نظام حکمرانی ما نسبت اش را با نظام آموزش و پرورش فهم نکرده است و از بزرگترین فرصت سوزی هایی که در طی سال های بعد از انقلاب شده فرصت سوزی در نظام تعلیم و تربیت است. علتش این است که بر اساس همه نظرها ، آموزش و توانمندسازی افراد جزء حقوق مسلم آدم ها و جزء تکالیف قطعی دولت ها است. نظام حکمرانی ما در طی این سال ها کوچک ترین پایشی روی در تحقق این هدف نداشته است. یعنی اصلا برایش مهم نبوده که این هدف تحقق پیدا می کند یا نمی کند.
وقتی در سیاست های کلی از این همه بند یک نیم بند زیر یک بند که به مقوله بحث آینده سازی کشور اختصاص پیدا می کند حاکی از این است که سیطره نگرش اقتصادی و حاکمیت روزمرگی موجب غفلت از نظام تعلیم و تربیت شده است و عملا نه در سازمان برنامه نه در دولت نه در مجلس توجهی به این موضوع بسیار مهم و اساسی نشده و نمی شود و تا زمانی که این اراده به شکل جدی در سطح حاکمیت شکل نگیرد مبنی بر این که این چه ظرفیتی هست ؛ تلاش ها راه به جایی نمی برد. واقعا مجموعه زحمت ها و تلاش ها و کوشش هایی که شده به نتیجه نمی رسد.
چند ماه قبل ما در اینجا نشسته ایم و به یک ملاحظاتی رسیده ایم. اصلا این فرایند ؛ گفت و گو کردن با نخبگان را ، گفت و گو کردن با کارشناسان را و ارزیابی از وضعیت را بر نمی تابد .
من واقعا باید سوگ مندانه بگویم که ما اینجا امروز در حالی که باید به مسائل عمیق تر و زیربنایی تر بپردازیم داریم در مورد بدیهیاتی که برای یک برنامه لازم است گفت و گو می کنیم و این برنامه فاقد بدیهیات است.
بدیهیات عاقلانه یعنی این که وقتی می خواهیم یک کاری بکنیم شما 42 درصد باشید ؛ 45 درصد باشید ؛ پنجاه درصد و... چرا این را گذاشتید... چه شده که این را تغییر دادید و بر چه مبنایی ؛ این نیست.
پیشنهاد من این است که حدود ده کارکرد برای حاکمیت در امر آموزش و پرورش شناسایی کردم و معتقدم که هشت تا از این ماموریت ها را به طور کامل تعطیل کردیم یعنی هیچ گاه نظام تعلیم و تربیت در حوزه حساسیت و توجه اش قرار نگرفته و بنابراین ما دچار این فرصت سوزی اساسی شدیم.
نگرش حکمرانی ما باید در نظام تعلیم و تربیت اصلاح شود.
چرا ما همه این سال ها هدف گذاری اقتصادی می کنیم اما به آن نمی رسیم ؟
اگر ما می گوییم آموزش و پرورش آینده ساز است امروز ما محصول دیروز آموزش و پرورش است. اگر از دیروز آموزش و پرورش غفلت کردیم امروز گرفتاریم. اگر از امروز غفلت کنیم فردا گرفتاریم.
به نظر من مناسبات درونی خودش را که عناصرش با هم چگونه ترکیب می شوند تا به اهدافش برسند نیست.
مجموعه بخش های اقتصادی اجتماعی کشورمان خلاص می چرخند. چرخ دنده هایی هستند که مستقل از هم دیگر حرکت می کنند. انرژی مصرف می کنند ، حرکت می کنند اما حرکت کلی ایجاد نمی کنند.
در گزارش ها شما بررسی کنید تمام گزارش هایی که در سطح همه دولت ها منتشر شده است : هر کسی می آید می گوید این چرخ دنده ای که من مسئولش بودم سرعتش را دو برابر کردم. او می گوید من قطرش را سه برابر کردم ، دولت قبلی این بوده و... می چرخد ولی خلاص می چرخد.
