جان دیوئی این متفکر و فیلسوف بزرگ ( 1952- 1859 ) متعلق به مکتب عمل گرائی است. از منظر این دانشمند معروف، اندیشه وقتی درست است که وظیفه خود را انجام دهد و به حال زندگی مفید واقع شود. وظیفه اندیشه عبارت است از فهم زندگی و اداره آن. قوانین علمی و بسیاری از معتقدات مذهبی به دلیل این که به نفع انسان هستند، حقیقی و درست محسوب می شوند." جان دیوئی فیلسوف عمل گرائی معاصر آمریکایی می گوید: به جای بحث از ذهنی بودن یا عینی بودن ارزش ها و یا رابطه ای بودن آنها، باید از ارزش داشتن یا با ارزش بودن امور سخن گفت. به نظر این فیلسوف، امری ارزش دارد که در زندگی عملی انسان مفید افتد و آدمی را در حل مشکلات یاری دهد." ( کلیات فلسفه )
اگر چه برخی فیلسوفان و اندیشمندان اجتماعی و روان شناس در باب پراگماتیسم و به قولی مصلحت گرائی نظراتی را ارائه نموده و اسم و رسمی کسب کرده اند اما سهم به سزا و مؤثر و بعضا جنجالی جان دیوئی در عمل گرائی و تثبیت آن و مآلا در عرصه اندیشه، تکامل، و رشد و بسط تربیت و آموزش و پرورش و محیط اجتماع و خانه و مدرسه را هرگز نمی توان فراموش کرد. متفکرانی چون آریان پور و مؤلف کتاب معروف فلسفه جدید تربیت استاد علی اکبر شعاری نژاد در مورد جان دیوئی و مکتب او داد سخن داده و مطالب ارزشمند و مفید و قابل بحثی را مطرح کرده و انتقاداتی را نیز به برخی نظرات و ایده های دیوئی وارد ساخته اند که از نقطه نظرات و جهاتی قابل توجه و نیز شایسته به نظر می آید؛ آنجا که جان دیوئی کلیت تغییر را مرادف تکامل و مثبت قلمداد کرده و مربیان و معلمان را از نقش نظارتی و ارائه یک سیستم و دستگاه فکری، عقیدتی و فلسفی ، تربیتی ولو مثبت و مقدس و پسندیده بر حذر داشته و صرفا آینده و آتیه کودک و جوان را منوط و وابسته به اراده آزاد و در بوته آزمایش و خطاء آنان نقش کلیدی داده است. از دیدگاه سایر متفکران و مربیان و اندیشمندان و دلسوزان و خیرخواهان بشریت، هرگز نباید به طور محض و مطلق مفاهیم و پارادایم ها و انگاره های پیشین و سنن و یافته های تربیتی، علمی، اجتماعی را به تاق نسیان سپرده و نفی نمود.
مع الوصف، ایده ما این است که به رغم نقادی عالمانه و فیلسوفانه و از روی مهر و سازندگی، تاثیرگزاری به جا و مثبت رگه های فکری، فلسفی، تربیتی و روان شناسانه جان دیوئی و برجستگی و آوازه دکترین عمل گرائی وی را نباید به محاق بسپاریم.
دیوئی پرنفوذترین فیلسوف تربیتی معاصر در جهان است که تقریبا اکثر نظام های آموزش و پرورش جهان را تحت تاثیر قرار داد که هنوز هم این تاثیر ادامه دارد. رشد و گسترش و تقویت سیستم فکری پراگماتیسم ( عمل گرائی ) خصوصا در میدان آموزش و پرورش به دست جان دیوئی انجام گرفت. این فیلسوف، در منطق، معرفت شناسی، علم اخلاق، زیبایی شناسی و فلسفه های سیاسی و اقتصادی و تربیتی شهرت یافت. او فلسفه های کلاسیک ( سنتی ) را به شدت مورد انتقاد قرار داد، خصوصا فلسفه هایی را که کوشش می کردند ارزش تجربه انسان را به حداقل برسانند.
