مقدمه
نظام آموزشی ما اصولا روند رشد و نمو دوران کودکی تا آغاز جوانی را در سیکل معیوب " تغییرات رفتار و یا تغییرات شخصیتی " انسانها ، فرض می داند. در واقع " تجربه عملی " در فرآیند آموزشی ما جریان ندارد . برای همین ناشناخته ها و مجهولات شاگردان ما از دنیای علم و دانش و در جولان حفظیات درسی طی 12 سال دوران تحصیل ، بسیار زیاد است. به تعبیری دیگر ، بی کفایتی و ناکامی های بزرگسالی یک فرد در زندگی اجتماعی ، خمیرمایه نظام آموزشی موجود است .
به طور کلی ناتوانی حل مسأله و عدم جست و جوی راه حل منطقی و عقلانی خارج از رفتار شرطی و مقلّد ، در رفتار آنان مشاهده نمی شود. او نه تجربه عملی کسب کرده است و نه مهارت زندگی را فرا گرفته است. او با مدرک حاصل از حفظیات 12 ساله خود در جامعه به هر اداره و سازمانی سر می زند تا بتواند شغل و درآمدی داشته باشد و این داستان تلخ بیشتر تحصیل کرده های جامعه ماست.
سیستم ناکارآمد اقتصادی ، غالبا جهت جذب او در مشاغل گوناگون ، بدون توجه به نوع رشته تحصیلی و یا توانایی های بالقوه او و فقط به دلیل داشتن مدرک دانشگاهی ، او را به کار می گیرد. ظاهرا خاطره تلخ و شیرین مبصری کلاس ، آنچنان در اذهان مردم ایران رسوب کرده و بارِ ارزشی یافته است که برای تصدّی مشاغل گوناگون ، جذب یک مبصر کافی به نظر می رسد. همه در شغل خود مبصری هستند که باید طبق خواسته های ساختار اداری و به طور شرطی ، رفتار نمایند. یک سیر خطی حافظ نظم و انضباط فرساینده منابع و انرژی . عدم رضایت شغلی ، افسردگی و دلمردگی در حین انجام کار ، نتیجه چنین برنامه ای است. هر یک از ما با تأسی از سیر خطی ایستا ، بدون آموزش ضمن خدمت و ایجاد جوّ رقابت سالم ، سعی در پیمایش این مسیر ، طی 30 سال خدمت خود را داریم و چون از سیاست تشویقی بر اساس قابلیت های ذاتی و یا اکتسابی ، خبری نیست لذا با نردبان ساختن دیگران و یا فساد اداری ، سعی در سبقت گرفتن از دیگران هستیم .
در واقع ما در دوران تحصیل نه کشف شدیم و نه آموزش اکتشافی را تجربه کرده ایم . نشخوار کلمات و مفاهیم نظری و یا حفظ کردن هر دو دروس نظری و عملی ، تمام استعدادها و علایق ذاتی ما را بدون هر نوع تظاهری آشکار و یا رشد و پرورشی ، مدفون و ناکارآمد کرده است. و حتی بیشتر ما از مرحله ایجاد و تقویت توانایی های اکتسابی که وظیفه نظام آموزشی است ، محروم مانده ایم . در واقع همه رشته های زنجیر تعلیم و تربیت و اشتغال افراد در این جامعه ، همخوانی غیرفعال و محدودی با یکدیگر دارند.
یادگیری اکتشافی جروم برونر
به طور کلی ، مجموع نظریات یادگیری را میتوان به دو مقوله شرطی و شناختی تقسیم نمود . نظریه شرطی بر یادگیریهایی تأکید دارد که از طریق عادت و شرطی شدن حاصل میشوند در حالی که نظریههای شناختی بر شناخت و یادگیری از راه بصیرت تأکید میورزند.