پرسش : اگر این حاکمیت دیدگاهش را عوض نکند ؛ ما باید چه کار کنیم ؟
در سال 1332 مرحوم مطهری یک صحبتی دارند و می گویند آموزش عمومی جزء بزرگترین اصلاحات اجتماعی است. مصلحین لبنان ( علامه شرف الدین و.. ) بعد از مدت ها متوجه شدند که نقطه توجه اینجاست. یک نفر می پرسد آقا ما خیلی فاصله داریم چه کار باید کنیم و ایشان می گویند این عقبه ای است که باید پیموده شود.
به نظر من تا این عقبه پیموده نشود راه نجاتی نیست.
آقای دکتر صدری عزیز!
به نظر من ما نمی توانیم موضوع توانمند سازی معلمان را مستقل از بقیه عناصر در نظر بگیریم. به محض این که می گوییم توانایی ، آن توانایی چیست؟ از کجا به دست بیاوریم که این توانایی چیست. نیاز داریم که برنامه درسی به ما بگوید . چه کسی می خواهد این توانایی را ایجاد کند. دانشگاه ها، مراکز آموزشی. نسبت آنها با برنامه درسی و نظام تربیت معلم چیست ؛ نمی دانیم. معلم نیاز به انگیزه دارد که صلاحیت هایش را ارتقاء دهد ؛ آیا نظام جبران خدمات ما از ارتقاء صلاحیت های حرفه ای حمایت می کند وقتی دوغ و دوشاب برایش یکسان است و حمایت نمی کند چه طور این را توقع داریم ؟
آیا نظام ارزشیابی ما همین را پایش می کند ؟ وقتی پایش نمی کند عملا نمی توانیم هیچ یک از موضوعات آموزش و پرورش را مستقل از بقیه بدانیم. اینها یک سیستم اند و در تعامل با هم هستند و برای حل آن ممکن است مبنایش را نیروی انسانی قرار بدهیم اما بدون توجه به آنها نمی شود.
تا کنون هر وقت درباره ی نیروی انسانی گفتیم از آن چنین درآمده که دوره های زیاد بگذاریم ؛ اگر برای نظام تعلیم و تربیت هدفی یا مشکلی را حل نمی کند پول برای عده ای درمی آید ! در دوره های آموزشی من ارتقاء پیدا کنم مدرک بگیرم دوره .. یعنی بازده خصوصی را افزایش دادیم اما بازده اجتماعی نداشتیم. من نقظه تمرکز را قبول دارم اما می گویم این نقطه تمرکز بدون این که بفهمیم این نقطه تمرکز در درون یک سیستم قرار دارد تمام پیوندهایش را اگر نبینیم قادر به حلش نخواهیم بود.
نکته ای که به سخنان آقای دکتر زرافشان دارم. من با شما هم عقیده هستم.
یک آشفتگی در نظام افراز صلاحیت های دولت و مجلس در برنامه به وجود آمده و روز به روز این عمیق تر شده است.
بر اساس اصل 134 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دولت مسئول تدوین برنامه است و مجلس مسئولیتی در تدوین برنامه ندارد. الان در خیلی از کشورها حداکثر شان مجلس یک دولت به آگاهی مجلس می رساند. دولت مسئول پاسخ گویی به نیازهای جامعه است. باید بتواند مسائل جامعه را حل و فصل کند. برنامه دارد. رئیس جمهور به مردم قول می دهد و مستقیما از مردم رای می گیرد. یعنی برنامه رئیس جمهور متکی به آراء عمومی مردم است ؛ پس مجلس چه کاره هست ؟ دو جا می تواند وارد شود. یک، اگر دولت در محدوده قوانین موجود بخواهد برنامه اش را اجرا کند ، برود اجرا کند هیچ مشکلی نیست مگر بخواهد اختیار بگیرد. این بود که در دولت ما به این نتیجه رسیدیم که منحصرا ما اگر بخواهیم یک جایی قانون را تغییر بدهیم برویم بگوییم به ما این اجازه را بدهید. مجلس می تواند بگوید که من اجازه نمی دهم.