دیوئی تحت تاثیر ایده آلیسم ( پندارگرائی ) جدید هگل فیلسوف آلمانی قرار گرفت زیرا به نظر او در نظریه هگل، بیش از هر فیلسوف دیگر، غناد و تنوع بینش وجود دارد. او مانند هگل، محیط گرا بود. دیوئی شخصی بود ساده، فروتن، مطلقا خالی از هر گونه مظاهر، همیشه آرام، دلسوز، متفکر و اندکی خجول و پشتکار زیادی داشت. در بحث استاد بود و در کار سختکوش. دیوئی شصت سال بی وقفه نوشت و انبوهی کتاب و مقاله انتشار داد که هر کدام در مورد جنبه ای از وضعیت و موقعیت انسان بود. او مصرانه استدلال می کرد و همواره می کوشید تا خوانندگانش را به این نکته متوجه و معتقد گرداند که عمل آگاهانه تنها وسیله غائی آدمی در هر زمینه است. البته، کاربرد فلسفه تربیتی دیوئی، زمانی امکان پذیر است که تعبیر و تفسیر او از ماهیت انسان را دریابیم. به عقیده دیوئی کار اصلی فلسفه، حل مسائل فیلسوفان نیست؛ بلکه به حل مسائل انسان ها می پردازد. خود او نیز به همه مسائل مردم در وسیع ترین زمینه های امور اجتماعی، اخلاقی و نظری می پرداخت و محتوای آثار گوناگونش این جهان شمولی اندیشه های او را به صراحت نشان می دهد. ( فلسفه جدید تربیت )
بخشی از نامه مورخ 16 مه 1940 دیوئی به ویلیام ارنست هالینگ از بخش فلسفه دانشگاه هاروارد عبارت است از " اگر قرار است انسان ها به خاطر بیان نظرات غیر عادی، غیر سنتی یا حتی غیر معقول درباره مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا اخلاقی در نشریاتی که خطابشان با عامه مردم است از دانشکده های آمریکا اخراج شوند، من قلبا خوشحال خواهم بود از این که دوران تدریسم به پایان برسد! قلم به دستان دست نشانده همیشه در هر موسسه ای وجود خواهند داشت، همیشه بزدلانی وجود دارند که به تدریس به مثابه حرفه ای تحت الحمایه می نگرند. اگر به محاکماتی که زیر نظر گروه های فشار خارج از دانشگاه قرار دارند و هدفشان منحصر نمودن استادان دانشگاه است تن داده شود و از سوی استادان اعتراضی صورت نگیرد، چشم انداز دانشگاه ها در واقع تاریک خواهد بود. ( چهار پراگماتیست ص 254 )
بدون تردید، بیشترین تاثیر جهانی جان دیوئی در میدان آموزش و پرورش بود. او بر خلاف اکثر فیلسوفان، آموزش - پرورش را قلمرو جداگانه ای که یک نظریه پرداز به عنوان الزامی اخلاقی یا به دلیل شهروندی گاه بخشی از وقت خویش را صرف آن می کند نمی دانست، بلکه برعکس، هر گونه فلسفه ای را فلسفه آموزش - پرورش می خواند. آموزش – پرورش برای او معنای زندگی تصورات در تشکیل عادت ذهنی انسان ها بود.
به اعتقاد او، شاخص اساسی هر فلسفه ای روشی است که آن فلسفه برای ایجاد آن عادت ها و بنابراین کیفیت معقول و اخلاقی زندگی معمول ما دنبال می کند. دیوئی این دیدگاه تربیتی- فلسفی خود را در کتاب دموکراسی و آموزش – پرورش چنین بیان می کند:" اگر بپذیریم که آموزش – پرورش فراگرد ایجاد آمادگی های اساسی، عقلانی و عاطفی در برخورد با طبیعت و انسان است، فلسفه را می توان حتی به عنوان نظریه عمومی آموزش و پرورش تعریف کرد. فلسفه، اگر نخواهد یک امر نمادی یا زبانی با نوعی رضایت خاطر عاطفی برای معدودی افراد یا در حد جزم های اختیاری صرف باقی بماند، باید با بررسی تجربه پیشین و ارائه نقشه مند ارزش های زندگی، بر رفتار انسان تاثیر گذارد. تبلیغ و ترویج عمومی، اعمال قانونی و اداری در ایجاد گرایشی که فلسفه آن را مطلوب می داند، مؤثرند اما فقط تا آنجا که تربیتی هستند یعنی تا آنجا که گرایش های ذهنی و اخلاقی را اصلاح می کنند. چنین روش هایی در بهترین حالت، دچار این محدودیت اند که مخاطبان آنها کسانی هستند که عادات شان تا حد زیادی شکل گرفته اند، در حالی که آموزش – پرورش نسل جوان دارای میدان عمل مساعد تر و آزادتری است.
