ساعت نزدیک ۱۰ شب است. به پایان یک جلسهی دیگر از جلسات ناکارآمد دورههای آموزش ضمن خدمت نزدیک میشویم. مدرس دوره، گفتههایش در طول ۴ساعت گذشته را جمعبندی میکند. معلمان حاضر در کلاس، مسئول مرکز ضمن خدمت را صدا میزنند تا هرچه زودتر حضور و غیاب پایانی را انجام دهد و هر کسی برود پی کار و زندگیاش.
یکبار در شروع کلاس و یکبار در پایان آن حضور و غیاب میکنند. این راهحلیست که برگزارکنندگان دورهی آموزشی بهکار بستهاند تا معلّمان نتوانند کلاسهای دانشافزایی را بپیچانند. تقریباً عموم معلمانی که در دوره شرکت کردهاند دوشیفت کار میکنند. از ۷ صبح تا ۶ عصر در مدارس با بچهها سروکله میزنند و بعد از آن باید به مدت ۴ساعت در کلاسهای ضمن خدمت شرکت کنند.
در جلسات خستهتر و بیحوصلهتر از آنند که چیزی بیاموزند یا در گفت و گویی شرکت کنند. این تازه حکایت روز اول است. برای پر کردن ۳۶ساعت باقیمانده باید تقریباً ۹روز دیگر به همین منوال در جلسات حاضر شویم. مدرس فارسی یک فایل پاورپوینت روی لپتاپش دارد که مطالبی را از روی آن برای ما میخواند.
دیتای کلاس را روشن میکند تا نور روی پرده بیندازد و ما هم محتویات آن فایل را ببینیم. او مشتی بدیهیات را از رو میخواند و پیش میرود. چند نفری دفترچه یادداشتی یا سالنامهای مقابلشان گشودهاند و جملات استاد را یادداشت میکنند. یکی دو نفر در گوشهای از کلاس چرت میزنند. دو سه نفر با همراه هوشمندشان مشغولند. چهار پنج نفر از آقایان نیز ته کلاس دوره گرفتهاند.
به اسلاید کار گروهی که میرسد از جایش برمیخیزد. از ضرورت کار گروهی در کلاس و تدریس به شیوههای نوین داد سخن سر میدهد. چرا این کار گروهی را در کلاسش عملی اجرا نمیکند تا بدانیم چند مرده حلاج است و چیزی از او بیاموزیم؟
مزایای کار گروهی و شیوههای نوین تدریس را از روی جزوه میخواند و از روی دشواریهای اجرای این شیوهها میپرد.
نمیگوید کار گروهی با ۳۵نفر دانشآموز هشتنهساله در یک کلاس کوچک، که از نظر وقت و تجهیزات در مضیقه است، چگونه ممکن است. او مدام بر اهمیت مسائلی تاکید میکند که در کلاس خودش هرگز به آنها نمیپردازد.
او میخواهد چیزی را به ما بیاموزد که خود به آن اعتقادی ندارد و یا اصلاً آن را درک نکرده است.
از ما میخواهد شیوههایی را به کار ببریم که خود با آنها بیگانه است. با این همه گلهای نیست. همه راضیایم.
او میداند که ما آمدهایم ساعتمان را پر کنیم تا در ارزشیابی امتیاز دورههای آموزش ضمن خدمت را از دست ندهیم. ما هم میدانیم او آمده ساعت بیکاریاش را پر کند و دستمزدش را بگیرد.
ساعت به کندی میگذرد ...
حوصلهمان سر رفته. تازه میفهمم بچهها که مجبورند روزی پنجساعت روی این صندلیها و نیمکتهای چوبی بنشینند و جیک هم نزنند از دست آدمهای پرحرفی چون ما معلمها چه عذابی میکشند.
یکنفر تیری میاندازد و میگیرد:”استاد، ببخشین. با این کتابهای جدید بچهها خیلی بیسواد شدن. همون کتابهای قدیمی بهتر نبودن؟ چیه این خخ و قق؟“ چند نفری گفتههایش را تایید میکنند. استاد حرف او را قطع میکند و با قاطعیت از کتب تازهتالیف و ارزشیابی کیفی توصیفی دفاع میکند.
به پشت میزش برمیگردد و در لپتاپش یک فایل پیدیاف را میگشاید. جدولی روی پردهی نمایش نقش میبندد. با انگشت اشاره جایگاه نامطلوب دانشآموزان ایرانی شرکتکننده در آزمون پرلز را نشان میدهد و میگوید بعد از این بود که تصمیم گرفتند کتابهای درسی را تغییر دهند.
فایل دیگری را باز میکند و اهداف درس فارسی در دورهی ابتدایی را از روی آن میخواند. برای من که دورههای فارسی دوم، سوم، چهارم و ششم ابتدایی را گذراندهام شنیدن این مطالب تکراری عذابیست دردناک. مراد طرحکنندهی آن سوال اتلاف وقت بود که به حمدلله با همکاری استاد محقق شد. مأمور حضور و غیاب از راه میرسد. صدای صلوات در کلاس میپیچد. دومین روز دوره هم به پایان خود نزدیک میشود:”خسته نباشید استاد.“
روزهای باقیمانده نیز به همین منوال طی میشود. خروار خروار بحث نظری، کمثمر و تکراری. مدرس در آخرین جلسه اسامی را از روی لیست میخواند و به هر کس نمرهای میدهد. همه از دم بیست.
از فردا شب دورهی ضمن خدمت درس ریاضی را شروع خواهد شد. بعد از آن علوم و مطالعات را پیشرو داریم. نمیشد این دورهها را در تابستان برگزار کنند؟
کمتر از یکهفته به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری باقی مانده است. شور انتخاباتی همهجا به چشم میآید. با مطرحشدن سند ۲۰۳۰ آموزش و پرورش در رأس مشاجرات قرار گرفته است و سخن گفتن در رد یا دفاع از این سند نقل محافل است. این وسط شایعاتی نیز علیه این سند مطرح گردیده است. استاد داستان ما، که دورههای کشوری تدریس فارسی را بدون واسطه و زیر نظر مؤلفان گذرانده و آن گونه که شرح دادم در کلاسهای ضمن خدمت بهشدت از ایدهی تغییر محتوای کتب فارسی دورهی ابتدایی دفاع میکرد، شایعهای را علیه سند ۲۰۳۰ در گروهی تلگرامی بازنشر میکند. همان شایعهی معروف که گفتند محتوای مربوط به شهدا بر اساس سند ۲۰۳۰ از کتب درسی حذف شده و مدعای آنها حذف یک بیت از شعر مصطفی رحماندوست در کتاب فارسی دوم دبستان بود.
حق با اوست. درست میگوید. کتابهای درسی به درستی تغییر کردند؛ اما اهداف مدنظر از گروه مؤلفان بهخوبی به معلمان منتقل نشده و ابزارهای لازم برای بهکارگیری شیوههای نوین تدریس و ارزشیابی در اختیار آنان قرار نگرفته است.
آنچه در بیشتر مدارس تحتعنوان ارزشیابی رایج است را نه میتوان کمّی خواند و نه کیفی. شتر گاو پلنگیست که ثمرهی سردرگمی نظام آموزشی ماست.
وقتی ارزشیابی کیفی توصیفی مغفول مانده و آزمونهای تستی راه خود را به بیشتر مدارس ابتدایی گشودهاند چطور میتوان ارزشیابی توصیفی را عامل بیسوادی دانشآموزان ( بهزعم آنان که حفظکردن کلمه به کلمهی متون کتاب را سواد میخوانند ) دانست؟
چگونه میتوان با مدرسانی که به گفتههایشان ایمان ندارند، نگرش معلمان را تغییر داد؟
چگونه میتوان با اساتیدی که به عمق آنچه میگویند آگاهی ندارند، عملکرد معلمان را بهبود بخشید؟
چگونه میتوان با کسانی که ضرورت تغییر در نظام آموزشی را به رسمیت نشناختهاند، تغییر را عملیاتی کرد؟
استادِ داستانِ ما میتواند یک شخص حقیقی در عالم واقع باشد یا نباشد؛ اما بهجای دور و اطرافمان، در درون خودمان او را جست و جو کنیم.
آیا من یا شما شبیه او نیستیم؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
یک نفر پیدا شود فقط یک آبادی در این کویر آ و پ نشان دهد.
همه جا خراب
اکثریت بی انگیزه
مسولان بی رمق
جیب ها خالی
من هرگز حاضر نیستم بعد یک روز کاری تا پاسی از شب در دوره ضمن خدمت بگذرانم .
من حاضر نیستم در دوره ای که حس می کنم برای حاصلی ندارد یا اگر دارد با توجه به وقتی که می گذارم کم است هرگز شرکت نمی کنم و اصلا به فکر
امتیاز و اینجور مسخره بازی ها نیستم و سالهایی بوده که ضمن خدمتم نهایتا ده ساعت بوده و هیچ اتفاقی نیفتاده و همکارانی که 200 ساعت داشته اند و برای آنها هم اتفاقی نیفتاده.
به خودمان احترام بگذاریم و اجازه ندهیم هرجور تمایل دارند با ما برخورد کنند...