دو. کجا مجلس صلاحیت ورود دارد ؟ در بودجه ، من می گویم می خواهم یک برنامه اجرا کنم این قدر پول می خواهد اما مجلس می گوید من این پول را به شما نمی دهم و موافق نیستم. اما این که بیاید به جای دولت برنامه بنویسد این یعنی آشفتگی نظام تدبیر در کشور و مشکل ایجاد می کند.
یکی از مهمترین کارکردهای برنامه ایجاد انضباط واحد است.
به نظر من این برنامه قادر به ایجاد انضباط واحد در آموزش و پرورش نبود. ما انضباط های متعددی داریم. یک سند تحول. در کل این برنامه یک اشاره اجمالی در ماده 91 به سند تحول شده است. انگار چنین چیزی وجود خارجی ندارد !
دو. خود دولت یک سند انتظار دارد که وقتی آن را می خوانیم هیچ نسبتی با چیزی که اینجا گذاشته شده وجود ندارد. دستاوردهای ما دستاورد دِیم است.
یک برنامه داریم ؛ یک سند داریم ؛ یک برنامه در خود دولت داریم ؛ سیاست های کلی داریم ؛ اینها در یک پیوند معقول و منطقی با هم قرار ندارند. این عدم انضباط واحد دو جا خودش را تحمیل می کند. یک جا در احکام است. در تصمیم گیری بین مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی در حیطه صلاحیت ها و افراز ورودشان اختلاف وجود دارد .
الآن بخشی از احکام برای نیروی انسانی آورده اند شورای عالی انقلاب فرهنگی دو سال پیش تصویب کرده است. برای چه دوباره مجلس باید تصویب کند ؟
در مورد مسئله کنکور ، شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب کرده ، این دارد دوباره در آن وارد می شود . ممنوعیت ورود را تصویب کرده اینها قبلا تصویب شده اند. بنابراین معلوم است که اینها انضباط یکدیگر را به رسمیت نمی شناسند.
یک قاعده کلی گذاشتند : هر چیزی را که شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد شد مجلس وارد نشود هر چیزی که مجلس وارد شد شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد نشود اما در عمل هم این در حیطه آن وارد می شود هم آن در حیطه این وارد می شود و این بی انضباطی است.
در احکامی که در ماده 87 تا 91 آمده تقریبا بیش از هشتاد درصد آن یا قبلا در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شده یا در شورای عالی آموزش و پرورش تصویب شده یا در سند آمده و عملا اینجا روی اینها دوباره دارد تاکید می شود و غلط است.
نکته دوم در مورد نگرش واحد است . توقع این است که برنامه یک انضباط واحد ایجاد کند ، از نظر دیسیپلین و تصمیم گیری و قاعده گذاری قادر به اجرای این مفاهیم نبوده و این آشفتگی روز به روز تشدید خواهد شد. چرا ما همه این سال ها هدف گذاری اقتصادی می کنیم اما به آن نمی رسیم ؟
نکته دوم وحدت نگرش است. به نظر من نگرش حاکم بر این برنامه با نگرش حاکم بر سند کاملا مغایر است. آن جایی که از نظام جامع تربیتی حرف می زند فهمش از نظام جامع تربیتی این است : غنی سازی برنامه های قرآنی فرهنگی هنری ورزشی با استفاده از ظرفیت دستگاه اجرایی. این چه فهمی از تربیت است ؟
سند یک فهم از تربیت را به رسمیت می شناسد. من با این برنامه ها مخالف نیستم . می گویم این را معادل تربیت قرار گرفتن از اساس فهمش نادرست است.
