یکی از مقاطع اختیاری تحصیلی در کشور هلند؛ «سالن بازی کودکان» نام دارد (Peuterspeelzaal).
کودکان خردسال ٢.۵ تا ۴ ساله را به این مراکز شبه مهدکودکی میفرستند تا به جز یادگیری شعر و نقاشی، به ویژه «بازی دست جمعی» را بیاموزند و نیز «تقسیمکردن با دیگران».
از طریق بازیهای دست جمعی، به ویژه بهحسابآوردن سایرین و هماهنگی و همکاری و اشتراک مساعی با دیگران را میآموزند و از طریق تقسیمکردن تعلیم میبینند که چیزهایی مانند اسباببازی، وسایل نقاشی و.... در مالکیت انحصاری آنها قرار ندارند، بلکه آنچه در اختیار آنها قرار داده میشود موقتی است و متعلق به همگان.
بدین وسیله آنها در این مرکز از اندیشهی همه چیز برای من و متعلق به من است، دور داشته میشوند.
این یکی از سازوکارهای ساختاری جلوگیری از تولید انسانهای خودمحور در این جامعه است.
بدین ترتیب آنها میآموزند که چیزها نه صرفاً برای آنها، بلکه برای همگان هستند و همگان به طور مساوی حق دارند از آنها استفاده کنند.
این سازوکار آموزشی باعث میشود که آنها در سن بزرگسالی از این احساس و موضع که آنها محور زندگی هستند و همه چیز برای آنهاست، پس آنها بهترین و از همه برترند و نیز از موضع خودخواهی و خودمحوری و خودبرترپنداری و خودشیفتگی و تافتهی جدابافتهبودن و دیگران را بهحساب نیاوردن و پا روی حق و حقوق و حریم خصوصی دیگران نهادن رهایی پیدا بکنند.
در کشورهای توسعه نیافته که سازوکاری ساختاری و زیربنایی در حوزهی آموزش و تربیت برای ساختن انسانهای رعایتکنندهی حقوق دیگران اندیشیده نشده ؛ مهدکودکها، رسانهها و محیط خانواده مرکز تولید انسانهای خودشیفته و خودکامهای است که دیگران و حریمهای حقوقی دیگران را محترم نمیشمرند، چارچوب حقوقی زندگی دیگران را زیر پا مینهند، از تهاجم به دیگران و ایجاد تنش و چالش در زندگی دیگران ابایی ندارند و حتی تخریب زندگی دیگران را حق خود میشمرند. تا چنین سازوکارهایی در مقام آموزش و تعلیم و پرورش و عمل در جامعه اندیشیده و تعبیه نشوند، جامعه از کمند زور و تحمیل و دیکته و نفی دیگری و توهین و تهاجم و تجاوز و تخریب دیگران در امان نخواهد بود.
نه تنها در خانوادههای تک فرزندی یا تک پسری، بلکه در عموم خانوادهها سازوکاری برای تبدلنشدن کودکان به عناصری متجاوز به حریم فردی و خصوصی و خانوادگی دیگران اندیشیده نشده و آنها از همان کودکی و به ویژه در بزرگسالی به موجوداتی برهمزنندهی چارچوب حقوقی و زندگی خصوصی دیگران مبدل میشوند. آنها نظر شخصیاشان که برخاسته از خودشیفتگی و تعصب خانوادگیاشان است را به سایرین و به ویژه به زیردستان خود با زور تحمیل میکنند و سرپیچی از اوامر استبدادی آنها به معنی بروز چالش در ارتباط با آنهاست.
همچنین آنان تنها با کسانی ارتباط حسنه برقرار میکنند که به برتریت آنها تمکین کنند و تحمیلهای آنان را گردن بنهند و آنها را بستایند و اوامر آنها را اطاعت کنند. پیرامون آنها را تنها مطیعان آنان احاطه میکنند.
مخالفت با تحمیلهای آنها یعنی درافتادن با آنها.
آنان درکی از زندگی مسالمتآميز با دیگرانِ متفاوت و رعایت حریمهای خصوصی و خانوادگی دیگران ندارند.
وجود آنان بازتولید دیکتاتوری در جامعه است.
اگر دیگران زیر سلطهی آنها درنیایند، با آنان بیاحترامی میکنند و حریم حقوقی آنان را درمینوردند. دیگران برای آنها وجود ندارند. بههمین خاطر آنها برای دیگران حرمت و احترامی قائل نمیشوند.
رفتار آنها در پهنهی روابط میانفردی و میاناجتماعی بسیار شبیه به حکام سیاسی دیکتاتور است.
رویکرد آنان به زندگی تخریبی است. چون دچار خودخواهی هستند، خود را برتر از دیگران و دیگران را کوچکتر از آنی میبینند که برای آنها احترام قائل بشوند. چون خود را برترین و داناترین و فهیمترین میدانند و کسی را همسطح خود درنمییابند، لذا نمیتوانند کسی را دوست بدارند و یا عاشق کسی بشوند. اگر ازدواج کنند، اگر همسرشان حس خودشیفتگیشان و زورگویی آنها را تأیید نکند، با او نمیتوانند ادامهی زندگی بدهند.
آنها استاد ویرانکردن هستند و زندگی اعم از روابط، چیزها، مایملک، داراییها و... در دستان آنان از بین میروند.
عجیب آن است که فاقد روحیهی کارکردن و زحمتکشیدن میباشند و در پی ثروتمندشدنِ بدون زحمت و پیمودن یکشبهی ره صدسالهاند. همواره دروغ میگویند تا تصویر متوهمانهی خود در اذهان عمومی را ابقا کنند.
چون آنها دوران کودکیِ لوس و خودخواهانهای داشتهاند که بدون زحمت همه چیز برای آنها و متعلق به آنها بود، در بزرگسالی نیز تلاش قابلتوجهی برای بهدستآوردن چیزها مبذول نمیدارند، چون بدون زحمت همه چیز برای آنها بوده است.
آنان همچنین استعداد انجام کارهای پردرآمدِ کم زحمت را دارند. اهل پساندازکردن نیستند و پول در جیب آنها ذوب میشود، چون بر اساس عادت دوران کودکی، در ضمیرناخودآگاه آنها این امر نقش بسته که پولها را به سمت آنان روانه میکنند.
هر گاه بدانیم که نظام مدیریتی در کشورهای توسعه نیافته متشکل از چنین کسانی است، آنگاه تسلط دیکتاتورهای خودشیفته و زورگویان تحمیلکننده و زیرپاگذارندگان حقوق دیگران و موجودات غیرمحترم بر جامعه دور از انتظار نخواهد بود.
نقد و نفی دیکتاتوری الزاماً میبایست به معنی نقد و نفی و اصلاح اجزای نظام سازندهی دیکتاتورها باشد.
یک ملت برای ایجاد نظامی دموکراتیک که در آن حقها و حقوقها، حریمها و حرمتها و انسانها و زندگیها رعایت بشوند، نیازمند سازوکارهایی برای جلوگیری از تولید انسانهای خودشیفته و زورگو و دیکتهکننده در جامعه و ساختن انسانهایی محترم، متعادل، و رعایتکنندهی حریمها و حرمتهاست.
تا چنین سازوکارهایی در مقام آموزش و تعلیم و پرورش و عمل در جامعه اندیشیده و تعبیه نشوند، جامعه از کمند زور و تحمیل و دیکته و نفی دیگری و توهین و تهاجم و تجاوز و تخریب دیگران در امان نخواهد بود.
( کانال نویسنده )
***
و دیکتاتوری به زبان ساده ! :
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.