سرمایه اصلی بسیاری از کشورهای مترقی، امروزه نه سرمایه طبیعی که سرمایه انسانی است. بهعنوان مثال ۸۰ درصد کل سرمایه کشورهای آلمان و ژاپن سرمایه انسانی است. این موضوع اهمیت پرورش و حفظ سرمایه انسانی را میرساند.
مدارسخاص؛ شامل نمونهدولتی، سمپاد(تیزهوشان) و اخیرا نمونه مردمی -بهطور جدی- از اواخر دهه شصت پای خود را به سیستم آموزشی ایران بازکرد و طی این سهدهه تاثیری "فراتر از اهداف اولیه" بر نظام آموزشی، پرورشی و در نهایت جامعه گذاشت!
در این مقاله، اهداف، دستاوردها و آسیبهای این مدارس -بهعنوان پرورش دهندگان قسمت مهمی از سرمایه انسانی یک کشور- به بوته نقد رفته و درخلال بحث، پیشنهاداتی نیز ارائه شدهاست. مدارس موسوم به شاهد و شبانهروزی، دستهدومی از مدارس خاصاند که در فرصت دیگری بهآن پرداخته خواهدشد.
توضیح اینکه نگارنده، خود دانشآموخته اولین نسل این مدارس بوده و سابقه سالها تدریس در آنها را داشته است.
فلسفه تشکیل :
بهطور کلی مدارس خاص در ایران با هدف تبدیل دانشآموزان با قابلیتهای هوشی و تلاشی بالاتر به مدیران و متخصصان سطحبالا، از طریق بسترهای مناسب و متفاوت با مدارس عادی تشکیلشد.
ساختار :
اساسیترین ارکان یک مجموعهخاص عبارتند از:
دانشآموزان، مدرسان، مدیران و امکانات.
الف- دانشآموزان
ورودیهای مدارس نمونه دولتی، دانشآموزان توانمند متوسطه اول روستا و شهرند(با اکثریت روستایی) و روستائیان در مراکز شبانهروزی مورد آموزش و پرورش قرارمیگیرند. "عدالتآموزشی" ای که این مدارس هدف گرفتهاند، برجستهترین و قابلدفاعترین وجه تشکیل و استمرار آنهاست. معایب این مدارس با مدارس سمپاد و نمونه مردمی تقریبا یکیاست.
مدارس سمپاد در دو مقطع متوسطه ۱ و ۲ فعالیت میکنند و بالطبع ورودیهای آنها از یک مقطع قبلتر است. نمره نصاب ورود به مدارس سمپاد از نمونهها بالاتر است. با این حال ایرادی که طی این سالها عمدتا وجود داشته این بوده که دانشآموز سمپاد ۱ بدون آزمون ورودی مستقیما وارد سمپاد ۲ شدهاند که این موضوع -برخلاف آنچه که شاید ابتدا به ذهن متبادرکند- عملا یک شتاب منفی به آنها میدهد.
دانش آموزان غیرسمپادی از فیلتر ورودی میگذرند. از این فیلتر معمولا افراد قوی و تثبیتشدهای وارد سمپاد ۲ میشوند؛ با این حال این فیلتر آنقدر تنگ است که شایستههای زیادی را بیرون از خود جا میگذارد!
ایرادی که در اینجا دیده میشود ایناست که برای ورود به هیچیک از این مدارس، تست هوش (به معنای تخصصیاش) برگزار نمیشود و تعداد زیادی از واردشدهها ممکن است افرادی باشند که آموزشهای بیشتری دیدهباشند یا فقط در مقطعی پرتلاش بوده باشند!
ب- مدرسان
هوش، خلاقیت، دانش و تستزنی را میتوان بهعنوان فاکتورهای حداقلی یک مدرس مدرسه خاص در نظر گرفت. با این حال حداکثر فقط دوتای آخر را میتوان در آنان یافت. دلیلش ایناست که برای مدرسان نیز فیلتر ورودی مناسبی وجود ندارد و عمدتا بر اساس رابطه و یا حداکثر شهرت وارد این مدارس میشوند!