در سند ، مقوله آموزش و پرورش را از هم تفکیک نمی کنند. ما دوازده هزار ساعت را می خواهیم از امر تربیت منصرف کنیم بعد اوقات فراغت را به امر تربیت. اختصاص بدهیم ، اردو بگذاریم ، برنامه مسابقات قرآن بگذاریم ، راهیان نور بگذاریم ، با سازمان های زیارتی ، آستان قدس و... اینها یک مناسک است ؛ اینها یک شعائر است جای خودش هم مهم است، کارکرد هم دارد اما معادل تربیت نیست. به نظر من این یک نگاه کاملا غلط و نگرشی مغایر با سند است.
نکته دیگر تحقق پذیری است. امروز در ادبیات حکمرانی ، می گویند اگر یک سیاست بخواهد تحقق پیدا کند باید سه ضلع دولت ، بخش خصوصی و نهادهای مدنی با هم جمع کنند . نظام برنامه ریزی مانند کسی است که عاشق دختر کدخدا شده بود. گفت پنجاه درصدش حل است. پنجاه درصدش این است که ما مدام حکم می دهیم اما آن طرفی که ذینفعان هستند تا چه حد با این نسبت دارند درست نیست. می گویند جوانی می خواست ازدواج کند گفتند پول داری گفت نه. گفتند خانه داری گفت نه. شغل داری گفت نه. مهارت داری گفت نه. گفتند پس چه داری؟ گفت آمادگی دارم. ما فقط آمادگی داریم. به نظر من این برنامه این فرایند را طی نکرده است. فرآیندی که نهادهای مدنی در آن نقش داشته باشند. الآن جزء تفکیک ناپذیر نظام های حکمرانی مشاوره عمومی است که شما باید تبعات هر تصمیم را به مشاوره عمومی بگذارید و آثارش معلوم شود تا یک اراده جمعی شکل بگیرد. این برنامه حتی قادر نیست اراده جمعی در درون شورای معاونین آموزش و پرورش ایجاد کند. در بین مدیران آموزش و پرورش ایجاد کند چه رسد به آموزش و پرورش و جامعه چه رسد به آموزش و پرورش و بخش خصوصی. به نظر من این شرط تحقق پذیری را ندارد.
و اما نکته آخر، سند جامع نیروی انسانی است . قبلا گفته بودند لایحه . جهت این چیست ؟ این سند می خواهد چه کار کند ؟ چه آورده ای دارد ؟ ارزش افزوده این جمله چیست ؟ وقتی می گوید دولت تصویب کند محکوم به قوانین است. یعنی حق ندارد فارغ از قوانین موجود چیزی بگوید. چه مسئله ای را حل می کند ؟ اگر بخواهد فراتر از قانون بگوید و در قالب لایحه ای باشد همین خطایی که در حال حاضر داریم . ما خیلی از مواقع تصمیم می گیریم که تصمیم بگیریم. برای حل یک مسئله ای دور هم جمع می شویم و تصمیم می گیریم که یک گروهی تشکیل شود که او برود و راه حل را پیدا بکند خوب این راه حل باید الآن معلوم باشد. وقتی شما می خواهید بگویید نیروی انسانی نیازمند به یک نگاهی است باید حرف های اساسی معلوم باشد.
من فکر می کنم جامعیت در سند نیروی انسانی یعنی به جذبش پرداخته است. به آموزشش پرداخته است. به ارزشیابی اش پرداخته است. به ارتقایش پرداخته است. به نظام جبران خدماتش پرداخته است. به بازنشستگی اش پرداخته است و اینها را همه در یک منظومه کلی با هم فهم کرده است. اگر این منظومه کلی بنا است بعدا تولید شود و محکوم به قوانین موجود هم هست خوب همین خواهد شد. در اینجا شما آن اختیاراتی که می خواهید باید به آموزش و پرورش بدهید .