از انواع نظریه های شناختی می توان به یادگیری اکتشافی جروم برونر (انگلیسی : Jerome Bruner ؛ زاده ۱ اکتبر ۱۹۱۵ درگذشته ۵ ژوئن ۲۰۱۶) اشاره کرد. یادگیری اکتشافی ( discovery learning ) به تغییر رفتار بر اثر تجربه گفته می شود و تغییرات ناشی از رشد و بلوغ شیمیایی و مکانیکی از مفهوم یادگیری فاصله زیادی دارد.
برونر در زمینه یادگیری شناختی به ویژه درباره فعالیت " آموزشی و کلاس درس " به فعالیت و تحقیق پرداخته است و به مطالعه یادگیری حیوانات از جمله موش و پرندگان ، کمتر رغبت نشان داده است .
برونر طی سال ها سعی می کرد تا تحقیقاتش را طوری جلو برد که جوابگوی این سوال باشد که چگونه میتوان بهتر و بیشتر آموخت نه این که صرفا به تشریح و توصیف یادگیری بپردازد. او معتقد بود باید فرد با مسئله روبرو شود تا خود به کشف بپردازد.
طرز کار برونر
برونر حطیه عمل فعالیتهای آموزشی را در چهار زمینه عمده تحت تأثیر دانسته است :
* تأکید بر فرایند یادگیری : به نظر او کسب معرفت مهم است نه حفظ حقایق . کسب معرفت یک فرایند است نه یک محصول . یعنی تأکید او بیشتر بر چگونگی یادگیری است نه آنچه که آموخته میشود.
* تأکید بر ساخت یادگیری : اگر مطالب یا محتوای آموزشی به شکل منطقی سازماندهی شود ، شاگردان آن را بهتر یاد میگیرند. مانند تقسیم موجودات به دو دسته جمادات و جانداران . همچنین وجود ساخت یادگیری به معلم کمک خواهد کرد تا میان دانش مقدماتی و عالی رابطه برقرار کند و از پیچیدگی مفاهیم آموزشی کاسته میشود.
* تأکید بر اهمیت شهود : برونر علاوه بر تأکید بر جریان و ساخت یادگیری ، بر اهمیت شهود و اشراق و راز آشنایی تأکید میکند و اصرار میورزد. او بر این باور است که حفظ کردن علوم ریاضی و کلامی هدف شایستهای برای آموزش و پرورش نیست. بلکه هدف آموزش و پرورش باید ارتقا سطح بینش و فهم شهودی باشد. عملکرد آموزش باید چنان باشد که شاگردان با یک نگاه تیز و ژرف موضوع را درک کنند.
* تأکید بر اهمیت انگیزش درونی : انگیزه درونی آن است که فعالیت صحیح و موفقیتآمیز موجب رضایت خاطر و تقویت رفتار گردد نه پاداشهای بیرونی . به نظر برونر پاداشهای درونی بسیار مؤثرتر از پاداشهای بیرونیاند. در آموزش و پرورش ما چون با روش اکتشافی فرآیند تدریس و آموزش انجام نمی گیرد لذا نیازی به معلمان کارآزموده و توانا هم نیست. عدم تربیت معلمان حرفه ای در جامعه ما نیز بدین دلیل است چون که انتظار حفظ کردن مفاهیم درسی و یا دادن نمره بدان ، نیاز به مهارت ویژه ای ندارد. چن
کاربرد نظریه اکتشافی برونر در آموزش و پرورش
در نظریه برونر ، نگرش و بینش شاگرد بسیار مهم است. طبق این نظر ، معلمان باید به جای کنترل رفتار شاگردان و ایجاد رفتارهای پیش بینی شده بر اساس عادت ، به ایجاد وضعیت مطلوب یادگیری اقدام کنند و سبب شوند که آنان به کشف روابط و حل مسائل نائل گردند تا بتوانند کاربرد آموختههایشان را در زندگی واقعی بیابند. در چنین برداشتی هر شاگرد باید مطابق با استعدادهای خود و تواناییهای خود مسائل را حل کند و پیش ببرد.
