کیث فالکس در کتاب شهروندی میگوید: حقوقشهروندی حقی است که به وسیله آن افراد بتوانند با آزادی کامل، بدون دخالت دیگران علایق خویش را دنبال نمایند. ( حقوق شهروندی- کیث فالکس- ترجمه عبدالعزیز ویسی)
آنگونه که از تعریف فوق برمیآید یک شهروند جدا از اندیشه و مرامی که دارد باید با آزادی کامل بتواند به اهداف خویش نایل آید، یعنی آزادانه به ابراز اندیشه بپردازد، بتواند با امنیت کامل از آنچه حق او محسوب میشود، بهرهمند شده، از آن محافظت کرده و در راه رسیدن به آن تلاش کند. به بیانی سادهتر میتوانیم آن را حق حیات در جامعهای که فرد عضوی از آن است در نظر بگیریم. حیاتی که شامل همه حقوق اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... است و کسی در راه رسیدن فرد به این اهداف مزاحمتی برای او بهوجود نیاورد. یک جامعه ایدهآل به آراء و اندیشههای افراد بهدیده احترام مینگرد و در این امر خود ناظری است بر خروج آنها از آنچه که موجب پایمال کردن حقوق دیگران میشود. به خلاقیتها احترام میگذارد و صلاحیتها را در رأس هرم رشد جامعه قرار میدهد.
آنتونی گیدنز میگوید که تی.اچ . مارشال ٣ نوع حق در ارتباط با رشد شهروندی تشخیص داده است که عبارتند از:
١- حقوق مدنی: آزادی افراد برای زندگی در هرجایی که انتخاب مینمایند، آزادیبیان و مذهب، حق مالکیت و حق دادرسی یکسان در برابر قانون.
٢- حقوق سیاسی: حق شرکت در انتخابات و انتخابشدن.
٣- حقوق اجتماعی: حق طبیعی هر فرد برای بهرهمند شدن از یک حداقل استاندارد رفاه اقتصادی و امنیت. این حقوق شامل مزایای بهداشتی و درمانی- تأمین اجتماعی و حداقل دستمزد است.
( جامعهشناسی- آنتونی گیدنز- ترجمه منوچهر صبوری)
یک شهروند انتظار دارد بتواند واقف بر حقوق خویش باشد و در صورت عدم نایل شدن به آنها احقاقحق کند. از مزایای موجود در جامعه بهطور یکسان و عادلانه برخوردار شود و کسی مزاحم نایلشدن او به حقش نشود!
طبیعتا هرحقی وظایفی را نیز در پی دارد بهگونهای که شخص در قبال نایل شدن به حقوق مسلم خود باید تکالیف و وظایفی که بر دوشش گذاشته میشود را به خوبی انجام دهد و مسئولیتپذیر باشد. حقوق هنجارهایی است که فرد از دیگران انتظار دارد نسبت به او انجام دهند مانند فرزندی که در یک خانواده میخواهد تا مورد احترام و مشورت قرار بگیرد، میخواهد تا خواسته او را نیز در خانواده گوش کنند و او را فقط به صرف اینکه عضو کوچک خانواده است، طرد نکنند. به او هم فرصت اظهارنظر و بیان اندیشه بدهند و بفهمند که عضو کوچک خانواده بودن نشانه عدمعضویت نیست! او هم صاحب حق است و باید زمینه رشد او نیز بهطور احسن فراهم شود و این باور را در او به وجود آورد که او هم میتواند در راه رسیدن به اهدافش تلاش کند.
اما چگونه میتوان به حقوق خویش نایل آمد؟
چگونه میتوان به خواستههای برحق خود رسید؟
ابتدا فرد باید نسبت به حقوق خویش آگاهی پیدا کند. یعنی حق خود در جامعه را بداند، یعنی باید ببیند در چه موقعیتی قرار گرفته و از بقیه چه انتظاری دارد؟ بهطور مثال یک شهروند ساده هم حق اظهارنظر درمورد مسائل مربوط به شهر یا حتی کشور خود را داشته و میتواند آزادانه انتخاب کند و بیعدالتیها و تبعیضات نسبت به خویش را یادآوری کند و بداند که از او به علت قرار گرفتن در سطح پایین جامعه نباید سلباختیار کنند. اگر چنانچه این شهروند ساده از حقوق خویش محروم شد، خود نیز مقصر است چراکه غفلت چشم و گوش او را بسته و نگذاشته از حقوق خود مطلع شود، یا اینکه به انتظارات او برای رسیدن به حقوقش توجهی نکردهاند. پس سنگ بنای حقوق شهروندی، آگاهی از حقوق خویش است.
نکته دیگر این است که فرد باید حقوق خویش را طلب کند یعنی نگذارد حق مسلم او را زیر پا گذاشته و محرومش کنند. برای رسیدن به حقوق خویش از هیچ کوششی دریغ نکند. باید بداند و بفهمد که باید حقوق خویش را طلب کرده و از خویشتن برای رسیدن به آن مایه بگذارد. نکته دیگر در این مورد، کسانی هستند که افراد را در رسیدن به حقوقشان میتوانند یاری کنند که این افراد باید زمینه را برای رسیدن فراهم کرده و مزاحمتها را برچینند. این گروه که دارای موقعیتهای اجتماعی بالا هستند، میتوانند در این زمینه تأثیر به سزایی داشته باشند. خلاصه کلام اینکه در همه جوامع افراد آن جامعه از آنچه حقشان هست باید برخوردار شوند و تلاش شود تا خدای نکرده حق کسی ضایع نشود.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.