديي مي شود كه تمام زندگي اش در خدمت به مردم مي گذرد و اعتقاد دارد كه : « كسي كه خود را وقف خدمت مي كند كوچكترين انديشه رفاه خود را به سر راه نمي دهد بلكه آن رابه پروردگارش مي سپارد و خود را تسليم اراده او مي كند ؛ چنين فردي به هرچه كه خداوند برايش بخواهد راضي است . به اين ترتيب خود را اسير هر آنچه كه بر سر راهش قرار گرفته ، نمي كند ؛ تنها چيزي را كه شديدا به آن نياز دارد بر مي گيرد و باقي را رها مي كند ، او آرام و از خشم آزاد است و حتي هنگام ناملايمات ، آرامش ذهن از او ربوده نمي شود . خدمت او به خلق درست مانند نيكي ، پاداش جز انجام نيكي ندارد و به همان قانع و خشنود است »
او مي فرمايد : « چنين فردي ، نه مجاز است چيزي از مردم بپذيرد و نه مجاز است آنچه را كه حقيقا مورد نيازش نيست از آن خود كند. مالكيت مواد غذايي لباس يا اثاثيه غير ضروري نقض اين اصل است ، مثلا اگر مي تواند بدون داشتن صندلي گذاران كند ، نبايد در صدد داشتن آن باشد ، اگر اين اصل رعايت شود فرد به سوي هرچه ساده تر كردن زندگي گام بر مي دارد »
او تهيه منشور و ظايف بشر را بسيار مهم تر از منشور حقوق او مي دانست ، او پس از مشاجراتش با همسرش كاستور باي به اين نتيجه مي رسد كه بايد براي ايجاد دگرگوني در ديگران ، ابتدا خود را دگرگون نمايد .
از آموزهاي اوست كه مي گويد : « من به راه هاي خشونت بار اعتراض دارم ، حتي اگر در مسير نيكي از اين راه ها استفاده شود نيكي حاصل از آن موقتي و گذراست ،ولي شري كه نتيجه آن است، ماندگار و هميشگي است »
او هرگز به راه هاي ميانبر خشونت آميز اعتقاد نداشت و خود در اين زمينه مي گويد: « من به راه هاي ميانبر خشونت آميز اعتقاد ندارم ... هر چقدر هم نسبت به اهداف ارزشمند احساس همدلي و ستايش كنم ، باز مخالف سازش ناپذيري روش هاي خشونت بار ، حتي در راه شرافتمندترين آرمان ها، هستم ... تجربه به من آموخته است كه خير پايدار هيچ گاه نمي تواند ميوه خشونت و نادرستي باشد »
انسان امروز مي خواهد به آرمان هاي شرافتمندانه اش برسد اما متاسفانه راه ميانبر را انتخاب نموده است و در اين راه زورگفتن و خشونت از ساده ترين راه هاي رسيدن به اين آرمان ها مي باشد .
« گاندي كه در نوشته هايش پيروزمندانه نوشته است روشي همسنگ با جنگ ولي متكي بر اخلاق پا بر عرصه وجودي نهاد »
او « نافرماني مدني » را اين گونه تعريف مي كند :« نافرماني مدني حق ذاتي همه شهروندان است ؛ اگر از چنين حقي صرف نظر كنيم ، از انسانيت دست شسته ايم ، نافرماني مدني هيچ گاه منجر به هرج و مرج نمي شود . نافرماني آشوب طلبانه است كه با هرج ومرج مي انجامد . هر دولتي براي حفظ موجوديت خود نافرماني هاي آشوب طلبانه را با توسل به زور سركوب مي كند ،اما سركوبي نا فرماني مدني تلاشي است براي به بند كشيدن وجدان »
به نظر او « لازمه مدني بودن نافرماني، وجود صداقت ،احترام به حريف ،خويشتن داري، و پرهيز از خوي تهاجم است . چنين شيوه اي بايد مبتني بر اصولي كاملا شفاف باشد و دمدمي مزاجي در آن راه ندارد ، از همه مهم تر اين كه نبايد سوء نيت يا نفرتي در پس آن نهفته باشد »
گاندي مي گفت : « بدي ،بي عدالتي و نفرت به خودي خود وجودي مستقل ندارند و تنها مادامي كه ما پشتيبان شان باشيم وجود پيدا مي كنند . بي عدالتي بدون همكاري ما ـ چه عمدي و چه غير عمدي ـ نمي تواند به و جود ش ادامه دهد » ص 59
او خطاب به مردمش مي گفت : « هدف خود را به روشني تعين كنيد و با از خود گذشتگي و بدون انتظار كوچكترين لذت يا نفع شخصي و با توسل به روش هاي مخلصانه به آن نائل آييد حتي اگر در نگاه اول رسيدن به موفقيت از طريق خشونت قطعي جلوه كند به آن دست نيازيد ، چرا كه جز نتيجه معكوس حاصلي ندارد . سلاح عشق و احترام به حريف را به كار بريد ولو اين كه هدف ، دور و نامطمئن بنمايد . با تمام وجود به مبارزه دل بسپاريد و هيچ بهايي را براي تلاش در جهت سعادت خلق بسيار نپنداريد. بدانيد كه هر ناكامي و شكستي ، شما را به ذخاير عميق تري در ژرفاي و جودتان راهنمايي مي كند. خشونت هرگز خشونت را محو نمي كند بلكه تنها بر شدت آن مي افزايد ، در حالي كه با پاي بندي بي كم و كاست به عدم خشونت ، در انديشه و گفتار و رفتار ، وصول به آزادي حتمي است »
او مي فرمود : « براي مشاهده رودر روي روح فراگير و جهان گستر حقيقت ، بايد قادر به عشق ورزيدن به پست ترين موجودات خلقت ، در دست به اندازه خود باشيم ، كسي كه چنين سودايي در سر مي پروراند هرگز نمي تواند خود را از هيج يك از زمينه هاي زندگي دور نگه دارد، از همين روست كه شيفتگي من به حقيقت ، مرا به وادي سياست كشانده است بدون كوچكترين ترديد و درعين حال در نهايت خضوع مي توانم بگويم كساني كه فكر مي كنند مذهب را با سياست كاري نيست ، معني مذهب را نمي دانند »
او چقدر بلند نظرانه مي انديشيد كه : « برآنم كه اگر يك فرد به مراتب بالاي روحي برسد ، همه جهان با او صعود مي كنند و اگر فردي سقوط كند ، همه جهان را به سقوط كشانده است »
اين انديشه هاي گهر بار در اين عصر كه برخورد تمدن ها را شاهديم مي تواند مرهمي بر دنياي خالي از قلب امروز باشد .
امروز تمدن رشدي نامتوازن داشته و از لحاظ تكنولوژي به جايي رسيده كه اعجاب همگان را برانگيخته است ولي از لحاظ خلاقي سقوط نموده است و نمونه اش را امروز در دنيا شاهد هستيم .
مهندسيني كه به نام تمرين شجاعت جوانان بي گناه را ذبح مي كنند و فارغ التحصيلان دانشگاه هايي كه مردم را به گلوله مي بندند تا شايد به آرمان هاي خود و اربا بان شان برسند به اين اميد كه تفكرات بزرگ مردان عالم را به عنوان مواريث فرهنگي بپذيريم و آن را به كار بريم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.