از نطر برونر ، باید به میزان مواد درسی و تفاوتهای فردی نیز توجه شود. به شاگردان خردسال باید اصول و مفاهیم را اغلب به طور مستقیم آموخت. زیرا آنان برای یادگیری اکتشافی تجربه و حوصله کافی ندارند. برعکس در دورههای بالاتر تحصیلی ، یادگیری اکتشافی موجب رضایت خاطر شاگردان میشود. از طرف دیگر شاگردان ما از طریق اکتشاف احتیاج به معلمانی کار آزموده و توانا دارند زیرا در غیر این صورت کلاس به بینظمی کشیده میشود.
ارتباط نظریه برونر با سایر علوم
این نظریه یا هر نظریه مشابه دیگر که در حیطه یادگیری باشد با علوم مختلف از جمله علوم تربیتی و فنون تدریس مرتبط است و از طرف دیگر برای شناخت طرز عملکرد آن به علم روانشناسی و برای سنجش آن به علم روانسنجی ، آمار و علوم مشابه نیاز داریم.
( برونر : اساس خلاقیت ، پی بردن به این است که چگونه از دانسته های خود استفاده کنید برای حرکت فراتر از آن چه که پیش تر فکر می کردید )
اساس نظام آموزشی ما نقطه مقابل نظریه برونر
نظریه برونر درست نقطه مقابل نظام آموزشی ماست. چون او در نظریه خود به فرایند " کسب معرفت " بیشتر از حفظ کردن واقعیتهای علمی توجه کرده است. گروهی از شاگردان ما که توسط معلمان ، زرنگ تشخیص داده می شوند ، همان کسانی هستند که انطباق هوشمندانه با انتظارات نظام آموزشی و معلمان را دارند ، آنان قدرت حفظیات فوق العاده قوی مفاهیم درسی حتی دروسی چون ریاضی و فیزیک و شیمی را دارند و با تقویت این شاخص به عنوان نعمت خدادادی که در خود دارند ، بسیار زرنگ و با معدل 19 تا 20 شناخته می شوند. همین شاگردان مشتریان 4 دهه ای آموزشگاه های تبلیغی کنکور و تقویتی و کلاس های پیشرفته بوده اند. البته تعبیر و تفسیری هم برای این آموزش پیشرفته دارند یعنی تقویت مهارت تست زنی . یا همین شاگردان ، گزینه های بسیار مناسبی برای تدریس خصوصی معلمانی که در همان آموزشگاه ها مهارت شعبده بازی با نمره و معدل را فرا گرفته اند و در کلاس درسی خود به جذب آنان می پردازند ، هستند. این معلمان ، پدران و مادرانی هستند که روزانه بیش از 12 ساعت تدریس می کنند و در خانه و مابین فرزندان خود غائبی ظاهرا موجه هستند . نیّت و شعار آنان ، تلاش زیاد برای کسب درآمد بیشتر و رسیدن به زندگی مرفه هست ! و بهای این فرآیند ، استیصال و اضمحلال آموزش و پرورش در جامعه ما هست.
آموزش و پرورش ما به تدریج برای ارتزاق بیشتر گروهی از افراد شاغل در نظام آموزشی ، چنین مجوز تخریبی را طی سالها داده است . اگر امروز ، وزرا و دست اندرکاران امر آموزش ، این تلاش 4 دهه ای را انکار و یا از خود سلب هم بنمایند و خود را مبارزی سرسخت علیه مافیای آموزشگاه ها و کتب کمک درسی و تدریس خصوصی و......معرّفی هم بکنند ، مراحل فرسایش ناشی از آن ، چنان جا افتاده و در بین واقعیت های زندگی ما رسوب کرده است که فقط با شعار و کلام وزیر ، قادر به ریشه کَنی اثرات منفی آن بر امر آموزش و اذهان مردم ، نیستیم و نخواهیم بود.
هر چند امروز به دلیل شرایط اپیدمی کرونا ، برخلاف دوران وزارت بطحایی ، چنین آشوب هایی یعنی مصاحبه های روزانه جهت تحریک افکار عمومی و ایجاد دغدغه بی سرانجام ، در رسانه های مختلف جریان ندارد و شاید این بحث برای عده ای ، در شرایط فعلی غیر ضرور هم تشخیص داده شود ، اما واقعیت های تلخ نظام آموزشی ما در جای خود استوارند و به طرز سحرآمیزی آنها تغییر یا اصلاح نخواهند شد.
در بررسی نظریه های تعلیم و تربیت و یا مطالعات تطبیقی ، به یک اصل مهم می رسیم و آن این که ما دقیقا برخلاف جهت حرکت کشورهای پیشرفته در نظام آموزشی ، عمل می کنیم. ظاهرا عمدی در کار است که اگر آنان تشخیص می دهند که آموزش شهودی و یا اکتشافی و تجربی ، به یادگیری عمیق منجر می شود ما خلاف آنها حرکت نمائیم و تلاش آنان را خنثی سازیم . پس چرا به دروغ گفته می شود که ما قالب ساختار نظام آموزشی و یا قانون اساسی خود را مثلا از کشور فرانسه ، دریافت نموده ایم ؟ یا شاید بومی سازی هر یک و متناسب سازی آن با جغرافیای فرهنگی خودمان ، شدیدا به ساختار آن آسیب رسانده و بد را بدتر از بد ، ترسیم نموده است.
ما در نظام آموزشی خود با ساختار فعلی ، حرفی ی برای گفتن نداریم. نه نظریه ای را پیگیریم و نه ساختاری موجّه را مقلّدیم . مسیر آموزش و تدریس ما با نگاه تسلط جویانه به بهانه ایجاد نظم و انضباط ، به نابودی تمامی کودکان این سرزمین منجر خواهد شد.
نکته مهم دیگر که باید بدان معترف باشیم ، این که هر یک از ما هنگام تحصیل ، همین نظریه های غربی را به عنوان واحدهای درسی می خوانیم و نمره و مدرک می گیریم . اما فردا به عنوان یک فرد شاغل کارشناس وقتی می خواهیم از همان نظریه ها مصداق بیاوریم ، به غرب زدگی و نشخوار نظریات آنان محکوم می شویم .
پرسش : از بین این همه تحصیل کرده رشته های گوناگون در سطوح بالاتر علمی ، چند تن نظریه ای جهانشمول و بدیعی ارائه داده است ؟ همه آنان با استناد به همان نظریات علمی ، تدریس می کنند ، سخنرانی می کنند ، در سمینار های مختلف شرکت می جویند ، مقاله می نویسند و قس علیهذا .
کالبد آموزش و پرورش ما در مقایسه با نظریه اکتشافی برونر
در یک جمع بندی مفهومی ، صف آرایی ساختاری آموزش و پرورش ما در برابر نظریه اکتشافی برونر ، عبارت است از :
** در آموزش و پرورش ما کسب معرفت یک محصول است نه یک فرآیند. ( فرآيند ، گروهی از وظیفه های به هم پیوسته است که با يكدیگر نتیجه ای با ارزش می دهد اما محصول یعنی میوه و نتیجه ) .
** در آموزش و پرورش ما تأکید بر آنچه که آموخته می شود هست نه چگونگی یادگیری . مطمئن شویم که او عین مفهوم را طی فرآیند حفظی به ما تحویل داد و نمره گرفت ، به من ربطی ندارد او چگونه یاد گرفته است. مهم نتیجه هست که بدان نمره داده می شود.
** ما در آموزش و پرورش خود به تشریح و توصیف یادگیری پرداخته ایم و به این نکته فکر نکرده ایم که چگونه می توان بهتر و بیشتر آموخت .
** ما در آموزش و پرورش خود در تعقیب مراقبت مرضی خود از کودکان و ترس از وقوع مخاطرات احتمالی برای آنها ، به کودکان خود اجازه نداده ایم تا با مسئله برخورد نمایند و خود با کشف مسأله به پاسخ برسند. بزرگ ترها در خانواده و مدرسه و محل کار ، بجای کوچک ترها و یا کم تجربه ها ، این فعل را یا انجام می دهند و یا برای تضمین آرامش ما و فضای کار آن را پنهان می سازند. برای همین هزار و یک مشکل و مسئله لاینحل ، به پیچیدگی ساختار اداری ما می انجامد.
** در آموزش و پرورش ما ساخت منطقی مابین مفاهیم درسی مقدماتی و دوره های بالاتر یا وجود ندارد و یا کم رنگ است. لذا آموزش پایه های مختلف تحصیلی مفهومی از هم گسیخته هست و ساخت یادگیری قابل دفاعی نداریم .
** در آموزش و پرورش ما حفظ کردن علوم ریاضی و کلامی هدف شایستهای برای نتیجه گیری مورد انتظار هست . ما از ارتقای سطح بینش و فهم شهودی به دور هستیم لذا شاگردان ما قادر به درک تیز و ژرف موضوع نیستند.
** در آموزش و پرورش ما پاداش های بیرونی مهم تر ، جاذب تر و اثرگذار تر از پاداش های درونی هستند. لذا انگیزه های درونی به وجود نیامده ، محو و نابود می شوند. برای همین رخوت و سستی و تکرار مکرّات رفتار معمول شاگردان ماست.
** در آموزش و پرورش ما به میزان و حجم مواد درسی و تفاوتهای فردی توجهی نمی شود. ما علاوه بر تفاوت های فردی ، تفاوت های منطقه ای بسیار زیادی هم داریم که آن نیز نادیده گرفته می شود.
شاید اولین کس که در ایران بدین نکته مهم اشاره داشت معلم فقید " صمد بهرنگی " بود.
** در آموزش و پرورش ما شاگرد خردسال و نوجوان ، با یک سیاست آموزشی ، تعلیم می بیند و ظرفیت و حوصله و یا هیجان خردسالان نادیده گرفته می شود.
** در آموزش و پرورش ما چون با روش اکتشافی فرآیند تدریس و آموزش انجام نمی گیرد لذا نیازی به معلمان کارآزموده و توانا هم نیست. عدم تربیت معلمان حرفه ای در جامعه ما نیز بدین دلیل است چون که انتظار حفظ کردن مفاهیم درسی و یا دادن نمره بدان ، نیاز به مهارت ویژه ای ندارد. چند نفر از ما معلمان ، خود متون درسی را حفظ نکرده تحویل دانش آموزان می دهیم ؟ چند نفر از ما معلمان مفاهیم موجود در متون درسی را یاد گرفته و فهمیده ایم؟ چون در تعریف یادگیری گفته می شود : یادگیری زمانی در ما انجام می گیرد که قدرت انتقال آن را به دیگران داشته باشیم . البته حفظیات ناخواسته کتب درسی طی تمام مدت خدمت یک معلم ، مقوله ای دیگر اما واقعیت است . یعنی اگر ما هم نخواهیم عدم تغییر کتب درسی برای دهه ها ، خود باعث حفظیات معلمان می گردد.
یک شاگرد باهوش می تواند این مهم را تشخیص دهد ، با پرسش در وسط تدریس از معلم . معلمی که درس را حفظ کرده باشد رشته کلام را از دست داده و عصبانی می شود و می گوید حواسم را پرت کردی یا رشته کلام را گم کردم . شما یک معلم هستید و باید مسلط بر ماده درسی خود باشید.