یکی از احکام برنامه که در فصل مدیریت است و آن موضوع بهره وری است. در بهره وری اولین چیزی که به ذهنش رسیده است که برو ساختار تشکیلات را اصلاح کن. می گوید مگر مسئله من در بهره وری مسئله ساختار و تشکیلات است ؟ ساختار و تشکیلات را اصلاح کنم چه اتفاقی می افتد ؟
مهم ترین هدف بهره وری این است که شما قادر به تحقق اهدافت باشید. حالا بهینه بودنش یک بحث است. وقتی اصلا به اهدافت نمی رسی موضوع تحقق اهداف چه وضعیتی دارد ؟ مثلا در بهره وری اصل تسهیم منافع یک اصل تفکیک ناپذیر است. تمام برنامه های بهره وری در تمام دنیاست. یعنی امکان ندارد در جایی بهره وری را بالا ببرید مگر این که اصل تسهیم منافع را پذیرفته باشید. در ژاپن وقتی بهره وری مطرح شد کارگران اعتصاب کردند. گفتند چرا من بهتر کار کنم که کارفرما سود بیشتری ببرد ؟ به این نتیجه رسیدند که ما باید منافع حاصل از بهره وری را بین همه عناصر تسهیم کنیم. وقتی کل نظام جبران خدمات ما که نود و شش درصد منابع آموزش و پرورش را به خودش اختصاص داده است هیچ نسبتی با برنامه درسی ، هیچ نسبتی با توان مندی معلم ، هیچ نسبتی با راندمان کار معلم ، هیچ نسبتی با اهداف دوره های تحصیلی ندارد فقط در یک جمله بگویم :
دستاوردهای ما دستاورد دِیم است. ما در کشت دیم هم دستاورد داریم. اما این دستاورد روز به روز کمتر می شود. دستاورد هدف مند نیازمند نگرش منسجم و مناسب است. به اعتقاد من این برنامه این چنین نیست.
( ادامه دارد )
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
کم هم نیستند، می ترسند.
دقت کنید کدام نمایندگان مجلس بیش از یک دهه است که در مجلس جا خوش کرده اند؟ آنانی که همسویی با نظام را حفظ کرده اند.
" محافظه کاری یعنی ارتجاعی، سنت گرا، مرتجع، محتاط و در مقابل آن پیشرو و نوگرا قرار دارد. محافظه کاری یعنی تمایل به حفظ چیزها همان گونه که هستند. افراد محافظه کار کسانی هستند که نمی توانید بفهمید وقتی حرفی را می زنند درون شان چقدر با آن حرف مطابقت دارد. افراد محافظه کار کسانی نیستند که رنگ عوض کنند. این افراد صرفا دوست دارند خیلی از چیزها را پنهان کنند. شجاعت گفتن موضوعات خویش را در جمع ندارند. پذیرای تفکر انتقادی نیستند. محافظه کاری نقطه مقابل جرأت ورزی می باشد. بی جرأتی این افراد ناشی از ترس با کنار گذاشته شدن، طرد اجتماعی، مسخره شدن و تنها ماندن همراه است.
بنابر آمار رسمی، نزدیک ۵۰ درصد کادر آموزش و پرورش ، پست اداری دارند، یعنی با وجود این که اکثرا برای تدریس و معلمی استخدام شده اند اما بنابر دلایل مختلف از جمله بی علاقگی و ناتوانی در تدریس و کلاس داری و راحت طلبی و... به مشاغل اداری در ادارات و نواحی و مدارس اشتغال دارند.
هر چند بعضی از پست ها مثل مدیریت و معاون مدارس و اندک پست های اداری ، ضروری هستند اما بسیاری از پست ها غیر ضروری است.
آدم های اشتباهی، به قول محمد مایلی کهن کوتوله ها.
یادم می آید زمانی که بطحایی کنار کشید، این بنده خدا دبیر هیات دولت بود و استدلال روحانی در مجلس این بود که از میز صدا در میاد از این آقا خیر.
شما اگر اینقدر معلومات داشتی ، چرا دوسال وقت خودتو تلف کردی.
آموزش و پرورش برای به ظاهر اصلاح طلبان صلاح طلب محل کت و شلوار پوشیدن و فخرفروشی است و برای اصولگرایان محل بگیر و ببند است.