برای خروج مدرسان نیز فیلتر تعریفشدهای نیست و تداوم کار آنها معمولا مبتنی بر نظرسنجیای است که در اواخر سال از دانشآموزان انجام میگیرد. کمتر کسی تجربه تحملکردن یک مدرس سخت گیر (ولو توانمند) را به خاطر دارد!
ج- کادر مدیریت
داستان مدیران نیز از یکطرف مشابه مدرسان و از طرف دیگر مشابه اکثر مدیرانی است که در جای جای این کشور بر روی صندلی چرخان مدیریت نشستهاند!
رابطه بهجای ضابطه و پیشبری بهجای پیشاندازی. البته که بعضی از مدارس خاص هم "مدیرخاص" دارند؛ اما این نه بهخاطر ضوابط موجود که بهخاطر جبر موجود در هر مجموعه آماری است که ناگزیر تعدادی شایسته را درآن جای میگیرند!
یک موضوع لازمالاشاره در اینجا درصدهای قبولی بالای دانشآموان مدارس خاص در آزمونهای رسمی کشور است که معمولا آنرا به حساب مدرسان و کادر مدرسه میگذارند؛ در حالیکه این دانشآموزان در یک مدرسه متوسط هم میتوانند به این نصابها نزدیک شوند.
بنابراین ما میبینیم که عملا شاخص کارآمدی برای سنجش توانائیهای کادر مدیریت و آموزشی مدرسه وجود ندارد!
د- امکانات
از آنجائی که هدف قاطع مدارس خاص در ایران دستیابی به رتبههای بالای کنکوری است، لذا امکانات این مدارس نیز -با وجود اعتبارات دولتی و مردمی قابل توجه - از حد سنتی آن (معلم، آزمایشگاه، رایانه و ...) فراتر نمیرود. کارگاه ها، اتاقهای فکر و کار گروهی، سمینارها و بازدیدهای سطح بالا، از مواردیاند که جای خالیشان بهشدت احساس میشود.
خروجی :
در فلسفه و سناریوی تشکیل این مدارس یک پایانبندی شیرین و رویایی تصور شدهاست، اما پایان واقعی، تراژیکتر از حدتصور است. در زیر به تعدادی از آنها اشاره میشود:
الف- دانشآموزان تکبعدی و صفربعدی!
"تستزدن" حداکثر مهارتی است که یک دانشآموز مدرسه خاص در آغاز طلایی ترین دوران زندگی خود میآموزد! خلاقیت، مدیریت روانی، کارگروهی و البته تعهد مهارتهائی هستند که غالب فارغالتحصیلان مدارس خاص، حتی اسم آنها را نیز نمیشنوند. دلیل مشخصی هم دارد؛ در این مدارس هر چیزی جز آنچه در نمره کنکور تاثیر دارد، درجه ۲ و پائینتر محسوب میشود و ساعات درسیای که این قابلیتهای مهم را پوشش میدهد، تقریبا بهطور کامل برای دروسی مثل ریاضی، فیزیک و ... مصادره میشود!
بااین اوصاف تعجبی ندارد که ببینیم یک پزشک چند مریض را با هم ویزیتکند، یک مهندس همزمان پیمانکار چند پروژه سنگین باشد و یک مدیر، ... در این بین البته کم نیستند کسانی که همان یک مهارت را نیز نمیآموزند!
فشار زیاد رقابت، انتظارات و مقایسات بیجا و نمرهمحور مدرسه و اولیا، اعتماد بهنفس تعداد قابلتوجهی از دانشآموزان را بهحدی میرساند که نه تنها کنکور را برای همیشه از دستمیدهد که حتی امکان یک ورود آرام به جامعه را نیز از او میگیرد!
بسیار دیدهشدهاست که دانشآموزی بعد از انتقال از یک مدرسه خاص به یک مدرسه پائینتر، استعداد نیمجانش دوباره طوری زندهشده که او را از بسیاری از همکلاسیهای سابقش پیش انداختهاست!
