صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

محمدرضا حیدری/ آموزگار - قم

آموزگار جهانی

”من هیچ‌وقت یه دانش‌آموز افغان رو به‌عنوان نفر برگزیده‌ی درسی یا اخلاقی معرّفی نمی‌کنم. هیچ‌وقت!“/ او را تا همین چند ساعت قبل، معلّم خوبی می‌دانستم؛ امّا در عرض چند دقیقه در نگاهم سقوط کرده بود/ میلش به تقرّبی که شکل وسواس به خود گرفته بود هم نتوانسته بود او را از این انحراف برهاند/ با تعجّب پرسیدم:”جنگِ چی؟“ گفت:”جنگ ایران و افغان.“/ سرود که تمام شد، بچّه‌ها با تشویق جانانه‌ای آن‌ها را تا نیمکت‌شان همراهی کردند. باریکه‌ای از نور خورشید پرده‌ی پشت پنجره را کنار زده و مسیر حرکت آنان روی موزاییک‌های کف کلاس را روشن ساخته بود.....

آموزگار جهانی و تدریس صلح و دوستی   غروب بود. هوا رو به تاریکی می‌رفت. معلّم کلاس چهارم دست‌هایش را پشت سرش قلّاب کرده بود و در دفتر مدرسه رژه می‌رفت. با صدای بلند گفت:”من هیچ‌وقت یه دانش‌آموز افغان رو به‌عنوان نفر برگزیده‌ی درسی یا اخلاقی معرّفی نمی‌کنم. هیچ‌وقت!“

من روی یکی از صندلی‌های چرمی دفتر نشسته بودم. فرشید، معلّم کلاس پنجم، کنارم نشسته بود. هاج‌و‌واج مانده بودم. یک معلّم خوب حتماً به اینکه دانش‌آموزش صبحانه خورده باشد یا در زنگ ورزش کفش مناسبی پوشیده باشد، توجّه می‌کند؛ امّا رنگ پوست دانش‌آموزش، حالت چشم‌هایش یا لهجه‌اش چرا باید برایش مهم باشد؟ رو کرد به من و فرشید و با خنده‌ای عصبی گفت: ”شما فارس‌ها این افغانیا رو پررو کردید.“ بعد کیفش را از روی میز مدیر برداشت و از دفتر خارج شد. حتّی مهلت نداد به او یادآوری کنم که من فارس نیستم.

بیش از آن‌ که عصبانی باشم، غمگین بودم. او را تا همین چند ساعت قبل، معلّم خوبی می‌دانستم؛ امّا در عرض چند دقیقه در نگاهم سقوط کرده بود. آدمی مذهبی بود که هر زنگ تجدید وضو می‌کرد؛ ولی میلش به تقرّبی که شکل وسواس به خود گرفته بود هم نتوانسته بود او را از این انحراف برهاند. موقع رفتن بود. فرشید بلند شد و مرا هم صدا زد که برویم‌. در راه خانه درباره‌‌ی صحبت‌های همکارمان حرف زدیم. به فرشید گفتم:”آخه فقط این نیست. اون روز رفته بودم مدرسه‌ی طلوع فجر. زنگ تفریح بچّه‌ها دو دسته شده بودن و داشتن با هم دعوا می‌کردن. از یکی پرسیدم:”اینا دارن چیکار می‌کنن؟“ گفت:”آقا، جنگ می‌کنن.“ با تعجّب پرسیدم:”جنگِ چی؟“ گفت:”جنگ ایران و افغان.“

اینو گفت و بعد خودشم نعره‌زنان رفت قاطی جنگجوها.“ فرشید سری تکان داد و گفت:”یه کاری می‌گم بکن. یه‌روز از بچّه‌های افغان بخواه که بیان سرود ملّی افغانستان رو تو کلاس و جلوی بچّه‌ها اجرا کنن.“ از پیشنهادش استقبال کردم. اتّفاقاً در درس فارسی فصلِ ایرانِ ما را پیش‌رو داشتیم. فکر خوبی بود که دو دانش‌آموز افغانم نیز حسّ خوب میهن‌دوستی را در کلاس درس تجربه کنند. دیده بودم که سیّدعلیرضا و ابوالفضل هنگام خوانش جمعی سرود ملّی ایران دست به سینه و با احترام جمع را همراهی می‌کردند.
ظهر فردای آن روز وقتی صدای زنگ تعطیلی مدرسه به گوش رسید، از سیّد و ابوالفضل خواستم چند لحظه‌ بمانند. به‌شان توضیح دادم چه در سر دارم. چشم‌های علیرضا برقی زد و لبخندی هم گوشه‌ی لب‌های ابوالفضل نشست‌. کمی بیشتر برای‌شان توضیح دادم که از آن‌ها چه می‌خواهم. فهمیدم سرود ملّی‌شان را نمی‌شناسند. قرار شد از بزرگترها بپرسند یا در اینترنت جست و جو کنند. دو روز بعد را برای اجرای دونفره‌شان تعیین کردم.
روز موعود فرارسید. پیش از آن که از گروه سرود دو‌نفره‌مان بخواهم روی صحنه بیایند، کمی با بچّه‌ها صحبت کردم. دلم نمی‌خواست صدای حتّی یک پوزخند را بشنوم. از وطن گفتم. از خاکی که به آن تعلّق داریم. از سرزمینی که هر اندازه هم که در آن به ما سخت گذشته باشد، حتّی اگر در آن عزیزمان را بی‌رحمانه از دست بدهیم، یا اگر مجبور شویم ترکش کنیم، مهرش همه یا خانه‌هایی از قلب‌مان را پر کرده است. بعد آن دو را فراخواندم. آمدند و جلوی تخته‌سیاه رو به بچّه‌ها ایستادند. کلاس، سکوت پیش از اجرا را رعایت کرده بود. از بچّه‌ها خواستم به احترام سرود ملّی دوستان‌شان بایستند و دست روی سینه بگذارند. گرچه آن‌ها سرود ملّی‌شان را از بر نبودند و آن را از روی کاغذ خواندند، با این حال در آن چند دقیقه‌ی کوتاه چشم‌های‌شان را می‌دیدم که از شادی می‌درخشیدند و از غرور سربلند بودند. حظ کردم.

سرود که تمام شد، بچّه‌ها با تشویق جانانه‌ای آن‌ها را تا نیمکت‌شان همراهی کردند. باریکه‌ای از نور خورشید پرده‌ی پشت پنجره را کنار زده و مسیر حرکت آنان روی موزاییک‌های کف کلاس را روشن ساخته بود.

آموزگار جهانی و تدریس صلح و دوستی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شنبه, 14 مرداد 1396 15:20 خوانده شده: 959 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

آیا ملاقات های مردمی وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در کم کردن شکاف میان اداره و مدرسه و جلب اعتماد معلمان تاثیری دارد ؟

خیلی زیاد - 12.1%
زیاد - 3%
تا حدودی - 8.5%
تاثیری ندارد - 10.8%
نوعی عوام فریبی و سرکار گذاشتن معلمان است - 65.6%

مجموع آرا: 305

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور