در کنگره دار ببین شوکت منصور
منزلگه منصور کم از نوح پسر نیست
حلاج که در عشق الست پای بفشرد
لرزید به عرفان نه بلغزید که سر نیست
بگذار که یک جرعه از این شرب بنوشم
بینی که چسان مست شوم مست به در نیست
منصور چو نوشید می میکده بان را
گفتا که عزیزان چه کنم دید بصر نیست
بسیار خروشید و بجوشید چو می هست
می خوردن من با توی بی عقل هنر نیست
بر تخت بقا دید مقام ارنی را
موسی شد و والاتر از آن راه گذر نیست
از حرف انا الحق چو شنیدی ارنی را
کل فارغ از این جسم شدی گر چه سفر نیست
این بود حقیقت که به رمز عاشق او شد
منصور که بر دار برفت مرغ سحر نیست
بانگی زد و از بانگ دلش آه برآورد
ای جن زدگان مستی من حق و سمر نیست
والی که در این راه مرا مونس جان شد
گفتا که نگوید سخنم گر چه ثمر نیست
بسیار رسیدند چو من دار فنا را
معلوم تو گشت عاشقه ات بی سر و سر نیست
منصور که در دار بقا دید فنا را
گفتا که ولی عشق الست زور به زر نیست
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.