** در آموزش و پرورش ما تنها چیزی که ارزش ندارد نگرش و بینش شاگردان است. معلمان ما مهم ترین وظیفه خود را کنترل رفتار شاگردان می دانند. یعنی بیشتر معلمان ما ابتدا مبصرانی هستند که می باید نظم و سکوت را برای شروع درس ایجاد کنند و دفتر نمره ابزار بسیار مهمی برای تحقق این هدف است . آنان تلاش می کنند تا طبق عادت با ایجاد رفتارهای قابل پیش بینی ، به ایجاد وضعیت مطلوب یادگیری دست یابند. و چون نگرش و بینش شاگردان ما مورد توجه قرار نمی گیرد ، آنان مطابق استعداد و توانایی های خود قادر به حل مسائل و پاسخگویی به سوالات نیستند. برای همین سراغ کتب کمک درسی رفته و پاسخ نوشته شده مسایل را از روی آن کپی می کنند. و یا اگر امکان خرید چنین کتبی را نداشته باشند و یا والدین فهیم آنان مانع این عمل شوند ، همان کتاب درسی را از سال بالایی ها گرفته و به رونویسی پاسخ می پردازند. نظام آموزشی خود ، ساز و کار این خودفریبی را فراهم ساخته است . برای یک معلم ، پاسخ خط خطی شده در دفتر و کتاب شاگرد کافی است . لذا نه استعداد و علایق شاگردان ما شکوفا می شود و نه طریق جستجوی راه حل ، دغدغه هموار و یا ناهموار آنان می گردد. اثرات این خیانت در بزرگسالی همه ما مشهود است.
** در آموزش و پرورش ما علوم تربیتی و فنون تدریس در فرآیند آموزش دخیل نیست. چون همه معلمان ما فارغ التحصیل مراکز تربیت معلم و یا رشته های دبیری دانشگاه های سراسری نیستند که فن تدریس را فرا بگیرند.
علم روانشناسی در مدارس ما در نقش مشاورانی خلاصه می شود که یا اسیر یک بوروکراسی زمان بَر برای پر کردن انواع فرم های تشخیصی غیر علمی اند و یا پشت میز اتاق خود ، طی زمان انتظار مراجعه شاگرد مشکل دار جسور به او ، زمان قابل توجهی را به بطالت می گذرانند. چون بسیاری از شاگردان یک مدرسه یا اصلا از ماهیت وجودی او بی خبرند و یا با رعایت جوانب احتیاطی به او بابت رازداری اعتماد ندارند. ما از علم آمار برای دادن آمار غیرواقعی و بزرگنمایی استفاده می کنیم نه برای برجسته کردن ضعف ها و کاستی ها . مگر برخی از مدیران کل آموزش و پرورش ما چنین نکرده اند و یا نمی کنند ؟
در علم روان سنجی یعنی تبدیل پدیده های روانی کیفی به کمی ، لابد مشاوران معتقدند بی نقص عمل نموده اند. دقت این عمل تا چه حد بوده اساتید فن باید نظر بدهند نه یک کارشناس ستادی .
سخن و انتظار آخر
محیط آموزشی مناسب باید محیطی کاملا آرام و دور از اضطراب و تنش باشد و شرایط آموزشی باید به گونهای تنظیم شود که شاگردان بتوانند عقاید خود را با آزادی در کلاس درس بیان کنند ، آنان با این کار به تدریج حدود و ثغور آزادی را فرا خواهند گرفت . یاد خواهند گرفت که با علاقه و احترام به گفتار دیگران گوش دهند ، در مورد مسائل مختلف بیندیشند و به ساماندهی مفاهیم ذهنی خود بپردازند تا بدین وسیله نیروی تفکر را در خود تقویت کنند . معلمان ما می توانند سوالاتی از متن کتاب و یا خارج از آن را برای تحریک انگیزه پاسخ دهی شاگردان تهیه نمایند تا آنان با تقویت بینش و بصیرت خود قادر به پاسخگویی باشند.
حجم کتب درسی ما غیراستاندارد و مفاهیم آن متناسب با نیازهای سنی شاگردان نیست. پس ما معلمان رسالتی سنگین تر از آموزش صِرف مفاهیم درسی در نظام آموزشی موجود را داریم و باید با مباحث تکمیلی و بحث آزاد ، انگیزه درونی آنان را به فعالیت و جستجو و یادگیری اکتشافی ، تحریک نماییم .