ب- اولیای همیشهنگران
اولیای دانشآموزان بهاصطلاح "خاص"، از لحظه ورود فرزندشان به این مدارس، سالها فرجام "خاصی" را انتظار میکشند و بنابراین اگر نگوئیم از اولین سالهای مدرسه، با اطمینان میتوانیم بگوئیم از اواخر دوره ابتدائی تا حداقل اواخر دانشگاه، آنها مستمرا میزبان باری از استرس و نگرانیاند؛ در حالیکه هیچوقت ارتباط معنیداری بین موفقیت و صرف عضویت در یک مدرسهخاص تعریف نشدهاست و این یکی از آن ابعاد زیانباری است که بهنظر میآید در چشمانداز مدارس خاص پیشبینی نشدهاست.
ج- عدالت آموزشی
همانطور که گفتهشد ایده ایجاد مدارس نمونه دولتی با عدالت سازگار است؛ مدارس نمونهمردمی نیز منافاتی چندانی با عدالت ندارند؛ زیرا قبل از امکانات دولتی بر کمکهای والدین استوارند. مدارس سمپاد اما مطابق آنچه گفته شد دقیقا در لاین مخالف عدالت حرکت میکنند. درحالیکه بهترین امکانات و اعتبارات باید به سمت مناطق محروم و دانشآموزان کمترآموزشدیده برود، در یک اتفاق شگفتانگیز، این امکانات به سمت توانمندان و بیشآموختهگان سرازیر میشود!
این بیعدالتی آموزشی در حوزه مدرسان نیز وجوددارد. مدرسان اسمی که درون حلقه بازنشسته میشوند و حتی بعضا بعد از بازنشستگی نیز از حلقه خارج نمیشوند! و مدرسان جوان و توانمندی که در خارج از حلقه بازنشسته میشوند! و "متر" قابل اتکائی که وجود ندارد تا جایگاه واقعی این دو گروه را مشخصکند. این مساله همچنین باعث میشود تا دانشآموزان هر سال معلمانی را ببینند که گرچه اسامی متفاوتی دارند؛ اما هدف، رفتار و حتی تکنیکهای تستزنیشان مشابهاست! معلمانی با یک طعم تکراری بهجای طعمهای متنوع و دلربا.
نتیجه همه اینها حرکت پرشتاب جامعه به سمت "دوقطبی"شدن است.
بنابراین ما میبینیم که مدارس سمپاد (و به نسبت کمتری مدارس نمونه)، عملا -و باز احتمالا برخلاف پیشبینیها- جامعه را بهسمت واگرائی پیش میبرند و تعارضها و تنشهای پیامد آن.
د- پرتاب مغزها
دردهای گفتهشده تا حدودی تسکین مییابد اگر همین خروجی هم به دامان جامعه برگردد و دستی از گروه کثیر "عقب نگاهداشتهشده" را بگیرد؛ اما دریغ که تعداد قابل توجهی از فارغالتحصیلان این مدارس بعد از گذراندن بخشی از تحصیلات دانشگاهی خود، راه بیرون از مرزها را در پیش میگیرند که معنیاش عملا میشود نخبهپروری برای بیگانگان. گرفتن تعهدهای کافی از پذیرفتهشدگان در بدو ورود میتواند پیشنهادیاست که میتواند حداقل ایندست آسیبها را را کنترلکند.
عدهای هم که میمانند -چون پرورشهای درستی نیافتهاند- خیلی خود را به جامعهای که آنها را متصاعد کرده مدیون نمیدانند و قدم در مسیر اهداف شخصی میگیرند.
ه- پزشکانی که درهرحال پزشک میشوند
اگر همین امروز دستورالعملی مبنی بر تعطیلی مدارس خاص صادر شود، دو گروه مخالف جدی خواهندبود.
گروه اول مدرسان و موسساتیاند که از قِبل این مدارس انتفاع مالی دارند. اما گروه دوم اولیای دانشآموزاناند.
اینها براین باورند که تعطیلی اینمدارس امکان پزشک یا ... شدن فرزندشان را از بین میبرد!