از طرف دیگر، اگر فلسفه اهداف و روش های حرفه تدریس را از طریق یک بررسی گسترده و دلسوزانه از جایگاه آنها در زندگی معاصر، زنده و جاندار نسازد این حرفه به یک امر تجربی معمولی تبدیل خواهد شد. دیوئی از عادت و تاثیرش در رفتار آدمی، عادات و رسوم و اخلاق، غرائز انسان، روان شناسی تفکر، میل و عقل و .... بحث می کند: علم به طبیعت آدمی به منزله نقشه یا منشور کلیه موضوع های انسانی و اجتماعی است وهر گاه این منشور را به دست داشته باشیم می توانیم برای درک افکار بغرنج اقتصادی، سیاسی و مذهبی راه های عاقلانه ای بیابیم. ( اخلاق و شخصیت )
وی معتقد بود: رسوم تابع زندگی اجتماعی هستند و نیروی زندگی اجتماعی است که بزرگترین نقش را در تشکیل عادات افراد بازی می کند. به نظر جان دیوئی، فعالیت اخلاقی انسان نیز نه تنها به شخص، بلکه به محیط بستگی دارد و رفتار اخلاقی محصول تعامل طبیعت شخص و شرایط محیطی است. درستکاری، پاکدامنی، کینه توزی، زودرنجی، شجاعت، ابتذال، مجاهدت، بی مسئولیتی و همگی تطبیق یابی توانائی های شخصی با نیروهای محیط اند. همه فضیلت ها و عیب های شخص، عادت هایی هستند که از عوامل عینی محیط، سرچشمه می گیرند و محصول مستقیم تعامل ساختار فرد و عوامل بیرونی هستند. تغییر عادت های نامطلوب مستلزم تغییر مؤلفه های فردی و اجتماعی با هم است. مساله روان شناسی اجتماعی این نیست که چگونه فرد یا ذهن مشترک، گروه ها و سنت های اجتماعی را تشکیل می دهند بلکه این است که چگونه سنت های گوناگون، یعنی نظم های تثبیت شده ای که با یکدیگر در ارتباط متقابل اند، اذهان گوناگون را شکل داده و می پرورانند.
دیوئی این عقیده رایج را که برای داوری درباره هر رفتار باید منشا یا پیش آیند آن و عواقب ناشی از آن را در نظر گرفت، کاملا درست می داند و معتقد است تا زمانی که شرایط مشخص محیطی را که رفتار مورد نظر در آن رخ داده است یا رخ می دهد به درستی نشناسیم واقعا به چیزی پی نبرده ایم. به عقیده او اندیشیدن کوششی است ارادی برای کشف روابط مشخص بین کاری که انجام می دهیم و پیامدهایی که از این کار ناشی می شوند، به طوری که این دو پیوسته می شوند. به این ترتیب، در هر عمل اندیشیده ای، طبعا پیامدی یا پس آیندی مورد نظر است که شخص اندیشه مند مسئولیت آن را می پذیرد.
دیوئی در بحث از آموزش و پرورش، بر خلاف اکثر اندیشمندان، میان هدف و وسیله، به دوگانگی معتقد نیست و هر دو را مهم و ارزشمند تلقی می کند و می گوید: اندیشه انتقادی در همه حوزه ها، مستلزم اندیشه انتقادی در مورد هدف و وسیله است. هدف و وسیله در حقیقت دو نامی است که برای یک حقیقت علم شده است و وضع این دو نام مختلف نیز مظهر تفکیک یا تقسیم حقیقت نیست بلکه ناشی از اختلاف در قضاوت است. به نظر دیوئی، آموزش و پرورش، زمینه مهمی برای کاربست این نظریه است و مضمون آموزش و پرورش سنتی آماده کردن انسان ها برای آینده بوده است.