فرمانروای کلاس درس برای چگونگی هدایت آن ، شمای معلم هستید. اگر به بسیاری از چیزهای ضروری نمی توانیم در انجماد فکری حاکم بر نظام آموزشی دست یازیم ، حداقل روزنه هایی برای متفاوت بودن ایجاد کنیم . ما چون طی سی سال خدمت خود با کودکان سرو کار داریم احتمالا تصور می کنیم که این کودکی عجب مقوله ای تمام نشدنی است. اما کودک دیروز ، کودک امروز نیست. هر سال شاگردان ما عوض می شوند و ما نه یک نسل که نسل های متوالی را برای تعلیم و تربیت متناسب و بهینه ، از دست می دهیم .
اعتبار و روائی آموزش ، می تواند با قدرت ابتکار و تفکر در حیطه تصرف عملی معلمان قرار گیرد. شاید فقط باید همانند برونر عاشق کودکان بود و با صبر و حوصله در بین کودکان و با آنان زیست و تجربه کسب کرد. یا اگر ما در این مسیر گام نمی گذاریم و یا بدان عمل نمی کنیم بدین دلیل هست که بیشتر معلمان خیال می کنند که تحصیل 16 ساله و یا بیشتر و تدریس چندین ساله ، مطلق تجربه هست و دیگر چه تلاشی مضاعف لازم هست ؟ اما در جریان آموزش ، طی دقایق تجارب ما تغییر می کند ، تکمیل می شود و رشد می کند. آری طی دقایق نه سنوات خدمت.
مسیر آموزش و تدریس ما با نگاه تسلط جویانه به بهانه ایجاد نظم و انضباط ، به نابودی تمامی کودکان این سرزمین منجر خواهد شد. می توان الگوهای بیشتری جستجو کرد و از آنها نیز یاد گرفت. امروز ما دردسر نسل قدیم را با خود یدک نمی کشیم .
یادش به خیر ...
جست و جو در کتابخانه ها برای یافتن منابع مورد نیاز . مراجعه به ادارات و سازمان های گوناگون برای مستندسازی اطلاعات و..... نسل امروز در دنیای پیچیده و تلنبار اطلاعاتی اینترنت ، در هر سن و نقشی به راحتی می تواند پاسخ سوالات خود را بیابد. باید به توانایی های ذاتی خود ایمان داشته باشیم . من ضرورتا فقط همین که هستم ، نیستم . به این جمله ایمان دارم چون تغییرات کوچک در روش تدریس ما و یا نوع رفتار ما با شاگردان ، اثرات معجزه آسایی بر یادگیری کودکان خواهد گذاشت.
هیچ معلمی آب راکد نیست و نباید باشد. معلمان با همراهی جوش و خروش کودکان ، باید هر دائم در حال شدن و صیرورت باشند و گر نه پویایی آموزش ، قربانی ایستایی معلمان خواهد شد. ضعف و ناتوانی نظام آموزشی ما در تمامی وجوه بسیار زیاد است اما تنها عنصر غالب بر آن معلمان هستند. فقط باید توان و ارزش فعالیت خود را باور داشته باشیم .
منِ معلم می توانم کلاس خود را خارج از قالب حاکم ، اداره نمایم. بدون آن که خلاف آئین نامه و بخشنامه و قوانین عمل نمایم . قدرت خود را ناچیز نشماریم و گر نه در انجماد نظام آموزشی مستحیل خواهیم شد و نهایت این عمل ، نابودی منابع ، انرژی و سرمایه یک کشور هست .
برافراشته باد پرچم خرد و دانایی .
1) دانشنامه رشد. نظریه اکتشافی جروم برونر . 21 دی 1399.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
از دلایل اصلی این مسائل، بودجه اندک آموزش و پرورش در قیاس با وسعت آن است. اجرای شیوه های مشارکتی و یادگیری اکتشافی و مبتنی بر حل مساله، در کلاس های متراکم و با حداقل امکانات و دانش آموزان ضعیف از نظر مالی، و کادر آموزشی سنتی ،قابل اجرا نیست.