من به این دستهاز اولیا عرض می کنم: رقبای اصلی فرزند شما برای صندلی پزشکی همین همکلاسیهای او در مدارس خاصند و اگر شما مدعی تیزهوشی فرزندتان هستید، او باید همینها را از پیش رو بردارد؛ چه مدارس خاص باشند، چه نباشند. مگر زمانی که مدارس خاص نبود، کسی پزشک نمیشد؟!
بنابراین از این منظر هم میبینیم که مدارس خاص سرنوشت کسی را رقم نمیزنند بلکه قابلیتهای هوشی، تلاشی و برنامههای مطالعاتی است که یک نفر را از رقبای اصلیاش جدا میکند.
اگر مدارس خاص نبود، ...
بهعنوان نتیجهگیری نهائی، بحث را با پاسخهایی به این پرسش به پایان میبرم که اگر مدارس خاص نبود چه اتفاقاتی بر جامعه میرفت؟
- انسان هائی با ابعاد بیشتری در جامعه قدم میزدند؛ ابعادی بیشتر از "تستزدن"!
- بخش مهمی از تنشهای بخش مهمی از جامعه از بین میرفت.
- انسانهای متنوعتری میدیدیم.
- مدارس شادتر بود و همگی لذت بیشتری از آن میبردند.
- افراد جامعه بههم نزدیکتر بودند و تنشها کمتر بود.
- و ... پزشکان نیز باز پزشک میشدند!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
کاش رانت و پارتی برا ثبت نام خواص در مدارس خاص نبود و...
اندکی تفکر
همیشه با شتاب زدگی کار کردیم
دقت کنیم با شیب ملایم اول زیر ساختها ره درست کنیم بعد برنامه ریزی کنیم یکی از مشکلات آموزش و پرورش ما این است که اول بخشنامه می دهیم بدون توجه به درست کردن زیز ساختها
باید کمپین نه به مدارس خاص رو راه بیاندازیم
شاید دردآور تر از همه ی مواردی که در اینجا بدانها اشاره شده است،همان عدم برنامه ریزی، یا عدم وجود خواست و اراده ای قوی و یا عدم توانایی دولت ها یا کلیت نظام در حفظ فارغ التحصیلآن چنین مراکزی است که اکثرآ رتبه های برتر کنکور و کرسی های ارزشمند دانشگاهها را به خود اختصاص می دهند. در اینگونه مدارس، دانش آموزان، اولیا،معلمآن و مدیران آن همه استرس و فشار را تحمل می کنند به امید آنکه این سرمایه های انسانی، روزی بتوانند نقشی مهم در چرخه ی این نظام را ایفا کنند، ولی افسوس...
ازطرفی کلاسهای تقویتی وبردن دانش آموزان با اجبار معلم به چنین کلاسهایی تنها باعث شده جیب عده ای همکار خدانشناس پر شود .
بزودی دودش به چشم همه ما خواهد رفت.
حذف مدارس سمپاد بدترین تصمیمی هست که میتونستن بگیرن البته به نظر من این تصمیم چند جنبه داره که در زیر به آن اشاره می کنم:
ا- عدم توجه به نخبه گان و تیز هوشان چون خود آقایان مدیران آموزشو پرورش و در راس آن وزیر محترم نخبه نیستن
2- سوق دادن افکار عمومی به حذف سمپاد و فرار از استیضاح که در این خصوص نمایندگان محترم باید یک بند هم به بندهای استیضاح اضافه نمایند.
3- عدم توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری. ایشان چه قدر به این مارس سمپاد تاکید داشته و دارند
4- پر کردن جیب خود و خانوادشون که همشون مدارس غیر انتفاعی دارند
اما مطمئن باشید با این کارها را به جایی نمیبری و مجلس محترم جدی به این بحث وارد می شود. چون این مدارس گامی در جهت توسعه عدالت اجتماعی است. اگه مدیران نالایق آموزش و پرورش فعلی لیاقت برگزاری این مدارس را ندارند چرا صورت مسئله را پاک میکنن. جایشان را به مدیران لایق و متعهد همچون شهید رجایی بدهند. حیف نیست در جایگاه شهید رجایی چنین مدیران بنشینند؟