در نتیجه، اکنون در امکانات بالقوه آن، تحت تبعیت آینده ای دور قرار می گیرند و کاملا و به گونه ای مناسب برای آن چه دست یافتنی است، مورد استفاده قرار نمی گیرند. " ستایش ادعایی از آینده، در عمل به دنبال روی کورکورانه از سنت و گذران زندگی بر اساس حدس و گمان و از امروز تا فردا تبدیل می شود. آینده به گونه ای جدی به عنوان راهنمای فعالیت تربیتی کنونی تحلیل و به کار گرفته نشده است؛ زنجیره ی وسیله و هدف، پاره شده است. اگر آموزش و پرورش به عنوان فراگردی اداره شود که از امکانات کنونی به طور کامل استفاده کند و استعدادهایی را که در حال حاضر ضروری اند به کار گرفته و هدایت نماید، بدون تردید معنی زندگی نسل جوان به مراتب غنی تر از آن چه هست خواهد شد.
جان دیوئی پیرامون تحول و تغییر و رشد و کمال و اصلاح در نظام تعلیم – تربیت نکاتی را مطرح کرده است که مختصر و موجز آن چنین است:
* بایستی کودک در اوضاع و احوالی قرار گیرد که خود، در نتیجه کوشش، به حقیقت برسد.
* شناخت حقیقی شناختی نیست که از کتاب ها به دست می آید، بلکه نیروی مواجهه با اوضاع و احوال تازه می باشد.
* پراگماتیست، مدرسه را جامعه کوچکی از اجتماع بزرگ می داند و معتقد است که دانش آموز از راه فعالیت های خود در این جامعه، می تواند با حقوق و وظایف یا به طور کلی، مسائل اخلاقی آشنا شود آنها را به کار بندد، در این صورت دیگر معلم نقش واعظ نخواهد داشت.
* قوانین و مقررات مدرسه، وقتی برای دانش آموزان مفهوم شدند و ایشان در تعیین و تنظیم آنها عملا شرکت کردند خود را به رعایت آنها موظف احساس خواهند کرد.
* روش پروژه از مهمترین روش های تدریس است که پراگماتیسم را مشخص می کند. در این روش، کودک را با مشکلات و مسائل عملی در زندگی مواجه می کنند تا شخصا درباره آنها بیندیشد و برای حل آنها بکوشد.
* آموزش و پرورش، عمل رشد و تکامل و نوسازی مداوم تجربه است، نه انتقال یک عده معتقدات. شخص نیاز دارد که راه و چگونگی مواجهه موفقیت آمیز با اوضاع متغیر و جدید را کشف کند.
* آموزش و پرورش بازسازی و تنظیم مجدد تجربه آدمی است.
* مربیان و معلمان باید شرایطی را فراهم آورند که محصلان را رشد دهند.
* محصل، موجود زنده ای است که می تواند مسائل خود را دریابد و حل کند.
* معلم نیز یاد گیرنده ی مداوم است که دیگران را در فرآیند یادگیری کمک و هدایت می کند بدون این که خود را تنها منبع معلومات تصور کند.
* معلمان از مسئولیت های خود، غافل نیستند و شرایط لازم و مناسب را برای یادگیری آنچه مورد نیاز و علاقه محصلان است فراهم می کنند.
* معلم و مربی باید بدانند و در نظر داشته باشند که تربیت فعالیتی است مبتنی بر طبیعت کودک.
* مربی باید دانش آموزان را از هر لحاظ بشناسد.
* به دانش آموزان امکان بدهند که اشتباه کنند زیرا یادگیری نمی تواند بدون اشتباه انجام بگیرد، جز این که مربی باید به طور غیر مستقیم ایشان را به اشتباهشان متوجه گرداند.
*مربی همیشه به یاد داشته باشد که آزادی دادن به دانش آموزان وسیله است نه هدف، به این منظور که ایشان بتوانند فعالیت کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
واقعا خودت مطالب و مقالات ارسالی به سخن معلم رو می خونی؟؟
واقعا می خونی؟؟؟؟؟؟؟
جناب افراسیابی از معلمان اندیشمند و باسواد در آموزش و پرورش هستند و همکاری با ایشان برای ما افتخار است .
پایدار باشید .
در پاسخ به دوست بزرگوار معلم اینکه آقای افراسیابی مقالاتی را که برای این سایت می گذارند چندین روز وقت گذاشته و با قلم خود می نویسند و به صورت دست نویس تحویل مدیر سایت سخن معلم می دهند