البته دوران آموزش در ایران بسیار طولانی و کم اثر است. افراد پس از اخذ لیسانس و فوق لیسانس در پایان دوره جوانی هستند و هیچ مهارت و توانایی خاصی هم ندارند.
دوره تحصیل هم باید کوتاه تر شود و بچه ها از سن بیست سالگی با گرفتن مدرک فنی ، به عنوان تکنیسین ماهر و با درآمد خوب، وارد بازار کار شوند. و به جز افراد علاقه مند به تحقیق، کسی دنبال فوق لیسانس و دکترا نباشد.
همکار ارجمند،
برخی از موارد ، ملکه ذهنی ما شده که متاسفانه مانع درک درست تر از موقعیت می شود.
مثلا کمبود امکانات یا بودجه که همه
ما بدان معترضیم، اما تدریس گروهی و یا مدوّر در کلاس شخص معلم و یا بحث آزاد و گروهی ، کدام امکانات را نیاز دارد؟
یا تراکم زیاد دانش آموزان در کلاس درس. در حال نوشتن یادداشتی جدید هستم که در آن زیادی دانش آموزان
هدف عمدی سیستم آموزشی است.
به نظرم ما معلمان و صد البته
می بایست نگرش خود نسبت به امر آموزش را تغییر دهیم، جسارتا باید چیزهای جدید از نظام های آموزشی
کشورهای مطرح در این حیطه، یاد بگیریم.
به نظرم امروز دو موردی که گفتید
خیلی نخ نما شده و خاصیت بازدارندگی خود را از دست داده است. تشکر
را در نظام آموزشی خود دارند. اگر غیر
این کشورهایی را می شناسید با ذکر منبع لطف کنید ارائه دهید.
کلاس های ما اسما روزی ۶ ساعت است
اما کشورهایی بیشتر از این نیز رسما
در یک روز آموزش می دهند. چون کره جنوبی و ژاپن.
واقعیت این است که معلم در یک کلاس سی یا چهل نفره، نه امکان دارد و نه توان دارد نقشی فراتر از مبصر داشته باشد. در ضمن بهره گیری از امکانات آموزش عملی و آزمایشگاهی در کلاس های متراکم امکان پذیر نیست. بحث شرایط مالی معلمان و امکانات مدارس هم که موضوع بسیار مهمی در امر آموزش است.
در باره مدت زمان آموزش: ساعات آموزش در شیوه سنتی طاقت فرسا و غیرقابل تحمل است و اکثر کشورهای پیشرفته ، ساعات آموزش موثر و متنوع دارند و عدد و کمیت ملاک نیست.مثل گردش علمی و بازی و موسیقی و هنر و ورزش .
در فنلاند که بهترین شیوه آموزشی را دارد، دانش آموزان پس از طی 9 سال ابتدایی وارد دوره سه ساله فنی شده و بلافاصله وارد بازار کار می شوند و کسانی که علاقه مند ادامه تحصیل باشند پس از طی دوره متوسطه عمومی وارد دانشگاه می شوند. در آلمان نیز افراد پس از اخذ دیپلم فنی، وارد مشاغل صنعتی می شوند و حقوق بالا هم دریافت می کنند.و تنها عاشقان واقعی علم به دانشگاه می روند.
اما در ایران افرادپس از اخذ فوف لیسانس در آستانه میانسالی و در آخر جوانی ، بدون هیچ مهارت خاصی، یا بیکار می مانند و یا راننده و مغازه دار و...در بهترین حالت مستخدم دولت.
آیا نیاز به تغییر تفکر نیست؟
ناشناس محترم،
لطفا یادداشت بعدی را در مورد
" سیستم آموزشی والدورف "
مطالعه نمایید. گفته های شما در
این سیستم جزو برنامه هست. تشکر